همیشه دوست داشتم، از این آدم ها باشم که خیلی فکر آزادی دارند و در لحظه تصمیم میگیرند. مثلا یکی بهش میگه بریم شمال؟ میگه آره. سکانس بعدی لب دریا در حال تماشای طلوع خورشید!
ولی خب هرگز اینجوری نیستم :(
من به اینجور آدم ها میگم باب اسفنجی. اگر کارتونش رو دیده باشید میبینید که شخصیت خیلی رهایی داره و از کوچک ترین اتفاقات زندگیش در لحظه لذت میبره و گاهی این حجم از آزاد بودنش اطرافیانش رو آزار میده و همه اون رو یک موجود خنگ میدونن.
اصلا فکر میکنم که اصل زندگی کردن همینه ! مگه ما چقدر تو این دنیا زندگی میکنیم که باب اسفنجی نباشیم ؟مگه قراره چه اتفاقی بیوفته که انقدر سخت میگیریم ؟؟
البته که با توجه به شرایط کشورمون واقعا باب اسفنجی بودن سخته، ولی خب حداقل میتونیم تو زندگی شخصیمون یک وقت هایی سر مسائل کوچیک و بعضا مسخره بیش تر از حالت عادی خوشحالی کنیم، شاید بعد از یک مدت عادت کنیم و زندگی برامون قشنگ تر بگذره.
به امید اینکه ایران بشه بیکینی باتم!
پ.ن 1: این متن توسط کسی نوشته شده که در خوشبینانه ترین حالت شخصیتی نزدیک به اختاپوس داستان دارد. پس خیلی توجه نکنید ?
https://www.youtube.com/watch?v=7rjmgi69XyI
پ.ن 2: لینک یکی از قسمت های باب اسفنجی رو گذاشتم، برید ببینید که منظورم رو بهتر بفهمید ?