تازه تر سرخوش، رها از اين حوالی میرويم
با چه حالی آمديم و با چه حالی ميرويم
چند روزی بر سر ما ريخت باران شهود
صاف شد انديشه هامان ، با زلالی ميرويم
مهربانی میچكيد از شعر های گرمتان
پر شديم از دوستی، از خويش، خالی ميرويم
شاخ و برگ شعرهامان زرد ، مثل يأس بود
سبز تر از دشت شور انگيز شالی ميرويم
قلب ما در كوچه های شهرتان جا مانده است
تا نپندارد كسی با بیخيالی ميرويم
در خراسان گرچه از بام و درش گل میچكد
بی شما امّا به سمت خشكسالی ميرويم
گريه میگيرد مرا از اين وداع ناگزير
با چه حالی آمديم و با چه حالی ميرويم