نغمه رستگار
نغمه رستگار
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

نامه‌ای به جناب ( مثلا ) محترم 98

نود و هشتِ [مثلا] عزیز و [مثلا] محترم.
تو سالِ خیلی تلخی بودی. نمی‌گم شیرینی نداشتی، اما اون‌چه که غالب بود، تلخی محضه. گرچه که دیگه انگار یه‌رسمه که هر دهه به سال هشتم که می‌رسه یه‌کاری می‌کنه که هر روز با خودمون بخونیم که:
« ما را به سخت‌جانی خود این‌گمان نبود. »
آره؛ ما سال هشتم دهه‌ها رو الان چنددهه‌ست که نمی‌تونیم هضم کنیم...
••
تو سالِ سخت و تلخی بودی. غم یه‌جایی کنجِ دلامون رخنه کرد و شد بخشی از وجودمون. دوستامون رفتن. راستی چرا زدی؟
هنوزم هزارتا چرا داریم... خیلی اتفاق‌ها افتاد.
••
اما آخرِ این‌سال به یمنِ برکتِ حضورِ جنابِ [مثلا] محترمِ کرونای خفاش‌نشان، یه‌چیزایی رو کردی تو چشممون که خب بیا بابتِ همون‌ها ازت تشکر کنم.
••
نشونمون دادی هر لحظه‌ی زندگی چقدر ارزشمنده. نشونمون دادی بوسیدن و در آغوش کشیدنِ عزیزانمون چقدر ضروریه و چقدر به چشممون نمیومده. دوباره نشونمون دادی که سلامتی عجب چیزیه و حتی نشونمون دادی اشرف مخلوقات ول‌ معطلِ جناب خفاشه . ?
••
خلاصه که دلمون باهات صاف نیست.

••


99 از تو مهربون‌تر باید باشه. سبزتر، سلامت‌تر، پر از عشق و همدلی.
پر از صدای خنده.
درسته که سال سختی رو پیشِ رو داریم و داره دنیا، اما کاش اون‌قدر دلامون گرم باشه که از پسش بربیایم.
••

این‌روزها دلم برای شنیدنِ صدای خندیدنِ از ته دل تنگه.. ما می‌گذرونیم این‌روزگار رو. ما به‌یاد دوستامون که رفتن از پیشمون، به‌یاد تمامی اتفاقات و آدم‌هایی که 98 زخمی‌شون کرد، زندگی رو زندگی می‌کنیم.
••
99 براتون سبز باشه و امن و گرم از عشق.

نوروزروایتکروناخفاش
پرسه‌نگار معاصر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید