سریال Stranger Things یه سریال درام/ ترسناک بسیار مهیج از شبکه Netflix می باشد که می تواند ساعت ها شما را میخکوب به تلویزیون کند.
سریالی که از همون قسمت اول جذاب و دیدنی شروع میشه و این امید و به مخاطب میده که قراره خیلی از دیدن این سریال لذت ببره.
داستانی روان و ساده که آرام آرام شما رو با جهانی عظیم و فراتر از تصور رو به رو میکنه، آرامشی قبل از ترس، خنده ای قبل از گریه، روشنایی قبل از تاریکی و خون، خون در بالا، پایین، چپ و راست که به تماشاگر نشون میده داستان فراتر از چند ساعت سرگرمی دوست داشتنی سادس.
سریالی که از همان ابتدا با تصویرپردازی های فوق العاده و جلوه های ویژه ی بی نظیر باعث میشه شما یکی از برترین لذت های بصری را در دنیای سینما و تلویزیون تجربه کنید.
شخصیت پردازی عالی این سریال باعث میشه با تک تک لحظات و احساسات کاراکترای سریال ارتباط برقرار کنید، غم و شادی، سرما و گرما، امید داشتن و ناامیدی، عشق و تنفر و ….
«برادران دافر» با جرئت تمام، همه ی این احساسات را بر دوش شخصیت های دوازده و سیزده ساله می گذارند و با اینکار در کنار ترسناک و دلهره اور بودن آن، حس دوست داشتنی بودن هم به اثر اضافه میکند.
این سریال در فصل دوم گام های بلندی در شخصیت پردازی برمیداره و ارتباط بین کاراکترها رو بیشتر میکنه، شوخی های بامزه، درگیری های دوست داشتنی، عاشقانه های جذاب، همگی باعث میشن شما بیشتر از فصل اول، مجذوب این اثر بشید.
هنر داستان گویی «برادران دافر» در این فصل کاری میکند که شما دلتون نمیاد از پای تلویزیون بلند شید، آنقدر زیبا داستانی که در ذهن دارند را بدون هیچ ترسی به اجرا در میاورند که شخصیت های جدید و قدیم (مثل استیو) سریال که شاید در ابتدا ازشون متنفر باشید برایتان دوست داشتنی میشوند و در روند داستانی تاثیر مثبت میگذارند.
فصل دوم به شما اطلاعاتی راجع به اتفاقات پیش آمده میدهد ولی، هیچوقت جواب کاملی را فاش نمیکند، شما را در کنجکاوی توام با جوابای کوتاه ولی ناکامل نگه میدارد، جواب هایی که باید تا آخر این فصل آن ها را در ذهن نگه دارید، در انتها به هم وصل کنید و به کنجکاوی خود خاتمه دهید.
در این فصل روایت داستانی که مخصوص «الون» بود یکی از نقات ضعفیست که نمیشه از اون چشم پوشی کرد، شخصیتی تاثیرگذار و دوست داشتنی که در فصل دوم زیر سایه ی داستانی بد از «برادران دافر» قرار گرفت و عملا تا مرز فراموشی پیش رفت ولی، دوباره بازگشت که این جریان در قسمت 7 فصل دوم نمایش داده شد که تا به الان پایین ترین امتیاز را بین تمامی قسمت های این سریال گرفته است.
برای اینکه طرفداران این سریال راضی بمانند و اشتیاق و شوق بیشتر از پیش برای تماشای این سریال داشته باشند، فصل سوم باید در کنار تعهدی که به دو فصل قبل دارد، چیزی جدید را ارائه دهد، چرا که عملا فصل دو این سریال نسخه ی به بلوغ رسیده ی فصل یک بود.
در فصل سوم ما میتوانیم به بلوغ رسیدن تمام کاراکترهای این سریال را در دغدغه هایشان ببینیم و با این کار، فضایی نسبتا جدید ولی پایبند به داستان اصلی خواهیم داشت.
روایت های داستانی متفاوتی که همزمان با همدیگر گفته میشنوند و بیننده درهر قسمت از این سریال جلو رفتن تقریبا ۳ داستان به صورت همزمان را مشاهده میکند نکته ای است که میتواند یکی از نقاط قوت فصل سوم باشد. شما در این فصل پاسخ تمامی سوال هایتان را در نقطه ی پایانی هزارتوی روایت ها میبیند.
در این فصل برخی از شخصیت های داستان مانند «استیو هرینگتون» آنقدر زیبا پردازش میشوند که تازه متوجه میشوید آن شخصیت را بصورت کامل نشناخته اید. لایه های دیگری از اخلاق، احساسات و علایق به ما نشان داده میشود و ما در اینجا بصورت کامل و درست میتوانیم با «استیو» آشنا شویم.
شخصیت هایی که در حال رسیدن به بلوغ فکری اشتباهات وحشتناکی میکنند، از مرزهای اخلاقیشان دور میشنود و از صمیمیت بین خود فاصله میگیرند. همه ی این ها نشان میدهد که سازندگان این سریال به دنبال ماجراجویی هستند نه فقط دنبال کردن یک روند ساده و بدون ریسک.
لوکیشن های جدید این فصل ما را با فضایی جدید در دل شهر نفرین شده ی «هاوکینز» آشنا میکند. فضایی که قهرمان های داستان را در خود غرق میکند و بیننده دائما از خود درباره ی سرنوشت پروتاگونیست های این سریال سوال میکند. سرنوشتی که با توجه به بلوغ فکری آن ها میتواند زیبا، تاریک و یا حتی کشنده باشد.
اتفاقاتی که روایت های این فصل آن ها را از غم انگیز و احساسی بودن به منطقی و قابل درک بودن برای بیننده تبدیل میکند. اتفاقاتی که تا قبل از این داستان برای شما ناراحت کننده بود، الان خودتان میخواهید که انجام شود، این یعنی سریال کاری میکند که شما آن را بخواهید.
در فصل چهارم تمامی کاراکترهای فصل های پیشین در پیش بردن داستان نقش خودشان را دارند و هیچ کاراکتری بیهوده نیست، چه جدید، چه قدیم.
این فصل با شروعی طوفانی، روایت های داستانی، فضاها، چالش ها و کاراکترهای تاثیرگذار جدید میتواند جذابیت خود را برای مخاطب دو چندان کند.
داستانی که در چند منطقه ی متفاوت روایت میشود و همگی کمک شایانی به نبرد نهایی میکنند.
آنتاگونیستی که آنقدر زیبا به شخصیتش پرداخته میشود که حس او برای کشتن و انتقام را درک میکنید.
در این فصل شما روایت داستانی و تصویر مربوط به آن را توسط دو شخصیتی که در گذشته یک نفر بودند میشنوید و میبیند.
شخصیت های جدید این فصل آنقدر زیبا و دقیق پردازش میشوند که اصلا حس نمیکنید تازه با آن ها آشنا شده اید.
این سریال بدون شک یکی از برترین آثار تلویزیون است که اگر آن را نبینید لذت غرق شدن در دنیایی پر از ماجراجویی، کنجکاوی های جذاب، ارتباط گرفتن با شخصیت هایی که دیگر شبیه دوستان شما شده اند، صحنه های هیجان انگیز و پر از دلهره را از دست میدهید.
سریالی که از ارزش های خود برای عامه پسند بودن نمیگذرد، سریالی که از پردازش بیشتر و بیشتر شخصیت ها دست نمیکشد و به اصول خود پایبند باقی میماند.