کوتاه سخن آن که نوح اولین پیامبر اساطیری است که می شناسیم، که نهصد و پنجاه سال پیامبری کرده، که کشتی ساخته، که کشتی اش در یکی از شدیدترین طوفانهای کره زمین به سلامت به ساحل نشسته.
نتایج مستقیمی که به صورت کوتاه از این باورهای اولیه میگیریم آن است که حداقل به مدت نهصد و پنجاه سال و حداقل در یک بخش از کره زمین آدمها روش زندگی و باورهایی (یا عدم باورهایی) داشتند که مثل باورهای نوح نبوده، این روش زندگی بسیار فراگیر بوده، حتی خاندان خود نوح از آن درامان نبودند. اما این روش زندگی سرآخر نوع بشر (و حتی غیر بشر) بجز نوح و اندک طرفدارانش را به انقراض کشانده. در ضمن این روش زندگی از نظر ابزارسازی پیشرفته بوده، خود نوح کشتی ساخته و توجه کنیم پیشرفتهای کشتیسازی در سه قرن اخیر منجر به رشد مدرنیته و کشف قاره آمریکا و تبعات پس از آن شد. پس مردم نوح با تکنولوژی آشنا بودند و احتمالاً تکنولوژی پیشرفتهای داشتند. در ضمن کشتی را میشناختند چرا که به نوح طعنه میزدند که چرا در خشکی کشتی میسازد.
کوتاه سخن آن که برخلاف تصورات و یا شاید توهمات پیشگامان و پسگامان تکنولوژی، ما نسل پیشرفته و باهوش و آخر تکامل بشریت نیستیم (عطف به سخنان چرچیل که معتقد بود به بومیان استرالیا و کانادا و ... ظلم نشده و مثل تکاملی که در حیوانات هست، یک گونه باهوشتر و توانمندتر رفته و آنها را برانداخته و منقرض کرده). ما شاید به نوعی تکرار بخشی از تاریخ بشریت باشیم، بخشی که در اعماق تاریخ گم شده و یا دیده نشده است.
و کوتاه سخن آخر آن که قوانین خلقت و جهان تغییرناپذیرند، فرقی با قوانین فیزیک ندارند و بازی برنده-بازنده در نهایت فقط بازنده برجای میگذارد. همانطور که ما بر این باوریم که مطالعات کربن 14 میتواند پرده از راز تاریخ اشیاء بردارد همانطور هم بر این باوریم که همین قوانین علمی در کل جهان ساری و جاری است. بر همین اساس ما باید منتظر عاقبت قوم نوح باشیم گرچه نوحی بین ما نیست.