ویرگول
ورودثبت نام
نرگس نقشی
نرگس نقشی
خواندن ۶ دقیقه·۶ ماه پیش

راضی به رضای شیوا، هانومان و باقی

دولت هند ظاهر دموکراتیکی دارد. هر ایالت قوانین خودش را دارد اما نیروهای ارتش همه جا به یک میزان اعمال نظر امنیتی می‌کنند. اما در عین حال مصادیق خدمات عمومی به وضوح در هند نابرابر است. تعداد بی‌شمار و قابل توجه بی‌خانمان‌ها و عدم توجه به نظافت عمومی توسط شهرداری شاهد این مدعاست. بعلاوه آمارها و روایت‌هایی که از عدم وجود خدمات عمومی و امنیت و خشونت علیه زنان هر روز منتشر می‌شود نیز نشان می‌دهد در هند، هیچ چیز سرجایش نیست. جز در مناطق خاص بالای شهر دهلی نو! اما با همه این‌ها، در چهره مردم هند رضایتی از زندگی موج می‌زند که در چشم‌های ساکنین شهر نیویورک هم نیست! مردم هند راضیند، کم اعتراض می‌کنند و درواقع خودشان حقشان را از زندگی می‌گیرند. این میزان از رضایت و عدم اعتراض در برابر میزان ظلمی که یحتمل از فساد سیستماتیکی نشات می‌گیرد، یکی از شاخصه‌های عجیب هندی‌هاست. آن‌ها به جای حل مساله به روش‌های دیگری رو آورده‌اند. مثلا در برابر تاخیرهای حتی ۱۰ ساعته قطارها اعتراض خاصی انجام نشده، اما اپلیکیشنی طراحی شده که با نصب جی پی اس روی همه قطارها، میزان تاخیر را به صورت آنلاین اعلام می‌کند. مردم هند به صورت کلی احتمالا با مفهوم دموکراسی به عنوان رای دادن آشنا هستند، اما به معنی رعایت آزادی‌های عمومی، حقوق اقلیت و برابری در ارائه خدمات عمومی نه!

این چهره آشنا، فقر است

چانه زدن در هند یک فرصت نیست، یک سنت است. عموم هندی‌ها سعی می‌کنند همه چیز را گران‌تر از ارزشی که دارد به توریست‌ها ارائه بدهند. برای همین عموما هر خدمت یا کالایی را با دوبرابر قیمت به توریست‌ها اعلام می‌کنند و یا با هزار ترفند (مثل اینکه پول خرد ندارند، یا مسیر ترافیک بوده) سعی می‌کنند مثلا بچه زرنگ دهلی باشند و از شما پول بیشتری بگیرند. ممکن است این در اولین نگاه کار زشتی باشد، اما قطعا نه برای کسی که از کشور رو به فقیر شدنی می‌آید. زرنگ بازی و تلاش برای به دست آوردن پول بیشتر به ناحق، هیچوقت حال خوبی برای کسی به وجود نمی‌آورد، مگر آنکه در شرایط سخت و فقر باشد. هربار که این مساله را برای کسی تعریف کردم، لبهایش را کشید و با لبخند معنی داری گفت: «یعنی همون کاری که ایرانیا با توریستا می‌کنن؟». حالا که روز به روز بیشتر این چهره را در ایران می‌بینم، می‌توانم ادعا کنم این چهره، چهره فقر است. فقری که در هند سال‌ها به عنوان تقدیر و خواست خدایان به عنوان کاست پذیرفته شده و آدم‌ها پذیرفته‌اند که از کاست خودشان نمی‌توانند جا به جا شوند، اما می‌توانند که سر بقیه کلاه بگذارند!

در انتظار آسانسور بین طبقات

اختلاف طبقاتی اولین ویژگی‌ هند است که آدم‌ها توقع دارند در هند ببیند و بله، این اختلاف طبقاتی در خیابان‌های هند واقعا مشهود است. البته می‌توان این اختلاف طبقاتی را به نظام کاست نهادینه شده در فرهنگ هند هم ربط داد. در هند و به‌خصوص شهرهای کوچک مانند آگرا، زاغه نشینی مختص به حاشیه شهرها نیست و شما ممکن است در یکی از خیابان‌های منتهی به میدان اصلی دهلی نو یک زاغه جدی را ببینید که دیزاین شده! برای بعضی هم یک تشک کافیست و کنار خیابان یک تشک گذاشته‌اند که همه می‌دانند مال آن‌هاست. خانواده‌های زیادی در کنار دستشویی‌های عمومی یک وسایل پیک نیک دائم دارند و آن‌جا زندگی می‌کنند و لزوما متکدی هم نیستند، آنجا را به‌عنوان محل زندگی پذیرفته‌اند! در این چند روز زندگی در دهلی، جایی ندیدم که شهرداری یا دولت سازماندهی خاصی برای بی‌خانمان‌های شهر داشته باشد، شهر به بی‌خانمان‌ها عادت کرده و انگار اصلا بخشی از جاذبه توریستی شهر به‌حساب می‌آیند! این صحنه را تقریبا در شهرهای ایالت راجستان ندیدیم. اما در راجستان خانه‌های مهاراجه فراوان دیدیم که از هر کدام یک قصر شاهزاده قاجار در می‌آمد! یکی از این مهاراجه‌ها آقای راولای مهربان در جیپور بود که اتاق‌های خانه بزرگش را که در حیاط خانه‌ طاووس بود و پشت خانه اسب اجاره می‌داد. ما دو شب را پیش آقای راولا ماندیم و آخر سر هم با مهربانی فراوان ما را به خدای فیلی اش سپرد و راهیمان کرد. در واقع هند بهترین جا برای زندگیست، اگر پول داشته باشی!

گذشته‌ها رو دوره کن، روزای خوبمون گذشت!

صبحی که در آگرا بلند شدیم که تاج محل را ببینیم، از کافی من آنجا پرسیدیم چطور می‌شود تاج محل رفت؟ او پسر خوش اخلاق و خوش صحبتی بود. پرسید چطور تصمیم گرفتیم به هند بیاییم؟ گفتم: «اینجا بخشی از تاریخ کشور ماست و من دوست داشتم تاریخی که سال‌ها در مدرسه خواندم را ببینم.»

هندوستان بخش مهمی از تاریخ زمین است، نه فقط تاریخ ایران. بخش مهمی از سازه‌های باقی مانده از حکومت مغول‌ها، ایرانیان و بعد پادشاهان مسلمان گورکانی است. اما در هند می‌توان سازه‌هایی پیدا کرد که متعلق به قبل از این‌هاست. یعنی آن موقع که افسانه‌های خدایان هنوز جان داشتند و جای خودشان را به مناسک بی‌شمار و دین‌های متفاوت نداده بودند. قدم زدن روی زمینی که به خودش روزهای صلح و جنگ فراوانی را از بشر دیده واقعا عجیب است.

بخشی از موزه‌ قصر شهر که در اودایپور رفتیم، تصویر نقاشی جنگ‌هایی بود که هندوستان به خودش دیده. در کنار یکی از نقاشی‌ها که یک گودال پر از خون بود، خاک سرخی قرار داشت که نوشته بود خاک آن منطقه است که خون آن جنگ رنگش را عوض کرده. تاریخ هند شبیه تاریخ ایران است. و البته که تاریخ پر از جنگ برای حفظ امپراطوری، خیلی جای افتخاری نباید داشته باشد.

ساختمان‌های تاریخی در هند همگی یک ویژگی دارند: بزرگند! چیزی که در تاج محل انسان را متحیر می‌کند جز هنر معماری، بزرگی و مقیاس اجرای کار است. بعلاوه که هنر اصلی به کار گرفته شده در این ساختمان‌ها، سنگ‌کاری ریز است. در مقایسه با ساختمان‌های ایران که در آن‌های هنر نقاشی و کاشی‌کاری به‌کار گرفته شده است. خلاصه که ظاهرا هندی‌ها به اندازه علاقه ویژه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای دارند!

مهد احترام به محیط زیست!

هند طبیعت خارق العاده‌ای دارد. چیزی که عموما آدم‌ها توقعش را ندارند. مسیرهای قطاری هند سرسبز و پر از مزارع کشاورزی است. انگار که سوار قطار تهران - ساری شده باشی! در هند مثل خیلی از کشورها سیاست‌های احترام به محیط زیست مثل ندادن رایگان کیسه خرید اجرا می‌شود. اما مساله هندی‌ها و طبیعت چیزی جدا از سیاست‌های پیشگیرانه محیط زیست است. هندی‌ها با محیط زیست دوستند. اودایپور شهر دریاچه‌هایی است که پادشاهان ساخته‌اند. حیوانات وسط خیابان می‌توانند راه بروند و مراعات مردم را هم در اجابت مزاج نکنند! البته قبلا مردم هند هم همین نظر داشتند، قبل از اینکه دولت هند با تاسیس دستشویی‌های خیابانی به این نیاز آن‌ها توجه کند! کبوترها، سگ‌ها، فیل‌ها، گاو ها و همه حیوانات دوست خوب هندی‌ها هستند. هندی‌ها پذیرفته‌اند که زمین برای همه حیوانات است و لازم است زندگی مسالمت‌آمیزی با هم داشته باشند.

بیا بوق بزنیم

آخرین ویژگی هیجان انگیز هند بوق است. بوق دوست هندی‌هاست. بوق یکی از المان‌های مهم اعتراض هندی‌ها علیه استعمار بوده (چیزی که احتمالا ما این روزها دیگر خوب بفهمیم!) در واقع عجله دوست خوب هندی‌هاست. هندی‌ها همیشه انگار باید به یک جلسه مهم برسند. همیشه می‌روند و به برگشتن فکر نمی‌کنند. درواقع برای یک هندی خوب، مساله رفتن است نه رسیدن! شاید دلیل این همیشه در راه بودن کمبود منابع و ازدیاد جمعیت باشد. ترس از اینکه یک نفر دیگر برود و به تو هیچوقت راه نرسد. راه‌ها تمام شوند مثلا، یا کوه‌ها ریزش کنند یا حتی دنیا در همان لحظه تمام شود.

برای یک هندی لحظه مهم است نه نتیجه. این همان روحیه عجیب هندی‌ است که زندگی به یک ورش نیست. برایش مهم نیست آینده چه می‌شود. در لحظه می‌خواهد برود. این خوب است یا بد؟ شاید هم اصلا زندگی همین باشد و ما الکی برای رسیدن به برابری، عدالت و شاید یک روز بهتر تلاش می‌کنیم. و البته شاید هم زندگی خودش فهمیدن جواب همین سئوال‌هاست...

سفرنامه هندسفرنامه هندوستاننرگس نقشیفرهنگ هندمردم هند
در همه روزهایی که ماده و قانون می‌خواندم، پایم روی زمین بود و کله‌ام توی هوا. اینجا هم جستارهای کوتاه می‌نویسم از زندگی‌ام.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید