کم کم جسارت اینو پیدا کردم که بیرون شهر ، اونم داخل جنگل و کویر و اتوبان های بین شهری، با جمع کثیری از همجنس های خودم رکاب بزنم. سربالایی ها و سرازیری های جذابی بریم که دور و ورمون همش درخت و مه و جنگل باشه . یه طرف رو نگاه کنی اسب های وحشی و یه طرف هم گاو های خوشکل شیر ده مشغول چرا باشن.
با گروه ها و کسایی رکاب بزنی که مجبور باشی واسه رسیدن بهشون کلی تلاش کنی، یه جاهایی از مسیر میوفتی آخرین نفر و یجاهایی گازشو میگیری و میری و کلا از مسیر لذت میبری.
تنها جایی که انرژیم صد درصد میشه فقط توو دل طبیعته. با تمام وجود نفس میکشم و زندگی میکنم.
خدا رو واسه تک تک اون لحظات شکر میکنم.