naghmeh_pr
naghmeh_pr
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

«ما» «آنها» نیستیم


گنبد مسجد شاه در اصفهان را مرمت کرده اند، عکس گرفته اند و مقایسه کرده اند، افتضاح ایجاد شده آنقدر واضح است که نیاز به نگاه تخصصی ندارد و هر رهگذری می تواند آن را بفهمد.
صبح یک روز بهاری در تهران، نسیم خنک از پنجره باز می وزد اما نه بوی بهار دارد، نه طراوت صبحگاهی. جانش به غبار آلوده شده و مزه و بویش به آلودگی سوخت ماشینها.
آماری از کتابخوانی داده اند، جدا از این که این آمار درست است یا نیست نسبت به چند دهه قبل و در تناسب با جمعیت باسواد افت زیادی دارد.
سایت IMDB ایمیل هفتگی فرستاده، در صدر سریال های کوتاه که در جهان دیده شده اند سریال پرنده سیاه یا Black Bird قرار دارد. سریال در مورد زندان و دو هم بند است که یکی برای اعتراف گرفتن از دیگری فرستاده شده، آن دیگری کیست؟ قاتل زنجیره ای دختران نوجوان.
از دسته جوک های سیاسی عکس خانمی دست به دست می چرخد. جدا از این که فعالیت و آینده سیاسی او چیست و چه خواهد بود بحثی در مورد زیبایی اش درگرفته، بحثی پیرامون عکسی که در آن چهره ای دیده نمی شود، تنها لباسی چسب بدن و نیم برهنه.
«ما» «آنها» نیستیم
کسانی که گنبد مسجد شاه اصفهان را می ساختند، کسانی که آن کاشی های زیبا را نقش زدند، در کوره پختند و آن هلال و گنبد بی مانند را زیر آسمان آبی کبود برآوردند ما نبودیم. جان آنها آغشته به روان کسی بود که می سرود:
راستی کن ای تو فخر راستان‌

ای تو صدر و من درت را آستان
آنها مشکلات فمینیستی نداشتند که خدایشان زن و مرد نداشت و بین آنها فرقی نمی گذاشت:
ای رهیده جان تو از ما و من

ای لطیفه روح اندر مرد و زن
مرد وزن چون یک شود، آن یک توی‌

چون که یک ها محو شد، آنک توی
«ما» «آنها» نیستیم. ما آن روان، آن تن، آن صبر، آن عمق را نداریم و همین است که به راحتی چند تکه را به هم میچسبانیم و نمی فهمیم که آن شور زندگی که آن گنبد را ساخت کجا بود که الان نیست.
ما رنج می کشیم از هوای بد، آلوده، غبار آلود اما هر روز صبح سوار ماشین می شویم و در بزرگراه های بی پایان از دیگری سبقت می گیریم و عجله داریم، عجله ای برای هیچ، عجله ای برای پوچ که تنها بیانگر روح بیمار و پراضطراب است. زندگی ما، بودن ما، راه رفتن ماست که این هوا را ساخته، وگرنه ما تسلیم مدرنیته مصرفی نمی شدیم و به بهای داشتن هوایی لطیف، خواستار وسایل نقلیه عمومی و پاک بودیم و دوچرخه بخشی جدانشدنی از رفت و آمدمان بود. گذشتگانی که هوایی دل افروز داشتند ما نبودند.
کتابهای پنجاه سال پیش، همان ترجمه هایی که جزو لاینفک کتابخوانی نسل نوجوان بود، سرشار از زیبایی، شور زندگی، حس های خاص و لطیف و زندگی انسانی بود با تمام پستی و بلندی اش. کتابهای اکنون، سرشار از پلشتی و زشتی است. کتابهایی که یک حفره پوچ سیاه ساخته و با تمام قدرت سر خواننده را به داخلش فرو می کند. این کتابها، آن کتابها نیستند، بهای کتاب خواندن آدمها، غرق شدن در سیاهی و تهوع نیست.
اگر صد فیلم برتری که در گذشته به دیدن آنها توصیه می شد را تماشا کنید در خیلی از موارد به زیبایی، لطافت، بازیگری، داستان گویی و هنر می رسید. آن چه که مردم جهان الان می بینند مخلوطی از خشونت، فاجعه، زشتی، نادرستی و طیف وسیعی از امراض روانی است که از عمق بدی و دنائت برمی خیزد. پنجره رو به روح آدمهای اکنون نه فقط خاکستری که پر از خاکسترهای متعفن است. صنعت مدیا دگرگون شده و آن قبلی نیست.
در گذشته خیاطی و طراحی لباس اصولی داشت. در صدر آن اصول زیباسازی بود، یعنی چگونه زوایای بدن را به گونه ای بپوشانیم که زیباتر جلوه کند. این اصل مشخص و بدون تغییر چند سال است که به زباله دانی سپرده شده و منقرض گردیده است. هم اکنون واژگون آن را می بینیم، یعنی چگونه بدن را بنمایانیم که سکسی تر جلوه کند. این داستان دو سر دارد. یکی آن که بدن آدمها به طور معمول و در متوسط ایده آل نیست. یعنی وقتی شما الگو می کشید به ندرت اندازه های فردی از تناسب زیبایی تبعیت می کند. دورسینه، دورکمر و دور باسن تناسباتی دارند که در خیلی از افراد که حتی چاق هم نیستند این تناسبات وجود ندارند. پس فقط تعداد اندکی از افراد از نظر صنعت مد زیبا محسوب می شوند و برای آنها طراحی می شود. از طرف دیگر نگهداشتن این تناسبات در طول زندگی حتی مقدور هم نیست مگر این که در تمام طول زندگی مشغول تمرینات هر روزه و سختی باشید که تناسب بدنتان را حفظ کند. این صنعت مد برای زیبایی نیست. معیارهای زمان ما، معیارهای زیبایی نیستند، بدن برهنه اساساً زیبا نیست.
نه «ما» «آنها» هستیم، نه زمانه ما زمانه دیگرانی که درگذشته اند.

اما سوال این است:

انتخاب ما چیست؟

ما می‌خواهیم چه باشیم؟ چه بشویم؟

رونوشتزیباییهویتعرفانزندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید