naghmeh_pr
naghmeh_pr
خواندن ۵ دقیقه·۱ سال پیش

سه نقطه: افغانستان

سه نقطه: افغانستان
سه نقطه: افغانستان


مجله سه نقطه مجله‌ای است که در قالب طنز موضوعات روز را به بحث می‌کشد. شماره قبلی این مجله در مورد افغانستان بود. طنز این شماره کمتر و نکات آگاه کننده و گزنده فراوانی داشت. مجله از سال 1402 به وقایع 1801 پرداخت و سعی کرد در حد توان مهمترین و به روزترین مسائل مربوط به افغانستان را بیان کند و در این میان از نویسندگان افغان استفاده کرد. منبع نکاتی که در زیر بیان می شود از این شماره مجله است، توصیه می شود که مجله را بخوانید که هیچ چیز جایگزین خواندن آن نخواهد شد.

  • نام افغانستان به عنوان نام یک کشور، نخستین بار در قراردادی میان انگلیس و ایران در سال 1801 میلادی به کار گرفته شد. این مردم قبل از آن به نام خراسانی خوانده می شدند. مثل بسیاری از جاهای دیگر که چهارراهی است بر سر راه، دعواهای سیاسی، بخوانید دعوا بر سر قدرت، قدمت زیادی دارد. اما مهمترین دعوای قدرت در افغانستان از جایی آغاز شد که دخالت خارجی وزنه سیاست مرکزی را به نفع قدرت سیاسی ذینفع تغییر داد. داستان افغانستان از این جا آغاز می شود، از روزی که افغانستان، افغانستان شد و دیگر خراسان نبود و دیگر ایران هم نبود. هر چند که ایران فرهنگی چیزی فراتر از ایران سیاسی باشد، هر چند که مردم معمولی و حتی مردم تحصیلکرده، حتی مردم شاعر و حتی هر مردم دیگری موافق با این کندگی از وطن مادری نباشند. آن جا دیگر ایران نبود. و داستانی آغاز شد سرشار از جنگ، خونریزی، دخالت خارجی، غارت و مصیبت.
  • هنوز از مادر زاییده نشده است کسی که بتواند تعریفی از کشور و مردم افغانستان بدهد که همه مردم افغانستان روی آن اتفاق نظر داشته باشند. در سالهای آخر حکومت اشرف غنی حتی اعلام شد که سیدها هم یک قومیت هستند. در همه کشورها ممکن است با تنوع قومیتی و فرهنگی مواجه شویم ولی در افغانستان به نظر می رسد قومیت ها قوم تر هستند و تقریباً همه مناسبت های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و حتی ادبی را تحت تاثیر خود قرار می دهند.

بهتر است مجله را بخوانید.

خیلی از ما با سیاست روز کشور مشکل داریم، خیلی از ما با مدیریت کشور مشکل داریم و این اشکال مدیریت بیشتر در ابعاد خرد ما را آزار می دهد تا کلان. در این مشکلی که ما داریم، در این مشکلی که حتی بدنه قدرت را بی نصیب نگذاشته همه مشترکیم. در جایی که مرکز خوانده می شود، جایی به نام تهران، مازوت تنفس می کنیم و نمیدانیم این مصیبت با ما چه خواهد کرد، ساعتها در ترافیک و آلودگی مضاعف مسموم می شویم، با گرانی های عجیب و غریب لحظه ای و مسکنی که تمام دریافتی ما را می بلعد دست به گریبانیم، از معاشرت با خانواده و دوستان به هزار دلیل کاری و مسافتی محرومیم، تفریحات این کلان شهر در حد همگان نیست و سبک زندگی آلوده صنعتی ما را با بیماریهای غیرواگیردار هزینه‌بر مواجه کرده است. شاید در مرزها زندگی خیلی سخت و مشکل باشد که هست اما زندگی در مرکز را به هیچ عنوان نمی توان زندگی ایده‌آل خواند که بخواهیم بقیه کشور را به این سبک زندگی سوق بدهیم. بنابراین طبیعی است که همه در یک کشمکش مداوم با اعصابی پریشان رنج را تجربه می کنیم. رنجی که ما را آسیب‌پذیر می کند، آسیب پذیری ای که می تواند به بقیه زندگی ما چوب حراج بزند و زمین سوخته ای چون افغانستان را به تصویر بکشد.

چندی پیش، خیلی همین نزدیکی ها، ویکی لیکس اسنادی را منتشر کرد که از ارتباط صدام حسین با یکی از سران مهم تجزیه طلب کرد خبر می داد. صدام حسینی که گورهای دسته جمعی کردها را برپا کرده است، صدام حسینی که روستاهای کردنشین مرزی را بمباران می کرد. دعوای قدرت ظاهری قومی دارد، اما در دعوای قدرت فرد به قومیت خودش نیز خائن است، همانطور که در افغانستان بود، در افغانستان شد، و خراسان افغانستان شد، افغانستانی که دیگر ایران نبود.

مشخصات فردی ما، مشخصات خانوادگی ما، مشخصات قومی ما همه بخشی از ما هستند اما به ما تشخصی بیش از دیگران نمی بخشند و روبروی هویت جمعی ما نیستند. دست و پای ما اعضای ما هستند و در تقابل با مغز ما قرار نمی گیرند. ما به عنوان یک فرد، به عنوان یک انسان، به عنوان یک مجموعه هماهنگ قابل زندگی و زیست هستیم. اگر دست و پا و سر و بقیه اعضای بدن ناهماهنگ شوند مرگ ما حتمی است.

پس کرد را کورد نوشتن، ترک را تورک نوشتن، بلوچ را بولوچ!!! نوشتن به کسی تشخص جدیدی نمی بخشد، حاشیه ای هم نیست، چون از واضحات است که وقتی به زبان معیار می نویسید ترک، ترک است. اما اگر به زبان ترکی می نویسید ترک حتی تورک هم نیست و شاید تورچ باشد. این اشتباهات، که عمدی هم هستند، بر روی دردهای آدمیان سوار می شوند تا کورسوی روشنی را در لحظه های خاکستری نشان دهند. اما این کوروسو، چراغ نیست و جرقه هایی است که به سوختن زمین و سرزمین منتهی خواهد شد. سوختنی که هم خائنین داخلی و هم خائنین خارجی در آرزوی آنند. چرا که سرزمینی کوچک تر، بی توان تر و ضعیف تر را هم راحت تر می توان کنترل کرد و هم راحت تر می توان غارت کرد. این ها همه از بدیهیات است.

با دردهای شخصی مان، که بخشی از دردهای جمعی مان است به خان و مان‎مان آتش نزنیم.

در خاتمه توصیه می شود سه نقطه: افغانستان را بخوانید.

پی نوشت اول، یادآوری واضحات: زبان مادری و زبان های محلی در هم تنیده اند، آنها شاخه های یک درخت اند که همان تمدن ملی است. تضعیف یکی باعث از میان رفتن هر دو می شود، ضعیف کنندگان و حذف کنندگان هر کدام از این دو، در پی نابود کردن هر دو اند.

پی نوشت دوم، از بدیهیات: این متن ربطی به انواع پان! ندارد. یک دست کنندگان و از بین برندگان تنوع قومی و فرهنگی و همراهی همه اقوام با هم برای اهداف و منافع مشترک، یا به طور مستقیم خائن اند و از منبعی تغذیه می شوند یا به طور غیرمستقیم به حماقت کشانده شده اند.

افغانستانایرانتورک
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید