تو شخصیت خوب داستان هایی و من آدم بده آن. تو منتقم تمام کسانی هستی که در حقشان ظلم شده و من آن آدم ستمکار از خدا بی خبر. تو خیابان ولیعصر با آن درختان سر به فلک کشیده اش و تمام عشق و عاشقی هایی که در آن متولد شده هستی و من خیابان 15 خردادم با آن باربر هایی که یک تنه با هزار بدبختی شکم گرسنه خود و خانواده شان را سیر می کنند و تمام خستگی ها و شکست ها و اشک هایشان. تو دلت همچون برج میلاد قرص و قوی، من دلم همچون منارجنبان، لرزان و ضعیف. تو دشت های مخملی موراویا در جمهوری چک با آن سرسبزی خیره کننده اش هستی و من کویر سیمپسون در استرالیا با آن سرخی گیج کننده اش. تو منت خدای را عزوجل سعدی هستی و من خدا کند که خدایش عزیز بشمارد، تفاوتی نکند مصر و گوشه زندانِ شاعری غریب و گمنام. تو آیینه به تمام معنای همه ی خوبی ها هستی و من بد به توان ابدیت.
بگذار تا که این خواب سنگین مرا فرو برد در خود. بگذار تا که سقوط کنم از پلکان مرگ پرو، از ارتفاع 2348 متری آن. بگذار تا که بپوسم در این خاک.