نجمه خادم
نجمه خادم
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

خاورمیانه را نکشید او قلب دارد.

شب برفی استانبول. عکاس: علی کاراکایا
شب برفی استانبول. عکاس: علی کاراکایا

بيشتر آدم­هايي كه مي‌­روند آنور آب. يك دلتنگی مشترک دارند؛ فقدان شب­­‌گردی. بارها در قصه‌­های مهاجران خوانده­­­­­­­­­‌ام که چطور شب در شهرهای بزرگ و زیبایی مثل رم، میلان، ونکوور، کپنهاگ، برلین... شبیه گرد خاموشی روی شهر می­‌نشیند. بارها مسافران از نشستن پشت پنجره‌ی هتل و نگاه کردن به پیاده‌­روهای خاموش نوشته­‌اند. در اغل نوشته­‌ها یک چیز خوانده‌­ام؛ شب ترسناک است. خوانده­‌ها را با تجربه‌­­ها و شنیده­‌های آشنایم مقایسه کرده­‌ام؛ خاورمیانه. جایی که ترس قوت غالب مردمانش است. خوراک شبکه­‌های خبری دنیا، خوراک تفرقه بینداز و حکومت کن ها، آخرتِ جبر جغرافیایی، مهد نخستین تمدن­ها، مهد زبان­، مهد اولین قصه‌­ها، مهد جاودانه­‌ترین روایات.

در بغداد، استانبول، بیروت، شیراز، ابوظبی، کابل، دوحه، قاهره...مردم عاشق شب­گردی اند. اذان مغرب انگار دعوتی­‌ست به شهر. آدم­ها به خیابان می‌­آیند و گاهی تا نیمه­‌های شب می­‌مانند. تنهایی یا در جمع، با دوست یا خانواده، پرسه می­­‌زنند، پیکنیک برپا می­‌کنند، در کافه­‌های سرراهی شیرینی و چای می‌خورند، پای بساز دست‌فروش‌ها مي‌ايستند، سوار بر ماشين‌ براي يكديگر بوق ميزنند و البته پاساژگردي مي‌کنند. پاساژ شکل غربی خوش‌گذرانی در شب است، جایی که انحصارطلب و تجمع‌گرا ست. همه را به درون می‌خواند با ویترین‌ها و فودکورت‌های همه چیز تمام. جایی که زندگی جان‌دار و شیرین بیرون را ناامن و ناکافی جلوه می‌دهد. جایی که سراسر نور است و تاریکی شب را از ما (شرقی‌ها) فرزندان سایه دریغ می‌کند.

پ.ن: اصطلاح شرقی‌های اهل سایه را از #جونیچیرو_تانیزاکی نویسنده و جستارنویس ژاپنی یاد گرفته‌ام.

پ.ن 2: نوشتاری هم وجود دارد که از پرسه زدن ذهن در دلتنگی‌هایش به وجود می‌آید. چنین نوشته‌ای نه دل‌نوشته است، نه جستار، فقط یک پرسه...


مهاجرتفرهنگشبگردیپرسهخاورمیانه
غوطه‌ور در کلمات
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید