نرگس نوشت
نرگس نوشت
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

شب

خیلی وقتا حرف زیبایی که میشه ادمای دورم همیشه دلشون پر میکشه واسه موجای بی تاب دریا، یا شاخه های سبز و ستبر جنگل و شایدم آسمون پر ستاره کویر... من اما نه ، از فکرشونم خسته میشم! از تکرار بی وقفه ی موجهای کوتاه و بلند، از سبزی بی انتهای یک جنگل دورودراز ، از سکوت لخت بیابونها تو شب.... دلم یک کنج دورافتاده از آدما رو میخواد بالای آسمون شهر.... دلم میخواد زانوهامو بغل کنم بشینم لب لب بلندی... زل بزنم به ستاره های چشمک زن شهر... ستاره های قلابی که با اومدنشون زرق و برق ستاره های واقعی رو از زندگیامون بردن.... دلمون خوش به همین چشمکا رنگی ای که هر چی دورتر بشی کمرنگتر میشه...انگاری که دیگه هیچ ستاره ای از چندین سال نوری فاصله برامون چشمک نمیزنه... شایدم دیگه کسی نمیبنتش... دلم میخواد نه ادمی بره و نه بیاد.... اونقدر تنها که بتونم بی ملاحظه روحمو آزاد کنم... مثل کبوتری که از قفسش بیرون بیاد و پرواز کنه... اخرشم دوباره برگرده به قفس... نه کسی حرف برنه و نه مجبور باشم حرف بزنم... فقط خودم باشم و فکر و خیالایی که منو ببره به دوردست ترین جای ممکن و رهام کنه... نه موزیکی نه حتی جیرجیرکی.... فقط سکوت.... تو اون لحظه حس میکنم که منم مثل این آدما یک نقطه کوچیکم رو این زمین اونقدر کوچیک که انگار نیستم بودن یا نبودن؟ برای من همیشه نبودن! نه درد و غمی نه شادی و هیجانی نه سختی ای، نه تجربه ای نه گذشته ای، نه آینده ای... نه فکر و خیال، نه دغدغه.... نه حرفی، نه آدمی... مثل لمس یک نسیم خنک رو گونه هام آروم و لطیف... مثل تجربه ی همزمان پرواز و نامرئی شدن... اوج گرفتن و دور شدن... دور شدن از ادما، از زمین، از دغدغه ها... از جنس نبودن... نه اینطور افسرده گونه که به نظر میرسه برعکس سبک و شاد و لطیف.... و در آخر شب اونجایی که تاریک ترین نقطه جاشو میده به سپیدی زنده صبح....درست همون لحظه که زندگی مثل خون تو رگهای شهر خوابیده میفته به جریان... پر از شیرینی یک لبخند نامرئیه که داره از اون بالا بالا ها، از اون دوردورایی که چشمام حتی نمیتونه ببینتش، برام دست تکون میده و میگه هر چقدرم کوچیک بازم هستم و هست همونطور که از دل شب تا سر صبح، از روشنی روز تا تاریکی شب چشم ازم برنمیداره و حواسش همیشه و همجا بهم هست...

خوش شانسیبد شانسیدندهزندگیقضاوت
نصف نویسنده نصف دندونپزشک
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید