دوران کارشناسی همکلاسی داشتم که شبیه بقیه بود. نه فقط شبیه یک نفر، بلکه شبیه آدمهای متعدد. چطوری؟
روز اول که آمد دانشگاه چادر شالدار و مقنعه میپوشید. دخترهای زیادی آن موقعها شبیه او بودند و بعدا هم یا تغییر اندکی همانطور ماندند. اما او کم کم تغییر کرد. در کلاسمان دخترهای چادری زیادی داشتیم که روسری ساتن میپوشیدند با چادر ابریشم عربی. او هم کم کم چادر عربی پوشید با روسری ساتن. یک سری دیگر بودند که تفریحشان رفتن به کافههای گران قیمت اطراف دانشگاه بود. تفریح او هم کم کم شد همان کافهها. آنها گوشی آیفون داشتند و عاشق عکاسی کردن بودند. او هم آیفون خرید و عکس از برگ در اینستاگرام منتشر می کرد.
بعد از ظاهر، کم کم اخلاقش را شبیه بقیه کرد. با اینکه وکالت دوست نداشت با استمرار فراوان وکیل شد. لحن حرف زدنش را شبیه بقیه کرد. از شوخیهای بقیه وام گرفتن و سعی کرد شبیه بقیه برای خودش گروه دوستیای دست و پا کند. در آخر هم طبق آخرین خبری که دارم، مثل بقیه بچهدار شد.
او دختر خوبی بود. احتمالا دخترهای زیادی شبیه او در جهان هستند که من از آنها بیخبرم چون چیز مشترکی با آنها ندارم. اما اینکه یکهو یادش افتادم، دلیلش کلیپ ترویج ازدواجی بود که از طرف طرفداران حکومت منتشر شده بود. کسانی که احتمالا بخش زیادی ازشان در وضعیت مالی خوبی زندگی نمیکنند اما خود را ملزم به ازدواج و فرزندآوری متعدد (!) میدانند. این کلیپ نقل محافل دوستان من است و هر از گاهی هر کس به قسمتی از آن اشاره میکند و میخندیم. اما برای من یک نکته در این کلیپ است: شبیه بقیه بودن! تصویری که این کلیپ از زندگی متاهلی نشان میدهد تماما حاصل تصویری است که متاهلها به بقیه نشان دادهاند بدون آنکه بگویند چه مشکلاتی در راه یک زندگی مستقل هست. حتی زندگیای که خانوادهها قرار باشد هزینههایش را تامین کنند! مرد آن کلیپ فقط دارد سعی میکند شبیه بقیه مردان متاهل باشد. گل بخرد و صبح از دست زنش آب پرتقال بخورد و زنش برایش غذا بگذارد.
حالا که عمیقتر فکر میکنم، بخش زیادی از این آدمها مدام سعی میکنند شبیه بقیه باشند. اما ظاهر بقیه و چیزی که به آنها نشان میدهند واقعی نیست. سعی میکنند از سیاستهایی دفاع کنند که واقعی نیست، از مذهبی دفاع کنند که واقعی نیست، از محبتی دفاع کنند که واقعی نیست.
شاید برای بیرون آمدن از این اوضاع لازم باشد آدمها را به خودشان بودن دعوت کنیم. به فکر کردن. به دست کشیدن از ادا در آوردن. به برداشتن دوربین از روی بقیه و زوم کردن روی خود. شاید این گره جایی همین طرفها باز شود. جایی که نه تفنگ باشد، نه ساچمه و نه باتوم.