تصویر متن هیچ ربطی به خود متن ندارد، همانطور که این داستان را از نقطه دیگری آغاز می کنیم.
اگر در مکانی خیلی سرد گیر افتاده باشید سعی می کنید در یک جا پناه بگیرید و تمام روزنهها را ببندید. اما این کار محدودهای دارد و شما برای تنفس نیاز به یک روزنه، حتی از آن فضای بسیار سرد دارید. فکر کنید آن روزنه را هم ببندید، چه اتفاقی میافتد؟ ظرف چند دقیقه بعد بدن شما طغیان میکند و برای خفه نشدن، نه روزنهها را که تمام در و پنجرهها را می شکند و این به اختیار شما نیست که اینجا جبر غریزه عمل میکند. این قانون را به بسیاری از وجوه میتوان تعمیم داد، وجوهی که البته هیچ ربطی به هم ندارند اما همراستا عمل می کنند، به این معنی که در قالب حفظ خود، خود را تخریب میکنند و از حیات ساقط.
باوری هست که میگوید اگر شما راضی به مرگ کسی باشید در مرگ او شریک هستید. البته این جمله قدرتی لاهوتی به نظر میآید اما در زمینه کارهای گناهآلود و جنایتکارانه کاملاً صادق است. اگر شما شاهد قتلی باشید و کاری نکنید، نه آن که غریزه صیانت نفس مطرح باشد و شما هم قربانی بالقوه، شما در آن شریک هستید هرچند که در ذهنتان برایش توجیه و دلیلی بتراشید. چرا که قدرت حقیقت بالذاته است، مثل بقیه صفاتی به خداوند برمیگردند و قادر به وجود بالذات هستند. اگر شما از حقیقت فرار کنید، این فرار شما را تغییر میدهد و با آن قتل، آن گناه، آن جنایت همراه میکند، یعنی شما باید در درون خودتان آن گناه را بپذیرید. این همان شمشیر به خود است.
هنگامی که جنایتی را میبینیم، هر چقدر آن جنایت فجیعتر باشد ما ناظرین بیگناه بیشتر به قربانی توجه میکنیم و بزهکار را نمیبینیم. در حالیکه برای قربانی فصلی نو گشوده شده است، فصلی که از آینده آن بیاطلاعیم. قربانی میتواند درمان شود، اگر از دنیا رفته ممکنست از مرگی زجرآور رهایی یافته باشد و هزاران هزار امکان دیگری برای قربانی وجود دارد. اما برای بزهکار چنین نیست. بزهکار قبل از آن که شمشیرش را به درون دیگری فرو کند خود را کشته است، خود را قاتل و بزهکار و گناهکار کرده است و این بازگشت ندارد و نقطهای است برای عطف.
و همین نقطه عطف است برای ناظرین، برای راضیان، برای آنان که یا بخشی از آن بزه خواهند بود یا خیر. که این حفظ خود نیست، شمشیری است به خود، که قدرت حقیقت بالذاته است، مثل باقی صفات خداوند.
زیاده عرضی نیست.