وقتی که قراره یک کاری رو انجام بدی، باید به خودت بفهمونی که «من هیچی بلد نیستم».
هرچقدر آدم با استعدادی باشی، هرچقدر هم که دانش و توانایی داشته باشی و همهی تجهیزات لازم رو داشته باشی، وقتی که کار کردن رو شروع میکنی باید خودت رو توی نقطهی «صفر» قرار بدی. باید شروع کنی مطالعه، هی بخونی هی بخونی، هی تمرین کنی، رفتار بقیه رو ببینی و تحلیل کنی و کار کردنشون رو ببینی، بچرخی دور و اطرافت و راههای مختلف رو بری تا ببینی کدومشون به جای درست ختم میشه.
شروع این راه، پر از وحشت و ناامیدیه، پر از اینه که مجبور میشی با کمترین قیمت ممکن نسبت به بقیه یه کاری رو بکنی. پر از اینه که مجبور میشی به خودت و خانواده و بقیه دروغ بگی و تحمل کنی تا کارها بیفتن روی روال. این قسمت مسیر ممکنه یک سال طول بکشه یا سه ماه طول بکشه یا ممکنه تا ابد طول بکشه. فقط به این بستگی داره که تو آیا آمادهی کنار اومدن با همهی چیزهایی که پیش میاد هستی یا نه؟
چقدر انتقاد پذیری؟ چقدر مطالعه میکنی؟ چقدر مشتاق یادگرفتن چیزهای جدید هستی؟ چقدر حوصلهی یادگرفتن چیزهایی رو داری که دوستشون نداری اما لازم داری بلد باشی؟ چقدر بلدی با آدمهای اطرافت ارتباط برقرار کنی؟ تحملش رو داری که به کارهات بگن «به دردمون نمیخوره، از اول انجامش بده»، یا اگر این اتفاق بیفته ناراحت میشی و زمین و زمان رو میدوزی به هم و میگی «همینه که هست»؟
اگر برای خودت، فقط برای خود خودت و با سلیقه و خواستههای خودت و نظر خودت کاری کنی، نمیتونی ازش پول دربیاری، چون فقط خودت رو راضی میکنه. اگر برای یک «مشتری» کار میکنی، باید همیشه حواست باشه که اون از تو مهمتره. اونه که قراره به تو پول بده، اگر مشتری نباشه نمیتونی پر و بال بگیری و بری بالاتر. باید مشتریهات رو بشناسی و برای رضایتشون تلاش کنی. هیچ اشکالی نداره که توی این راه از سلیقه و دانش خودت هم استفاده کنی، ولی اینکه مشتری تو راضی باشه خیلی مهمتره. باید راه و روش حرف زدن و قانع کردن قشر مشتریهات رو بلد باشی، وگرنه نمیتونی از کار و استعدادت پول دربیاری.
اگر که قراره توی تیم قرار بگیری، باید اول بدونی تیم یعنی چی. باید یادبگیری همیشه «برای هدف بزرگتر» بری جلو، نیازهای تیم رو برطرف کنی و هیچ فرصتی رو از دست ندی و هیچ چیزی رو پشت گوش نندازی. هدف بزرگتر نباید تحت هیچ شرایطی از یادت بره.باید یادبگیری با هر آدمی که کنارت قرارگرفت ارتباط درست برقرار کنی، سهم خودت از کار رو انجام بدی و انتقادپذیر باشی. اگر جایی، چیزی رو بلد نبودی، نباید ازش رد بشی و بری بلکه باید به اصولیترین روش ممکن یادش بگیری، چون الآن زمان یادگیریه. نباید عصبانی بشی از اینکه کسی کاری رو بهتر بلده یا به راه و روش تو کار نمیکنه، تویی که باید یادبگیری بتونی کنارش کار کنی و خودت رو ببری بالا، ازش کمک بگیری و بهش کمک کنی.
اگر لحظهای حس کردی همه چیز رو بلدی، خودت رو بذار توی نقطهی «صفر». میدونی چرا؟ چون اگر حتی برای یک ثانیه دست از تلاش و یادگیری برداری و به خودت مغرور بشی که بلدی و از همه بهتری، اگر یک ثانیه دست از جنگیدن برداری، توی همون یک ثانیه میبازی. چون تو در لحظهی شروع، وارد یک ماراتن بیپایان شدی و همه دارن اطرافت میدون. هرثانیهای که دست از یادگیری و تحقیق و تلاش برداری، مثل اینه که مارتن رو برعکس بدویی. بقیه میدون ازت جلو میزنن و تو به راحتی جا میمونی.
پ.ن: یک یادداشت دوستانه، که اولین مخاطبش خود منم.