Nana
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

چرا اینجام؟

دوسال قبل با ویرگول آشنا شدم دیدم مردم می‌نويسن.

چه حوصله‌ای.

بنویسی که چی بشه.

هنوز نرسیده بودم به 18 سالگی نمیدونستم چه دردی داره داشتن حرفی و نتونستن برای بیان کردنش.

دلم گرفته بود از حرفایی که داشتم و نمیتونستم بزنم به یاد ویرگول افتادم، نوشتم و خالی شدم.

نگاه کردم دیدم چه همه نوشته دل.

چقدر درد ناگفته.

چقدر اندوه جمع شده درون قلب.

چه امید قشنگی که تنها نیستی در درد کشیدن.

جالبه که بدون شناختن همدیگه درد همدیگه رو میتونیم درک کنیم.

جهان چیز های زیبای غم‌انگیزی دارد.

خوشبحال کودکی و نوجوانی که تمام شد و حرفی تو دلش سنگینی نمی‌کرد.

سلام دل پر درد که در سکوت اشک می‌ریزد بابات بارهای سنگین انتظارات.



شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید