سلام دوستان عزیز. در این پست قصد دارم در مورد 15 مورد از موضوعات فناوری در حوزه معماری نرمافزار و ابزارهای موجود در این حوزه که احتمالا خیلیهامون باهاشون سروکار داریم یا خواهیمداشت صحبت کنم. در انتهای هر مطلب یک رفرنس به سایت مرجع اون تکنولوژی دادم برای افرادی که دوست دارند مطالعه بیشتری داشته باشند.
امیدوارم مطلب زیر براتون مفید باشه.
Modular Monolithic
معماری ماژولار یکپارچه یک رویکرد طراحی نرمافزار است که مزایای ماژولاریته و ساختار یکپارچه را ترکیب میکند. در این مدل، برنامه به ماژولهای مستقل و خودمختار تقسیم میشود. هرکدام مسئولیت وظایف خاصی را بر عهده دارند. این ماژولها به طورسیار با یکدیگر ارتباط برقرار کرده و یک سامانه یکپارچه و متجانس را تشکیل میدهند.
اصلیترین مزیت این نوع از معماری در سادگی و آسانی توسعه است. توسعهدهندگان میتوانند بر روی ساخت و نگهداری ماژولهای کوچک و خوب تعریفشده و بدون پیچیدگیهای سیستمهای توزیع شده تمرکز کنند. این رویکرد همچنین امکان دیباگ و تست کارآمد را فراهم میکند زیرا هر ماژول به صورت مستقل قابل آزمایش است.
با این حال، چالشها ممکن است با افزایش اندازه سیستم بیشتر شوند به خصوص از نظر قابلیت مقیاسپذیری. بهروزرسانی یا تغییر یک ماژول ممکن است نیاز به بازآزمایی کل برنامه داشته باشد. با این حال، برای پروژههای کوچک یا کسانی که نیازمندیهای قابلیت مقیاسپذیری دقیق ندارند، معماری ماژولار یکپارچه گزینه بسیار خوبی است.
AWS
سرویسهای وب آمازون (AWS) یک پلتفرم جامع محاسبات ابری است که توسط آمازون ارائه میشود. این پلتفرم انواع گستردهای از خدمات را ارائه میدهد از جمله قدرت محاسباتی، ذخیرهسازی، پایگاهداده، یادگیری ماشین، تجزیهوتحلیل و غیره که از طریق اینترنت ارائه میشوند. AWS به کسبوکارها این امکان را میدهد که بدون نیاز به سرمایه گذاری ابتدایی قابل توجه در زیرساخت فیزیکی، مقیاسپذیر شوند و رشد کنند.
یکی از مزایای کلیدی AWS، دسترسی جهانی آن است که دارای مراکز داده در مناطق مختلف جهان است. AWS از مدلهای اجرا مختلف پشتیبانی میکند، از هاستینگ ساده تا برنامههای پیچیده شرکتی، که آن را یک گزینه چندگانه برای کسبوکارها در هر اندازهای میسازد.
مدل قیمتگذاری پرداخت بهمیزان مصرف، یک ویژگی قابل توجه دیگر است که به کاربران این امکان را میدهد که فقط برای منابعی که مصرف میکنند پرداخت کنند. این رویکرد هزینهای به همراه یک اکوسیستم وسیع از خدمات، باعث آن شده که AWS به عنوان یکی از عناصر مهم در صنعت محاسبات ابری باشد.
API-first Approach
رویکرد اولویت دهی به API یک روش فرآیند توسعه نرمافزار است که قبل از ساختن سایر اجزای یک برنامه، طراحی و توسعه رابطهای برنامهنویسی اپلیکیشن (API) را در اولویت قرار میدهد. این رویکرد بر اهمیت تعریف رابطهای واضح و خوبسنجیده API ها تأکید میکند.
با اتخاذ رویکرد اولویت دهی به API، تیمهای توسعه اطمینان حاصل میکنند که API ها با توجه به کاربران و نیازمندیهای آنها طراحی شدهاند. این رویکرد تجدیدپذیری، قابلیت مقیاسپذیری و قابلیت نگهداری اجزای نرمافزار را ترویج میدهد. همچنین همکاری بین تیمهای مختلف که در یک پروژه کار میکنند را تسهیل میکند زیرا هر تیم میتواند API های اختصاصی خود را مستقل ایجاد و تست کند.
مزایای رویکرد API-First
رویکرد API-First به تیمهای توسعه امکان میدهد به صورت موازی کار کنند، هزینه توسعه برنامهها را کاهش میدهد، سرعت ورود به بازار را افزایش میدهد، تجربه خوب توسعه دهندگان را تضمین میکند و ریسک شکست را کاهش میدهد.
NoSQL Databases
پایگاهدادههای NoSQL یک دسته از سیستمهای پایگاهداده هستند که با پایگاهدادههای رابطهای سنتی متفاوت هستند. بر خلاف پایگاهدادههای رابطهای که از یک طرح ساختاری ساخته شده و از SQL برای پرسوجو استفاده میکنند، پایگاهدادههای NoSQL برای مدیریت دادههای بدون ساختار یا نیمهساختارمند استفاده میشوند و امکانات بیشتری در مدلسازی داده فراهم میکنند.
این پایگاهدادهها برای حالتهایی مناسب هستند که حجم داده بزرگ است و ساختار داده در حال تکامل است. پایگاهدادههای NoSQL میتوانند به چهار نوع اصلی تقسیم شوند: مبتنی بر سند، مبتنی بر کلید-مقدار، ذخیرهسازی ستونی و پایگاهدادههای گرافی. بهعنوان مثال، MongoDB، Cassandra، Redis وNeo4j نمونههایی از این چهار نوع هستند.
انعطاف پذیری پایگاهدادههای NoSQL آنها را برای برنامههایی با نیازمندیهای دادهای که به طور مداوم تغییر میکنند، مانند برنامههای دادهبزرگ، برنامههای real time و سیستمهای مدیریت محتوا مناسب میکند. با این حال، لازم است که با دقت نیازهای خاص یک پروژه را در انتخاب بین پایگاهدادههای NoSQL و پایگاهدادههای رابطهای سنتی درنظر گرفت.
Serverless Architecture
معماری بدون سرور به توسعهدهندگان این امکان را میدهد که بدون نگرانی از مدیریت زیرساخت، خدمات را ارائه کرده و اجرا کنند. در این رویکرد، توسعهدهندگان کد مینویسند و آن را پیادهسازی میکنند، در حالی که ارائهدهنده ابر سرورها را برای اجرای برنامه، پایگاهدادهها و سیستمهای ذخیرهسازی در هر مقیاسی فراهم میکند.
چگونگی عملکرد: یکی از معماریهای بدون سرور، "تابع به عنوان یک سرویس (FaaS)" است که توسعهدهندگان کد را به صورت توابع جداگانه مینویسند. هر تابع وظیفه خاصی را انجام میدهد و زمان فعال شدن آن توسط یک رویداد، مانند درخواست HTTP انجام میشود. این فرآیند اجرا از دیدگاه توسعهدهندگان مستقیم شده و آنها تنها بر روی نوشتن و پیادهسازی کد برنامه خود تمرکز میکنند.
مفاهیم اصلی:
Domain Driven Design
طراحی مبتنی بر دامنه یک رویکرد اصلی در طراحی نرمافزار است که بر تطبیق نرمافزار با یک دامنه خاص با توجه به ورودی از متخصصان آن دامنه تمرکز دارد.
در DDD، ساختار و زبان کد نرمافزار (نام کلاسها، متدهای کلاس، متغیرهای کلاس) باید با دامنه کسبوکار هماهنگ باشد. به عنوان مثال: اگر یک نرمافزار درخواستهای وام را پردازش کند، ممکن است کلاسهایی مانند "درخواست وام"، "مشتریان" و متدهایی همچون "پذیرفتن پیشنهاد" و "برداشت" داشته باشد.
اهداف DDD:
معماری مبتنی بر دامنه تأثیرگذاری زیادی بر روی رویکردهای دیگر به توسعه نرمافزار داشته و به عنوان یک الگوی موفق تشخیص داده شده است.
Hexagonal architecture
معماری لایهای سنتی به هدف تقسیم یک برنامه به لایههای مختلف میپردازد تا هر لایه شامل ماژولها و کلاسهایی با مسئولیتهای مشترک یا مشابه باشد و با همکاری برای انجام وظایف خاص عمل کنند. در این معماری، برنامه را به لایههای مختلف تقسیم میکنیم که اغلب از معماری سهلایه استفاده میشود که شامل لایه نمایش، لایه منطق و لایه داده میشود.
معماری چهار لایهای پیشنهاد شده توسط Eric Evans در کتاب Domain-Driven Design جهت جدا سازی لایه دامنه حاوی منطق کسبوکار از سه لایه پشتیبان (رابط کاربری، برنامه و زیرساخت) استفاده میکند.
استفاده از معماری لایهای به دلایل زیادی مفید است، اما همیشه خطر وجود دارد. زیرا مکانیزم طبیعی برای شناسایی تداخل منطق بین لایهها وجود ندارد و ممکن است منطق کسبوکار در رابط کاربری یا مسائل زیرساختی دخیل شود.
در سال 2005، Alistair Cockburn دریافت که بین رابط کاربری و پایگاه داده تفاوت زیادی وجود ندارد، زیرا هر دو به عنوان عوامل خارجی با کامپوننتهای مشابه قابل تعویض با کامپوننتهای مشابه دیگری که به همان شیوه با یک برنامه ارتباط برقرار میکنند، قابل تعویض هستند. او با دیدن این مسئله، به ایده معماری هگزاگونال رسید تا از دخیل شدن منطق کسبوکار و کامپوننتهای خارجی جلوگیری کند.
معماری هگزاگونال یا پورتها و آداپتورها، الگوی معماریای است که به ورود و خروج اطلاعات از برنامه از طریق پورتها و آداپتورها اجازه میدهد. این الگو با ایجاد یک لایه انتزاعی، هسته برنامه را حفاظت کرده و آن را از ابزارها و فناوریهای خارجی جدا میکند.
پورتها:
پورت به عنوان یک نقطه ورودی بدون وابستگی به تکنولوژی در نظر گرفته میشود که رابطی را تعیین میکند که به عوامل خارجی اجازه میدهد با برنامه ارتباط برقرار کنند. پورتها همچنین به برنامه اجازه میدهند با سیستمها یا خدمات خارجی مثل پایگاه داده، ارتباط برقرار کند.
آداپتورها:
آداپتور با استفاده از یک تکنولوژی خاص، ارتباط با برنامه را از طریق یک پورت شروع میکند. آداپتورها برای هر پورت میتوانند به تعداد نیاز باشند بدون اینکه این موضوع به خود پورت یا برنامه آسیب برساند.
برنامه (هگزاگون):
برنامه هسته سیستم است که شامل خدمات برنامه (که وظایف یا موارد استفاده را هماهنگ میکنند) و مدل دامنه (که منطق کسبوکار را در بخشهای Aggregate، Entity و Value Object جاسازی کرده است) میشود. این برنامه اطلاعات را از طریق پورتها دریافت کرده و اقدامات خود را به سیستمها یا خدمات خارجی نظیر پایگاه داده ارسال میکند.
Event Sourcing
در مواجهه با نیاز به ایجاد، بهروزرسانی یا حذف موارد در پایگاه داده و ارسال پیامها/رویدادها به یک بروکر پیام، استفاده از تراکنش توزیعشده (2PC) مناسب نمیباشد. اما بدون استفاده از 2PC، ارسال پیام در حین یک تراکنش قابل اعتماد نیست و تضمین نیست که تراکنش اجرا خواهد شد. برای حل این مسئله، از ایدهی ایونت سورسینگ استفاده میشود.
در ایونت سورسینگ وضعیت یک موجودیت تجاری به عنوان یک دنباله از رویدادهای تغییر وضعیت ذخیره میشود. هرگاه وضعیت موجودیت تغییر کند، یک رویداد جدید به لیست رویدادها افزوده میشود. این عمل به دلیل یک عملیات تکی، بهطور ذاتی اتمیک است.
رویدادها در یک مخزن رویداد (event store) ذخیره میشوند که یک پایگاه داده از رویدادهاست و همچنین به عنوان یک بروکر پیام عمل میکند. این مخزن ارتباطی بین سرویسها فراهم میکند تا بتوانند به رویدادها مشترک شوند. در نهایت، برنامه با افزایش بهینهسازی برخی از موجودیتها، میتواند بهطور دورهای وضعیت فعلی یک موجودیت را ذخیره کند تا بازسازی با تعداد کمتری رویداد انجام شود.
Low code platforms
توسعه کم کد یک رویکرد نوین در تولید نرمافزارهاست که از محیطهای گرافیکی برای طراحی و پیکربندی برنامهها به جای کدنویسی سنتی استفاده میکند. پلتفرمهای توسعه کم کد، ابزارهای گرافیکی را برای طراحی رابطهای کاربری، تعریف ورودیها و خروجیها، منطق تجاری و سایر جنبههای نرمافزار ارائه میدهند.
فرآیند توسعه کم کد به این صورت است که توسعهدهنده با استفاده از این ابزارها، با ورودیها و خروجیهای مورد نیاز، منطق تجاری و دیگر جنبهها، یک اپلیکیشن یا سیستم را طراحی میکند. سپس بسته به قابلیتهای پلتفرم، میتواند طراحی را با مقداری کد به سبک سنتی بهبود دهد یا حتی بدون نیاز به کد اضافی، اپلیکیشن را تولید کند.
این رویکرد، امکان توسعه سریع و بهینه نرمافزارها را فراهم میکند، بدون نیاز به استخدام تعداد زیادی مهندس نرمافزار و بدون هزینههای بالا. از طرف دیگر، با این حساسیت که توسعهدهندهها ممکن است درک عمیقی از مفاهیم مهندسی نرمافزار نداشته باشند و بخشی از کنترل بر اساس گرافیک و نه کد، احتمال وجود خطاهای نحوی یا نقص در طراحی و اجرا افزایش مییابد.
در نهایت، استفاده از پلتفرمهای توسعه کم کد میتواند به سازمانها این امکان را بدهد که به سرعت و با هزینه کمتر به نرمافزارهای پیچیده دست یابند، اما نیاز به دقت در تعریف الزامات و پیگیری مستمر از سوی توسعهدهندگان دارد.
Business Process Management Systems (BPMS)
سیستم مدیریت فرآیندهای کسب و کار (BPMS) به سازمانها کمک میکند تا فرآیندهای خود را به گونهای مدیریت کنند که خطاها کاهش یابد و صرفهجویی در هزینهها افزایش یابد. مدیریت فرآیندهای کسب و کار یک رویکرد مدیریتی از بالا به پایین است که بر بهینهسازی عملیات کسب و کار با هدف افزایش کارآیی فرآیندها و دستیابی به اهداف کسب و کار تمرکز دارد. هدف اصلی یک سیستم مدیریت فرآیندهای کسب و کار بهبود مستمر است. تمام فرآیندهای کسب و کار باید به طور مداوم بهبود یابند تا کسب و کار در میان چرخهها و روندهای بازار و رقبا بهروز بماند. این سیستمها به شرکتها امکان میدهند به طور انعطافپذیر و سریع به تغییرات در بعد رقابتی پاسخ دهند.
یک سیستم مدیریت فرآیندهای کسب و کار نیازمند فرآیندهای واضح و بهروز شده برای مدیریت کارایی مؤلفههای فرآیند است. قبل از ورود به سیستمهای مدیریت فرآیندهای کسب و کار، باید ابتدا مفهوم فرآیند کسب و کار را درک کنیم. یک فرآیند کسب و کار میتواند به عنوان یک دنباله از فعالیتها و وظایفی تعریف شود که به نتیجه خاصی منجر میشود. اجرای فرآیندهای کسب و کار به صورت دستی، بیکارآیی و موانع ایجاد میکند. علاوه بر این، در سیستم دستی، مسئولیتها و رویههای کارکنان بهوضوح تعریف نشدهاند.
به طور ساده، یک فرآیند کسب و کار تمام فعالیتهایی را که کارکنان به منظور دستیابی به اهداف مختلف کسب و کار روزانه انجام میدهند، شامل میشود. در یک فرآیند کسب و کار، یک جریان مشخص از وظایف با یک شروع و پایان مشخص وجود دارد. در یک سازمان بزرگ، فرآیندها معمولاً از چندین دپارتمان عبور میکنند. فرآیندهای کسب و کار ممکن است به فرآیندهای اصلی کسب و کار و فرآیندهای پشتیبانی تقسیم شوند. فرآیندهای اصلی کسب و کار، فرآیندهای ضروری هستند که یک سازمان برای دستیابی به اهداف اصلی خود انجام میدهد. زنجیره ارزش یک سازمان شامل فرآیندهای اصلی است. فرآیندهای اصلی با ایجاد محصول یا خدمات اصلی توسط کسب و کار به پایان میرسند.
از سوی دیگر، فرآیندهای پشتیبانی فرآیندهایی هستند که فرآیندهای اصلی را پشتیبانی میکنند. نمونههایی از فرآیندهای پشتیبانی شامل فرآیند استخدام، فرآیند پرداخت و فرآیند خرید میشوند. بهبود مداوم فرآیند نیازمند نظارت بر عملکرد فرآیند برای شناسایی و حذف ناکارآییها است. یک سیستم مدیریت فرآیندهای کسب و کار از تعریف و مدیریت روابط بین افراد، فرآیندها و سیستمهای IT مراقبت میکند.
سیستمهای مدیریت فرآیندهای کسب و کار یک دیسیپلین سازمانی است که شرکت یک گام عقب برمیگیرد و به تمام مسائل فرآیندی را به صورت کلی و فردی مورد نظر مینگرد. تجزیه و تحلیل وضعیت فعلی فرآیندها و شناسایی حوزههای بهبود، به ایجاد یک سازمان بهینهتر و موثرتر کمک میکند. استراتژی مدیریت فرآیند کسب و کار شامل طراحی، اجرا، نظارت و بهینهسازی فرآیندهای کسب و کار برای بهبود کارایی، چابکی و کارآمدی است. یک استراتژی موثر مدیریت فرآیند کسب و کار امکان میدهد که کسب و کارها پیشروی داشته باشند و به دستیابی به موفقیت بلندمدت برسند. مراحلی که ایجاد چرخه حیات مدیریت فرآیند کسب و کار را تشکیل میدهند عبارتند از: طراحی، مدلسازی، اجرا، نظارت و بهینهسازی. نقشهکشی فرآیند به ایجاد یک استراتژی مدیریت فرآیند کسب و کار موثر کمک میکند. نمودارهای جریان یا دیاگرامهای جریان کاری میتوانند برای نقشهکشی جریان کار فرآیند مورد استفاده قرار گیرند.
Message Queue (such as Kafka and RabbitMQ)
صفهای پیام یک جزء حیاتی از سیستمهای توزیعشده هستند که یک مکانیسم برای ارتباط و هماهنگی بین اجزای مختلف یک برنامه یا بین چند برنامه فراهم میکنند. صفهای پیام ارتباط ناهمگام را فراهم میکنند، جایی که پیامها مستقل از یکدیگر ارسال و دریافت میشوند.
از جمله سیستمهای صف پیام محبوب میتوان به Apache Kafka وRabbitMQ اشاره کرد که هر کدام در قدرت، مقاومت در برابر خطا و دوام متفاوت هستند که آنها را برای سناریوهایی با حجم زیادی از دادههای جریانی مناسب میسازد. به عنوان مثال، RabbitMQ در حوزههایی که نیاز به انعطافپذیری، سهولت استفاده و پشتیبانی از الگوهای مختلف ارتباطی وجود دارد، به خوبی عمل میکند.
صفهای پیام امکان جداکردن بین اجزای مختلف یک سیستم را فراهم میکنند و این امر به مقیاسپذیری، جداسازی خطا و انعطافپذیری کمک میکند. آنها نقش مهمی را در معماریهای مبتنی بر رویداد، میکروسرویس و سایر سیستمهای توزیعشده بازی میکنند که ارتباط و هماهنگی بیدرنگ ضروری است.
Container orchestration (such as Kubernetes)
سازماندهی کانتینرها مدیریت و هماهنگی خودکار برنامههای کانتینریزه را فراهم میکند. کانتینرها که یک برنامه و وابستگیهای آن را شامل میشوند، تداوم در محیطهای مختلف را فراهم میکنند. ابزارهای سازماندهی کانتینرها مانند Kubernetes، فرایند نصب، مقیاسپذیری و مدیریت برنامههای کانتینریزه را سادهتر میکنند.
کوبرنتیز یک پلتفرم متنباز سازماندهی کانتینر است که وظایفی مانند توازن بار، کشف سرویس و مقیاسپذیری کانتینر را اتوماتیک میکند و این امکان را به برنامهنویسان میدهد که وضعیت مطلوب برنامههای خود را تعریف کنند. Kubernetes اطمینان مییابد که وضعیت واقعی با وضعیت مطلوب همخوانی دارد، حتی در محیطهای دینامیک و تغییرات متنوع.
سازماندهی کانتینرها مزایایی چون قابلیت مقیاسپذیری، دسترسی بالا و جریان کارهای نصب ساده را به دنبال دارد. این امکان سازمانها را قادر میسازد تا برنامهها را به طور یکپارچه در محیطهای زیرساخت مختلف از مراکز داده محلی تا ارائهدهندگان ابر بسازند و نصب کنند.
Log Management Tools (such as ELK)
ابزارهای مدیریت لاگ، همچون پک ELK (Elasticsearch، Logstash و Kibana)، برای جمعآوری، پردازش و نمایش دادههای لاگ تولید شده توسط برنامهها و سیستمها طراحی شدهاند. دادههای لاگ برای نظارت، رفع اشکال و به دست آوردن درکی از وضعیت و عملکرد یک برنامه یا زیرساخت بسیار اهمیت دارند.
الستیک سرچ یک موتور جستجو و تحلیل است که دادههای لاگ را به صورت کارآمد ذخیره و فهرست میکند. لاگاستش یک خط لوله پردازش داده است که دادههای لاگ را قبل از ارسال به الستیک سرچ، جذب، تبدیل و غنیسازی میکند. کیبانا یک ابزار تصویرسازی است که به کاربران این امکان را میدهد تا از طریق یک رابط وب دادههای لاگ را بررسی و تجزیه و تحلیل کنند.
پک ELK و ابزارهای مدیریت لاگ مشابه، سازمانها را قادر میسازند تا دادههای لاگ را متمرکز کرده، ناهنجاریها را شناسایی، مشکلات را رفع کنند و به صورت کلی وضعیت سیستمهای خود را نظارت کنند. این ابزارها برای حفظ یک رویکرد پیشگیرانه نسبت به نظارت بر سیستم و اطمینان از قابلیت اعتماد برنامهها حیاتی هستند.
Monitoring tools (such as Prometheus)
پرومتئوس به عنوان یک ابزار مانیتورینگ منبع باز شناخته میشود که از خط زمانی برای جمعآوری دادهها استفاده میکند. این ابزار ابتدا در شرکت Soundcloud توسعه یافته و در حال حاضر تحت حمایت بنیاد محاسبات بومی ابری (CNCF) قرار دارد. یکی از دلایل محبوبیت سریع آن، ترکیبی از ویژگیهای خاص است که این ابزار را به یک جزء اساسی از مجموعه ابزارهای مانیتورینگ مدرن تبدیل کرده است.
این ابزار دادهها یا رویدادها را به صورت لحظهای ذخیره میکند. این رویدادها میتوانند هر چیز مرتبط با برنامه شما باشند، از جمله میزان مصرف حافظه، استفاده از شبکه، یا درخواستهای ورودی. این دادهها به عنوان "متریک" شناخته میشوند و هر معیار یک نام و مجموعه ای از برچسبها دارد که برای فیلتر کردن دادهها در پایگاه داده استفاده میشوند.
یکی از جذابیتهای این ابزار این است که به راحتی با سایر پلتفرمها هماهنگ شده و از قابلیت همکاری با ابزارهای دیگر مانند Grafana به منظور بهبود نمایش دادهها بهره میبرد. Grafana، یک ابزار گرافیکی است که میتواند معیارهای جمعآوری شده توسط پرومتئوس را نمایش دهد و تجربه کاربری را بهبود بخشد.
Static Code Analysis (such as SonarQube)
تحلیل کد استاتیک یک روش آزمون نرمافزار است که شامل تجزیه و تحلیل کد منبع یک برنامه بدون اجرا آن میشود. هدف این است که مسائل احتمالی، آسیبپذیریهای امنیتی و نقضهای استانداردهای کدنویسی را قبل از کامپایل یا اجرا شناسایی کند. SonarQube یک پلتفرم محبوب و متنباز برای تحلیل کد استاتیک است.
سونار کیوب کد را در مقابل یک مجموعه قوانین پیشتعیین شده بررسی میکند و یک گزارش دقیق با تأکید بر مسائل و نقاط بهبود ارائه میدهد. این ابزار شامل جنبههایی نظیر پیچیدگی کد، تکرار کد، پیشینه استانداردهای کدنویسی و آسیبپذیریهای امنیتی میشود. ادغام با CI اجازه تحلیل خودکار کد به عنوان بخشی از جریان کار توسعه را میدهد.
تحلیل کد استاتیک یک تمرین ارزشمند برای حفظ کیفیت کد، کاهش بدهی فنی و جلوگیری از واردآوردن باگ به کد است. این به توسعهدهندگان کمک میکند که با فراهم کردن بازخورد در زمان زودهنگام در فرآیند توسعه، کد قابل نگهداری و امن بنویسند.