تعجبی ندارد اگر داستان نابغهای را برایتان بگویم که در فقر و تنگدستی از دنیا رفت. هرگوشهی تاریخ، پر از این آدمهای نابغه در صنف خود است که با نهایت هوش و استعداد، در نهایت فقر زیسته و مرده اند. اما این تنها تضاد زندگی لیورمور نیست! چطور است با این مساله شروع کنم که او هرگز تحصیلات عالیه کسب نکرد و دورهای درباب اقتصاد نگذراند، اما کتب او همچنان در لیست برترینهای امورمالی و سرمایهگذاری هستند.
همه چیز از آنجایی شروع شد که این بچه کشاورز از خردسالی درآمده و بایستی برای کمک به درآمد خانواده، کار میکرد. دست برقضا، در یکی از مراکز غیر رسمی شرط بندی روی قیمت سهام شروع به کارکرد. وظیفهاش هم این بود که وقتی قیمت سهام تغییر میکرد، قیمتها را روی تابلوهای بزرگ این مرکزها به روز کند. شم قوی اقتصادی جسی در این شغل کوچک، خود را نشان داد و خودش نیز شروع به شرطبندی کرده و چنان در حدس نوسان قیمتها تبحر پیدا کرد که برای مدتی این مراکز ورودش را ممنوع اعلام کردند. اما این نوجوان باهوش تا همین جای کار هم ۱۰ هزار دلار به جیب زده بود که ورودش به وال استریت را ممکن میساخت. در ابتدای فعالیتش در بورس هرچه سرمایه داشت را باخت! بنابراین به زادگاهش بوستون بازگشت و سعی کرد علل شکست را دریابد. باورتان نمیشود که علت شکستش چه بود!! در واقع شکست لیورمور به این دلیل بود که قیمتها با سرعت محاسبات جسی به روزرسانی نمیشد و بنابراین اعداد اعلام شده با حدسیات او جور در نمیآمد!
در بازگشت به بوستون، لیورمور دوباره به همان مراکز قمار رفته و طولی نکشید که با همان روش قبلی، ۵۰ هزار دلار کسب کرد. آیا این ۵۰ هزار دلار زندگی جس جوان را تغییر داد و لقب «خرس وال استریت» را از آن او کرد؟ باید بگوییم که خیر! جس تنها دو روز مالک این ۵۰ هزار دلار بود، اما درسی که او از شکست ۵۰ هزار دلاری اش گرفت او را برای وال استریت آمادهتر کرد: در نوسانگیری های کوچک نباید از حرکتهای بزرگ بازار غافل شد!
این درس تازه، برایش سودآوری خوبی به همراه داشت و ورود دوبارهاش به وال استریت را با طراحی یک سیستم سرمایهگذاری کارآمد همسو کرد. پس از یک دوره سهامداری پیشبینی کرد که بازار به اوج خود رسیده و به زودی قیمتها سقوط خواهند کرد. بنابراین به سرعت شروع به فروش سهام خود کرد، در حالی که در روزهای آتی سهام همچنان با رشد چشمگیر قیمت روبهرو بودند. این شکست نیز درس تازهای برای این محاسبهگر کم تجربه به همراه داشت، چنان که خودش در این باره گفته بود :«فکر کردن من را پولدار نکرد، صبر کردن برایم سودآور بود.»
در اوایل دهه دوم قرن بیست به مشاورهی دیگرانی که خود، فروشنده بودند در بازار کالا اقدام به خریداری حجم زیادی پنبه کرد و این معامله هم ضرر بزرگی نصیب لیورمور گرد. به این ترتیب جس در یک سال دوبار اعلام ورشکستگی کرد و در عوض یاد گرفت که در معامله، روی مشاورهی دیگران حساب نکند و در عوض دانش بیشتری برای تحلیل شخصی کسب کند.
(حالا وقت پرسیدن آن سوال است که : این چه نابغهای بود که دائم شکست میخورد؟ پس نبوغش را کجای قصه نشان داد؟ حق با شماست. تا به حال فقط شکستهای بزرگ کسب کرده، اما درسهایی که از این شکستها گرفت + هوش محاسبهگری قوی، حرکتهای بزرگی که در ادامه خواهید خواند را رقم زدند.)
لیورمور با بهکارگیری همان آموزههای کوچک چنان تاثیری در بازار سرمایه ایالات متحده گذاشت که در آغاز دورهی رکود امریکا، شخص رئیسجمهور ویلسون از او درخواست کرد که از مالکیت سهامش دست بردارد تا قیمتها در دورهی بحران مشکل ساز نشوند! لیورمور هم این تقاضا را به شرط سربهسر فروختن سهام قبول کرد.
اما بشنوید از مهمترین و جنجالیترین معاملهاش: در سال ۱۹۲۹ بازار بورس آمریکا به شدت نزولی شد و آمریکا در بحرانی فرو رفت که بیشتر از یک دهه طول کشید. در این زمان تمام مردم آمریکا وارد بورس شده و بورس امریکا شرایطی نزدیک به امروز ایران را تجربه میکرد. عموم مردم برای پول درآوردن به بورس هجوم آورده بودند.
قیمتها حبابی شده بوده و قیمت سهام بدون دلیل بالا میرفت، شهروندان امریکا از تمامی اقشار به سمت کارگزاریها هجوم آورده و سهام میخریدند. بازار کارگزاری ها سکه شده بود، چرا که مردم تمامی سهام را بدون توجه به پیشینه و تحلیل آن خریداری میکردند و با وجود حباب قیمتی، پیوسته سود میکردند. اما وقتی حباب وال استریت ترکید، آمریکا وارد رکود بزرگ شد که به دوره great depression معروف است.
از آنجایی که مغز لیورمور همواره با سرعت بیشتری از اتفاقات روز کار میکرد، این را نیز پیشبینی کرده بود. اوایل سال ۱۹۲۹ روی بازار سهام، موقعیت short باز کرده بود، چرا که میدانست دیر یا زود حباب قیمتی ترکیده و بازار خواهد ریخت، این موقعیتها که با اهرم مالی چند برابر شده بودند، در صد کارگزاری متفاوت در آمریکا مدیریت میشدند. یکی دوماه بعد زمانی که مردم از سودهای بادآورده خود غرق لذت بودند، لیورمور ضررهای کوچکی میکرد، تا اینکه قیمتها شروع به ریزش کرد و بازار سقوط کرد. هرج و مرج کشور را فراگرفته و مردم در حیرت از این بدختی بزرگ بودند. درحالی که لیورمور صد میلیون دلار ( با محاسبهی اختلاف تاریخی شاید بتوان این مقدار را معادل یکی دو میلیارد امروز برآورد کرد.) و پس از شکستهای بزرگی که حاصل کرده بود، این بار رویای یک شبه میلیونر شدن را تحقق بخشید و عنوان خرس وال استریت را از آن خود کرد.
همانطور که دربارهی بسیاری از ملیونرهای یک شبه اتفاق میافتد، لیورمور نیز نتوانست در پنت هاوس خود شامپاین بازکند و دوران بازنشستگیاش را جشن بگیرد! دههی ۳۰ میلادی برایش دههی سیاهی بود: از همسر اولش جدا شد، همسر دومش به پسرش شلیک کرد. قوانین تازهی امریکا با روش معاملهگریاش جور در نمیآمد و این اتفاقات دست به دست هم داد تا در سال ۱۹۴۰ در فقر و تحت فشار روانی بالا، یک گلولهی تپانچه را در مغزش خالی کند.
کتابهای جسی لیورمور دربارهی سرمایهگذاری، پس از گذشت صدسال هنوز در لیست بهترینها هستند.
شما میتوانید برای یافتن پاسخ سواالات بورسی خود، سایر مقالات نمادبان را بخوانید. همچنین پیشنهاد میکنیم برای اطلاع از گزیده اخبار بورس ایران، مشاهده آخرین اطلاعات نمادهای بورسیتان، و همچنین استفاده از سبد مجازی حرفهای جهت رصد بازدهی سرمایهتان و تشکیل سبدهای مختلف اپلیکیشن نمادبان را نصب نمایید.