گوستاو فریتگ، منتقد آلمانی، در تکنیک دراما (1863)، تحلیلی از پیرنگ ارائه کرد که به نام هرم فریتگ معروف است. او طرح معمولی یک نمایشنامه پنج پرده را به صورت هرمی توصیف کرد که شامل یک کنش صعودی rising ،action اوج climax و سقوط falling action است. اگرچه الگوی کلی که فریتگ توصیف کرد فقط برای تعداد محدودی از نمایشنامهها کاربرد دارد، اصطلاحات مختلف او اغلب توسط منتقدان داستان های منثور و همچنین درام تکرار میشود.
برای مثال، در مورد نمایش هملت، کنش صعودی (بخشی که ارسطو آن را پیچیدگیcomplication نامیده بود) پس از صحنه آغازین و نمایش، زمانی آغاز میشود که روح پدرش به هملت میگوید توسط برادرش کلودیوس به قتل رسیده است. ماجرا با درگیری رو به رشدdeveloping conflict بین هملت و کلودیوس ادامه مییابد که در آن هملت، علیرغم شکستها، موفق میشود روند وقایع را کنترل کند.
کنش در حال افزایش the rising action اثبات گناه شاه توسط تکنیک نمایش در نمایش به اوج میرسد.
سپس بحران crisis، واژگونی یا نقطه عطف turning point،
بدشانسی قهرمان داستان، در ناکامیاش در کشتن پادشاه در حالی که او در حال نماز است، پیش میآید. اینجا شروع سقوط falling action است.
از اینجا به بعد، ضد قهرمان، کلودیوس، تا حد زیادی روند وقایع را کنترل میکند، و فاجعه یا نتیجه catastrophe or out come با مرگ قهرمان و همچنین کلودیوس، ملکه و لائرتس تعیین میشود.
«فاجعه»catastrophe معمولاً فقط در تراژدی به کار میرود. یک اصطلاح کلی تر برای این صحنه پایانی پرسرعت، که هم برای کمدی و هم برای تراژدی به کار می رود، پایان denauement (به فرانسوی «گره باز کردن») است: عمل یا دسیسه با موفقیت یا شکست برای قهرمان پایان مییابد، درگیریها حل میشود، راز حل می شود، یا سوء تفاهم برطرف می شود. یک اصطلاح جایگزین پرکاربرد برای حل پیرنگ نتیجه resolution است.