
در فصل دوم از کتاب ارزشمند One Good Trade (یک معامله خوب)، مایک بلافیوره (Mike Bellafiore) یک اصل بنیادی را بیان میکند: موفقیت در معاملهگری ربطی به پول درآوردن ندارد. این فصل یک تغییر پارادایم کامل است؛ مایک روی این نکته تاکید میکند که معاملهگران موفق و همواره سودده، وسواس پول ندارند، بلکه آنها وسواس انجام «یک معامله خوب» (One Good Trade) را دارند.
همانطور که نام این فصل One Good Trade است، در اینجا به این پرداخته خواهد شد که یک معامله خوب چیست، چرا تمرکز بر نتیجه دشمن شماست، و هفت ستون بنیادی را که هر معاملهگر حرفهای باید بر آنها مسلط شود، بررسی خواهیم کرد. همچنین با نحوه کار و ذهنیت معاملهگری در شرکت SMB Capital آشنا خواهیم شد که میتواند ایدههایی برای معاملهگرانی که به صورت فردی (Retail Traders) کار میکنند، در پی داشته باشد.
مایک فصل را با یک جمله حیاتی آغاز میکند: «یک معامله را بر اساس نتایج آن قضاوت نکنید».
- یک معامله سودده ممکن است یک معامله بد بوده باشد.
- یک معامله زیانده ممکن است یک معامله خوب بوده باشد.
یک معامله خوب، معاملهای است که بر اساس یک سری اصول بنیادی (Fundamentals) انجام شده باشد. شغل شما این نیست که پول در بیاورید؛ شغل شما این است که یک معامله خوب انجام دهید، سپس یک معامله خوب دیگر و سپس یک معامله خوب دیگر. در این حین، پول را صرفاً یک محصول جانبی در نظر بگیرید که در نتیجه انجام معاملات خوب به دست میآید.
مایک اشاره میکند که از شنیدن جملات «نتیجهمحور» در اتاق معاملات خودش بیزار است. جملاتی مثل:
- «لعنتی زود فروختم، بعد از فروش من یک پوینت بالا رفت.»
- «ترسیدم XYZ را بخرم چون فکر میکردم پایینتر میرود.»
- «عجب ضرری... حجم سنگین خریدم و XYZ برخلاف جهت پوزیشن من حرکت کرد... چه معامله احمقانهای.»
- «من فقط خریدارم... این سهم قرار است بالاتر برود.»
علت بیزاری مایک این است که تمام این جملات درباره «نتایج» هستند و این طرز فکر دشمن شماست.
مایک میگوید بیشترین جملهای که از معاملهگران جدید میشنود این است: «لعنتی اون سهم را خیلی زود فروختم». او یک گفتگوی معمولی بین خود و یک معاملهگر تازهکار را اینگونه تعریف میکند:
> معاملهگر: «قیمت ۳۰ حمایت شد و من خریدم. برنامهام این بود که وقتی سهم بالاتر رفت و سرعت حرکتش کم شد بفروشم. وقتی سرعتش کم شد فروختم، اما بعدش یک پوینت دیگر هم بالا رفت.»
> بلا (مایک): «چرا این فروش بدی بود؟ به نظر که درست میآید.»
> معاملهگر: «خب، سهم یک پوینت دیگه بالا رفت. چون من یک پوینت کامل از این حرکت رو از دست دادم.»
مایک توضیح میدهد که اگر معاملهگر برنامه خروج دقیق خود را دنبال کرده باشد، او یک معامله خوب انجام داده است. او کارش را درست انجام داده؛ شاید مشکل این بوده که برای ورود مجدد کند عمل کرده، اما فروش اولیهاش صحیح بوده است. ما یک معامله خوب انجام میدهیم و بعدش بیخیال نمیشویم؛ بلافاصله دنبال معامله خوب بعدی میگردیم.
معاملهگران جدید باید این جمله را روی مانیتور خود بچسبانند: «من یک معاملهگر هستم و نه یک سرمایهگذار». در دنیای ایدهآل ما کل حرکت روزانه سهم را میگیریم، اما در واقعیت گاهی اوقات زود میفروشیم یا دیر پوزیشن فروش خودمان را کاور میکنیم. ولی همیشه باید از خودتان بپرسید: آیا یک معامله خوب انجام دادم؟.
اگر سهمی طبق تحلیل شما فروشی است و شما آن را میفروشید و بعد آن سهم ۱۰ پوینت بالا میرود، فروش اولیه شما درست بوده است. اما در ادامه اگر هیچ کجای آن ۱۰ پوینت شما ستاپی برای یک معامله خوب در جهت خرید پیدا نکردید، مشکلی نیست؛ باز هم خروج از معامله درست بوده است.
یک مثال عالی از اهمیت فرآیند، داستان شین بتیه (بسکتبالیست) در دفاع از کوبی برایانت است. بتیه میگوید:
> «کار من این نیست که جلوی امتیاز گرفتن او را بگیرم، بلکه این است که او را تا حد ممکن ناکارآمد کنم.»
در یک بازی، او کوبی را مجبور کرد یک پرتاب بلند انجام دهد؛ پرتابی که کوبی ۸۶.۳ درصد مواقع آن را از دست میداد. اما کوبی آن پرتاب را وارد سبد کرد و بازی را برد. مایک میگوید فرآیند دقیقاً همانطور که بتیه امیدوار بود پیش رفت، اما نتیجه چیزی بود که او هرگز نمیتوانست کنترل کند. این دقیقاً چکیده معاملهگری است. شما میتوانید یک معامله با ریسک به ریوارد عالی پیدا کنید (یک فرآیند عالی)، اما همچنان ضرر کنید (یک نتیجه بد). این هنوز هم «یک معامله خوب» است.
معاملهگران اغلب به یک ضرر سنگین (Rip) بیش از حد بها میدهند. آنها یک ستاپ عالی پیدا میکنند، وارد میشوند، اما با ضرر خارج میشوند. مشکل اینجاست که دفعه بعد که دقیقاً همان ستاپ ظاهر میشود، آنها برای ورود تردید میکنند و به طور حتم آن سهم ۳ پوینت بالا میرود.
شما با بها دادن بیش از حد به نتیجهی بد معامله اول، نتایج معاملات بعدی را خراب میکنید. وقتی به یک معامله ضررده بیش از حد بها میدهیم، معامله آسان بعدی را نمیگیریم. مایک تاکید میکند: «احمق! این یک فرآیند است».
این جمله مورد علاقه و در عین حال منفور مایک است: «من فقط خریدارم، نمیفروشم». اگر شما وارن بافت بودید شاید این جمله منطقی بود، اما شغل ما معاملهگری است نه سرمایهگذاری. انجام یک معامله خوب به این معنی نیست که فکر کنید از همه بیشتر میدانید. همانطور که سال ۲۰۰۸ به ما آموخت، هر چیزی ممکن است در هر زمانی اتفاق بیفتد.
بنابراین اگر در یک پوزیشن بسیار خوب وارد مارکت شدید و خوب پیش میرود، همچنان باید آن موقعیت را مدیریت کنید. میتوانید در فروش عجله نکنید، اما باید به دنبال نشانههایی باشید که چه زمانی باید به صورت پلهای از مارکت خارج شوید. مایک داستان معاملهگری را تعریف میکند که در سهم POT سود خوبی داشت اما به جای مدیریت پوزیشن، پای تلفن بود. مایک او را سرزنش کرد؛ حتی اگر در یک موقعیت عالی وارد شدید، باید آن را مدیریت کنید.
تا اینجا فهمیدیم که باید روی فرآیند تمرکز کنیم، اما منظورمان از فرآیند دقیقاً چیست؟. در شرکت SMB، از معاملهگران خواسته میشود قبل از ورود به هر معامله مجموعهای از هفت اصل اساسی را دنبال کنند. این هفت اصل عبارتند از:
1. آمادگی مناسب (Proper Preparation)
2. سخت کوشی (Hard Work)
3. صبر (Patience)
4. برنامه معاملاتی دقیق (A Detailed Plan)
5. انضباط (Discipline)
6. ارتباطات (Communication)
7. بازبینی معاملات مهم (Replaying Important Trades)
یکی از اصول اساسی انجام یک معامله خوب، پذیرش عدم قطعیت است. معاملهگران حرفهای نمیتوانند مثل اقتصاددانانی باشند که هر دو سال یکبار حق با آنهاست. آنها نیازمند نرخ برد (Win Rate) بالایی هستند که با تمرکز بر حال و اجرای یک معامله خوب در هر لحظه به دست میآید.
مایک به خاطرهای از سقوط پاییز ۲۰۰۸ اشاره میکند که دو معاملهگر با استعداد (دکتر مومنتوم و مانی میکر) سودهای هنگفتی کردند اما دست از کار نکشیدند. آنها مانند یک راهب بودایی در لحظه و حال زندگی میکردند؛ این تجسم کاملی از فلسفه یک معامله خوب است.
وقتی احساس میکنید بد معامله میکنید، جمله «عملکرد من ضعیف است» کمکی نمیکند. شما باید بدانید دقیقاً کدام اصل را زیر پا میگذارید. ما به یک الگو نیاز داریم تا بر اساس آن قضاوت کنیم. دفعه بعد دست نگه دارید، معاملات خود را بررسی کنید، اصل فراموش شده را پیدا کنید و آن را اصلاح کنید. بعید است با انجام مجموعهای از معاملات خوب، در بلندمدت برایند منفی داشته باشید.
در ادامه این هفت ستون را با جزئیات بررسی میکنیم:
جان وودن، مربی افسانهای بسکتبال میگوید: «با شکست در آمادهسازی، در حال آماده شدن برای شکست هستید». آماده شدن شامل دو بخش است:
1. آمادگی قبل از بازگشایی بازار.
2. اطلاعات خاصی که قبل از انجام یک معامله باید به دست آورید.
چکلیست قبل از بازار (Pre-Market):
- مطالعه: شب قبل سایتهای مرتبط خبری را بخوانید.
- حضور زودهنگام: زود به دفتر بیایید (اکثر حرفهایها تا ۷:۳۰ صبح میرسند).
- جمعآوری آمار: حجم معاملات روزانه، سطوح تکنیکال مهم و دامنه نوسان را استخراج کنید.
- هشدارها: برای سهامی که ارزش توجه دارند آلرت (Alert) تنظیم کنید.
- نقشه راه (Road Map): سناریوهای «اگر... آنگاه» (If-Then) بسازید. مثلاً: اگر سناریوی XYZ رخ داد، در این قیمت میخرم.
- آمادگی ذهنی: یک روز عالی را تجسم کنید، آب بنوشید و راحت بنشینید.
اطلاعات خاص قبل از هر معامله: در SMB معاملهگران اجازه ندارند معاملهای را انجام دهند مگر اینکه این اطلاعات را بدانند: متوسط حجم، دامنه روزانه، سطوح تکنیکال، درصد Short Interest و اخبار تازه.
توماس ادیسون میگوید: «نبوغ یک درصد الهام و نود و نه درصد عرق ریختن است». سختکوشی در معاملهگری به معنای کار ۱۰۰ ساعته نیست؛ بلکه یعنی زل زدن شدید به مانیتورها و جمعآوری اطلاعات مهم با سرعت برقآسا.
قبل از فشردن دکمه معامله باید سریع از خود بپرسید:
- چه کسی میخرد؟ چه کسی میفروشد؟
- مهمترین سطوح کدامند؟
- آیا سهم قویتر یا ضعیفتر از بازار است؟
- اسپرد چقدر است؟ آیا معاملات بلوکی وجود دارد؟
اکثر معاملات سودآور، معاملات آسانی هستند که نتیجه فرآیند «تماشا، تماشا، تماشا و بوم!» هستند. وودی آلن گفته است: «نود درصد زندگی فقط حضور داشتن است». زود به خانه رفتن فقط به دلیل چند حرکت مخالف، درست نیست.
وارن بافت میگوید: «در این بازی، بازار باید به پرتاب کردن ادامه دهد اما شما مجبور نیستید به هر توپی ضربه بزنید. شما میتوانید آنجا بایستید و چوب بیسبال را روی شانه خود نگه دارید تا زمانی که یک پرتاب عالی (Fat Pitch) دریافت کنید».
خرید یک سهم قوی یا فروش یک سهم ضعیف به تنهایی کافی نیست؛ قیمت ورود بسیار مهم است. معاملهگران موفق صبور هستند. اگر سطح حمایتی قوی در ۳۰ دلار وجود دارد، آنها دقیقاً در ۳۰ دلار یا بسیار نزدیک به آن میخرند.
- آنها در ۳۰.۵۰ دلار نمیخرند.
- در ۳۰.۲۵ دلار نمیخرند.
- حتی در ۳۰.۱۵ دلار هم نمیخرند.
- ۳۰ دلار، یعنی ۳۰ دلار.
صبر کردن برای قیمت دقیق به شما سه برتری میدهد:
1. میتوانید پوزیشن بزرگتری بگیرید (چون ریسک کمتر است).
2. شانس حد ضرر خوردن (Stop out) را کاهش میدهید.
3. میتوانید پوزیشن را برای حرکت بزرگتری نگه دارید (چون نقطه ورود بهینهای دارید).
معاملهگران خوب میدانند که قرار نیست در هر حرکتی حضور داشته باشند. آنها فقط منتظر ستاپهایی میمانند که با آن راحت هستند.
تلهی «دنبال کردن قیمت» (Chasing)
«چیس کردن» یا دنبال کردن قیمت، یک اشتباه بسیار بزرگ است. اگر سهمی از یک محدوده رنج خارج شد و شما فرصت خرید را از دست دادید، این اشتباه اول شماست (که ضرر مالی ندارد). اما اگر از روی ناامیدی آن سهم را بسیار بالاتر از محدوده رنج بخرید، حالا شما دو اشتباه مرتکب شدهاید. اشتباه دوم قطعاً به شما ضرر مالی میزند.
مایک بلافور در اینجا یک سوال کلیدی مطرح میکند:
> «وقتی با فاصله زیادی از نقطه ورود بهینه وارد معامله میشوید، باید از خود بپرسید: اگر من ۱۰۰۰ بار این کار را انجام دهم، آیا برایند کارم سودده خواهد بود؟» پاسخ قطعاً منفی است.
معاملهگران همیشه سودده سعی نمیکنند به هر قیمتی وارد مارکت شوند. آنها بخش مهمی از کارشان را پذیرفتهاند: صبر کردن برای شکلگیری ستاپ مناسب با ریسک به ریوارد مناسب. با کسب تجربه خواهید آموخت که موفقیت به چیزی بیش از صرفاً باز کردن یک پوزیشن نیاز دارد؛ شما باید در قیمت مناسب و زمان مناسب وارد شوید.
به قول قدیمیها: «صبر داشته باش جوان... صبر».
بهترین معاملهگر، یک معاملهگر آماده است. شما باید بتوانید استراتژی خود را در یک جمله توضیح دهید. پلن شما باید شامل این موارد باشد:
1. استراتژی خروج در صورت ضرر: قبل از ورود باید بدانید کجا خارج میشوید.
2. استراتژی خروج در صورت سود: چه چیزی باعث میشود سود خود را بردارید؟ قیمت خاص یا اردرهای فروش بزرگ؟.
مایک با صراحت میگوید: «اگر پلن ندارید، لطفاً تمام سوابق معاملاتی خود را بردارید، یک شومینه پیدا کنید و آنها را آتش بزنید».
ویلیام اونیل میگوید: «وقتی سهمی زیر قیمت خرید شماست، فروش آن به شما ضرر نمیزند؛ شما از قبل آن ضرر را کردهاید». این مهمترین بخش است. شما هیچ شانسی برای کسب درآمد به عنوان یک معاملهگر در هیچ بازاری، با هیچ سهمی و در هیچ کشوری بدون نظم و دیسیپلین ندارید.
انضباط دقیقاً به چه معناست؟
- اجرای برنامه (Execution): نظم یعنی اجرای استراتژی که از قبل دارید، بدون تغییر آن در میانه راه.
- اجرای فوری (Immediate Action): اگر پلن شما خرید در ۳۰ دلار و خروج در صورت عدم حفظ این سطح است، وقتی سهم سطح ۳۰ را از دست داد، باید آن را بلافاصله بفروشید. یک معاملهگر خوب فقط سهم را نمیفروشد (Hit the stock)؛ او میفروشد و دوباره بررسی میکند. شاید لازم باشد دوباره وارد شوید، اما خروج اولیه باید طبق انضباط انجام شود.
قضاوت نکردن بر اساس یک معامله (Not Judging Based on One Trade)
معاملهگران تازهکار معمولاً به یک معامله بیش از حد اهمیت میدهند. چرخه اشتباه آنها به این صورت است:
1. آنها پلنی تدوین میکنند.
2. طبق پلن از سهم خارج میشوند.
3. سپس با ناامیدی تماشا میکنند که سهم در حال صعود است.
4. نتیجه میگیرند که فروش سهم اشتباه بوده و همچنین نتیجه میگیرند که لازم نیست از پلن پیروی کرد.
این طرز فکر اشتباه است. شما در حال توسعه سیستمی هستید که در بلندمدت نتایج ثابتی تولید کند. یک معامله معیاری برای سنجش نیست. اجرای منظم استراتژی، حتی اگر در یک مورد خاص منجر به از دست دادن سود بیشتر شود، در بلندمدت باعث موفقیت میشود. معاملهگران موفق همیشه با دیسیپلین و طبق پلن جلو میروند. به توصیه جسی لیورمور گوش کنید: «ضرر هرگز بعد از اینکه آن را پذیرفتم مرا آزار نمیدهد. من آن را یکشبه فراموش میکنم. اما اشتباه بودن - نپذیرفتن ضرر - چیزی است که به جیب و روح آسیب میرساند». اجازه ندهید بازار با گرفتن پولتان این درس را به شما بیاموزد.
«شصت جفت چشم بهتر از یک جفت چشم عمل میکند». هدف از صحبت کردن در اتاق معاملات، اشتراکگذاری اطلاعات واقعی و مرتبط است. برای مثال، اگر همکارتان بگوید سهم AIG سطح حمایتی را از دست داده، این اطلاعات میتواند کل تیم را نجات دهد یا سودآور کند.
معاملهگران خوب دائماً عملکرد خود را بهبود میبخشند. وقتی بازار آرام است، از خود بپرسید:
- آیا میتوانستم حجم بیشتری اضافه کنم؟
- آیا خیلی زود فروختم؟
- چه چیزی باعث حرکت سهم شد؟ کاتالیزور چه بود؟
با تماشای ویدیوهای ضبط شده از معاملات خود، میتوانید الگوهایی را پیدا کنید که در لحظه ندیدهاید و ستاپهای برنده خود را در ذهن حک کنید. همچنین با سایر معاملهگران درباره معاملاتتان صحبت کنید.
معاملات خود را مرور کنید. آیا از پلن پیروی کردید؟ آیا به استاپهای خود پایبند بودید؟. هدف شما هر روز باید این باشد: یک معامله خوب انجام دهید، سپس یک معامله خوب دیگر، و سپس یک معامله خوب دیگر.