naghmeh_pr
naghmeh_pr
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

بنی‌آدم اعضای یکدیگرند، که در آفرینش ز یک گوهرند


شمار بسیار اندکی از ایرانیان این شعر را نخوانده‌اند و تقریباً هر کسی خوانده دو بیت بعدی را هم می‌داند.

باید قبل از شروع بحث به یک نکته از علم ژنتیک اشاره کرد. واقعاً بنی‌آدم ز یک گوهرند. به گواهی علم ژنتیک از زمان پیدایش انسان هموساپینس (انسان خردمند) تاکنون تفاوت ژنتیک معنی‌داری حادث نشده و تقریباً همه ما انسان‌های روی کره زمین از نقشه ژنتیکی یکسانی بهره‌مند هستیم. و همین است که مطالعات علم ژنتیک و دستکاری های ژنتیکی را در درمان بیماری‌ها ممکن می کند.

سعدی در این گفتار به یک نکته اخلاقی اشاره ندارد. گفتار سعدی بر پایه حقیقت و واقعیت است. اگر شما انسان باشید و انسان دیگری را در رنج ببینید ناخودآگاه رنج می‌کشید و ناراحت می‌شوید و اگر بتوانید کاری می‌کنید که همنوع خودتان را از رنج رها کنید. اگر این بخش در وجود کسی از بین رفته باشد دیگر انسان نیست و انسانیت خود را از دست داده است. البته از دست دادن انسانیت امری ساده نیست و نیاز به تجربیات غیرانسانی زیادی دارد. هیچگاه نباید فراموش کرد که انجام کاری غیرانسانی، دخیل بودن در امور غیرانسانی و وحشیانه و ظالمانه جدا از آسیبی که به قربانی وارد می‌کند بخشی از وجود عامل را هم قطع می‌کند و آن بخش انسانیت اوست. و انسانی که از بخش انسانی‌اش تهی شده باقیمانده عمرش را چگونه سپری خواهد کرد؟ عاملین جنایات هولناک ابوغریب و گوانتانامو کجا هستند و چگونه ادامه زندگی داده‌اند؟

نکته معترضه: فیلیپ پولمن سه‌گانه‌ای به نام «نیروی اهریمنی اش» نوشته که ترجمه His Dark Materials است. جالب آن که بخش‌هایی که اهریمنی نام گرفته‌اند بخش‌های انسانی بشراند که می‌شود آن را طی یک فرآیند از بشر جدا کرد. پس‌زمینه قدرتمند مسیحیت در خوار انگاشتن موجودیت بشری در این سه‌گانه هویداست اما شگفت آن که چقدر ادبیات معاصر پشتیبان و تحت‌تاثیر خشونت‌های هژمونیک زمانه مدرن است. چیزی مثل کارهای تالکین آن جا که نشان می‌دهد اورک‌ها از هر جایی که می‌گذرند خرابی به بار می‌آورند، خرابی‌هایی که سودی برایشان ندارد و از ذات پلیدشان برمی‌خیزد. لایه استعمار معاصر را که کنار بزنیم چهره‌های اورک مانند بسیاری را می بینیم.

به اول گفتار برگردیم.

بسیاری از حرف‌های خردمندانه‌ای که توسط بزرگان کهن ما بیان شده‌اند دستورات اخلاقی صرف نیستند و بار عملی واقعی دارند. البته تمام اخلاقیات عمل‌گراست و هیچ نکته اخلاقی‌ای وجود ندارد که نمود بیرونی نداشته باشد. مشکل آن است که بسیاری اخلاقیات را در ساده‌لوح بودن، ناتوان بودن و بی‌آزار نمودن می‌بینند در حالی که اخلاقی زیستن فرآیندی بسیار پویا و فعال است که لحظه‌ای سکون به خود نمی‌پذیرد.

زمانه مدرن کنونی زمانه آچمز شدن است. آچمز واژه‌ای است ترکی، به معنای مسدود، میخکوب و بازنشدنی، وضعیتی در شطرنج هم هست که بیشترین تشابه را به وضعیت‌های سیاسی دارد. با وعده های دلچسب مدرنیته از آزادی، برابری و عدالت و ریشه‌کنی فقر، آینده هیچ‌گاه این‌گونه به نظر نمی‌رسید و طبیعی بود که همگان دل و دین از دست داده به دنبال این آینده روشن، که از فرط روشنی کورکننده بود، بشتابند. آن چه که به راحتی از دست رفت دنیای پیشامدرن بود. تمام توانمندی‌های فردی بشر و به دنبال آن تمام ظرافت‌های انسان بودن، لمس تمام لحظات لطیف که از سکون و تمرکز به دست می‌آمد و متعلقات مادی مربوط به آن از جنگل و دریا و کوه و دریاچه و چشمه، به چشم‌برهم‌زدنی ناپدید شدند. بشر کنونی نه می‌تواند جلو برود که هر قدمی به جلو تکه دیگری از انسان بودنش را با خود می‌کَند و می‌برد. و نه می‌تواند به عقب برگردد که آن گونه زیستن را در برون و درون از دست داده است. از نظر سیاسی مثل وضعیت تحریم هاست که قدرت‌های هژمونیک به ملت‌ها تحمیل می‌کنند. تحریم‌ها برای محروم‌ کردن کشورها از منابعشان نیستند که برای کشاندن آن‌ها به منابع غیررسمی و بازار سیاه‌اند. نه می‌شود از بازار جدا شد و از گرسنگی مرد و نه می‌شود برای گذراندن زندگی به بازار سیاه که کاری به معادلات اخلاقی و قانونی ندارد تکیه کرد. باید چه کرد؟

باید صورت مساله را عوض کرد، باید نخواست، باید این آینده روشن که از صد سیاهی سیاه‌تر است را نخواست.

جمله بسیار شعاری و غیر عملی به نظر می‌رسد و حق دارند آن‌ها که اولین چیزی که به نظرشان می‌رسد همین است. فقط یک اشکال کوچک وجود دارد، ما در وضعیت آچمز هستیم، این راه پس و پیش ندارد. این مدرنیته هژمونیک غارتگر ما را به یک قدمی انقراض کشانده، انقراضی که شاید فردا باشد. از زلزله‌های قطاری که به دنبال دستکاری های عجیب و نابخردانه و بی‌رحمانه که فرونشست زمین‌ها را به دنبال داشته بگیرید تا سیل و خشکسالی همزمان. حتماً نوشتارهایی چنین کوچک نمی‌تواند از انقراضی که چندین دهه پیش کلید خورده جلوگیری کند. انقراضی که می‌تواند کل تکنولوژی‌ای که بشر به دست آورده را به صفر بکشاند و او را به دوران خیلی قبل از پیشامدرن برگرداند. ما انسان‌های قدیم نیستیم، ما انسان‌های عصر تکنولوژی هستیم که بدون تکنولوژی شاید یک روز هم دوام نیاوریم. اگر ما منقرض بشویم، چیزی که احتمال زیادی دارد، بشر باید مجدداً از اعماق بدویت ابزارسازی برخیزد. اما اگر هر کدام از ما صورت مساله را عوض کنیم، به انسانیت‌مان برگردیم، اولویت‌هایمان را درست بچینیم و در راستای همان‌ها حرکت کنیم شاید انتهای داستان چیز دیگری بشود. فراموش نکنیم که اولین اولویت ما آن است که اگر با یک دست جلو می‌رویم دست دیگری را آزاد بگذاریم تا افتاده‌ای را بگیرد. ما بدون انسانیتمان هیچ هستیم، ما حتی در زنجیره غذایی اکوسیستم هم جایی نداریم و دنیا بدون ما، بدون مایی که انسان نیست، جای بهتر، پایدارتر و درست‌تری است. انسان مهرورز خردمند، آن خردی که فردوسی با آن صلابت به تصویر کلمات کشیده، آن انسان است که متعلق به جهان است. در تمام طول تاریخ بشر همین انسان است که پیروز شده، دستاوردهای همین انسان است که در طول تاریخ به جامانده و سرآخر همین انسان است که پیروز خواهد شد.



تاریخ بشربنی‌آدمسعدیمدرنیتههژمونی‌جهانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید