nasertahmak / ناصر تهمک
nasertahmak / ناصر تهمک
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

قیچی کردن کرامت انسانی و خطر ظهور فاشیسم-توتالیتریسم

تصویری از کلیپ قیچی کردن موی دانش آموزان
تصویری از کلیپ قیچی کردن موی دانش آموزان

چند روز از انتشار ویدئویی که در آن یکی از فرهنگیان موی سر دانش آموزان را قیچی می کند می گذرد. در واکنش به این ویدئو سلبریتی ها ، صدا و سیما و اشخاص حقیقی مشهور و گمنام متن های متفاوتی را منتشر کرده اند. اما برای من آنچه قابل پرداخت به نظر می رسد این است که این معلم دارد چه رفتاری می کند؟

در گذراترین تصور گمان می کنم او تنها در حال تکرار رفتارهایی است که آنها را تجربه کرده. قیچی او نوک کوه یخ عقده ­های فروخورده ­ی یک نسل است و البته زنگ خطری جدی برای وضع سیاسی در آینده.

همه ی ما با دیدن این کلیپ یاد زمانی افتادیم که خودمان دانش آموز بودیم. کوتاه کردن مو و تحقیرهایی از این دست تنها بخشی از نظم خشک و بی­ منطقی بود که با آن زندگی می کردیم اما برای درک میزان خشونت و خطر بالقوه ­ی موجود در این کلیپ بهتر است تصور کنیم داریم یک فیلم می بینیم. فیلم اینگونه است: «سکانس اول شروع می شود ، دانش آموزها با چهره ­هایی عبوس و بدون حق لبخند دقیقه ها بدون حرکت ایستاده اند ، مدیر مدرسه در سکوت کامل از دانش آموزها سان می­ بیند و ممکن است هرلحظه کودکی را بابت مویی که فراموش کرده کوتاه کند ، ناخنی که بلند است یا لباسی که مرتب و تمیز نیست(فارغ از اینکه وضع مالی دانش آموز را در نظر بگیرد) مورد ضرب و شتم قرار دهد و کودک گریه کند. هر صبح وضع از همین قرار است ، پس از آن با استرس سرود ملی و ادعیه مذهبی زمزمه می شود ، سپس دانش ­آموزها با حالتی نظامی شعارهایی سیاسی را فریاد می زنند. ناظم بعضاً با صدایی بلند به دانش آموزان توهین می کند. معلم گاه با حرف و گاه با کتک زدن تحقیرشان می­ کند. کودکان در مقابل معلم ­ها بی­ دفاع ­اند چون عرف و قانون آن جامعه از قشر فرهنگی با زبانی کاریزماتیک و مقدس دفاع می کند. بعضی تحقیر می شوند و بعضی تحقیر را نظاره می کنند. حدود دوازده سال هر روز همین کابوس برای دانش آموزان تکرار می شود.»

ما بازیگران این فیلم ترسناک بودیم و آنچه دیدیم نه یک فیلم سینمایی که مستندی همراه با حذف صحنه های آزاردهنده بود. ما از کودکی یا تحقیر شدیم و یا تحقیر را نظاره کردیم ، خشم ما از بیگانه ها و کینه­ ای که در دل داشتیم با ما بزرگ شد. ما در زمان تحصیلمان هم حذب و دسته داشتیم. دسته ای از بچه­ ها نسبت به تمام وقایع بی­ تفاوت بودند و این وضع را واقعیتی غیر قابل تغییر می دانستند ، دسته ای مدام رفتار معلم ها را نقد می­ کردند، برخی با رفتارهای وندالیستی به اموال معلم ­ها آسیب می ­رساندند ، دسته ­ای خبرچین بودند و از این طریق برای خودشان حاشیه ­ای امن داشتند. ما در این هرج و مرجِ ظاهراً آرم بزرگ شدیم ، به ما عشق های دستوری را خورانده بودند. یک نفر به عنوان معلم و نیز یک سیستم فکری مدام تلاش می کرد که به ما بقبولاند «می توان با زور و برخلاف خواست دیگران آنه ا را سعادتمند کرد». از سوی دیگر ما یاد می گرفتیم که هرگونه اقدام علیه وضع موجود به سادگی لو می­ رود و می ­تواند به بهای ضرب و شتم در سیستم آموزشی و نهاد خانواده تمام شود. در نهایت به جز تعداد اندکی که با اخراج، از سیستم و اجتماع دوستانشان طرد می ­شدند همه ­ی ما وضع موجود را می پذیرفتیم.

و این­ها همه حول یک مفهوم بنیادین به وقوع می­ پیوست و آن هم «نقض فاحش کرامت انسانی و آزادی های بنیادین» بود. مهم نبود که ما در حد یک سوسک تحقیر می شدیم ، مهم نبود که همه­ ی دانش­ آموزان از نظر روحی تحت استرس بودند ، تنها یک چیز مهم بود: «پوسته­ ی این نظم خشک باید مثل یک تخم مرغ گندیده سخت و سالم دیده می شد».

حالا که این کلیپ منتشر شده بار دیگر این زنگ خطر به صدا در آمده است: ما با جامعه­ ای از افراد مواجهیم که تحت سرکوب شدید ، تحقیر روزمره ، نقض مداوم حریم خصوصی و تعرض به تمامیت جسمانی اش رشد کرده و امروز این جامعه به فکر یک تحول بنیادین است، تحولی که در آن جایگاه ­های قدرت تغییر کرده و توسط اشخاصی از همین جامعه تصرف خواهند شد، هرچند این حالت خوش­بینانه است چراکه سرکوب و احساس کنترل شدگی افراد را از تغییر ناامید می کند. حتی با نگاهی غیر رادیکال که در آن تصور می گردد وضع سیاسی موجود حفظ می ­شود ، باز هم افرادی که تحت همان شرایط پرورش یافته اند قرار است برای اجتماع تصمیم­ گیری کنند که در هر دو صورت نیز با توجه به اینکه این نوع از آسیب ­ها را تمام افراد جامعه تجربه کرده­ اند و مختص به قشری خاص نبوده، به احتمال زیاد درآینده هم ما با حاکمانی فاشیست ، توتالیتر و ترسناک مواجه خواهیم شد. حاکمانی که کودکی شان را به شکلی بیمارگونه با تخریب شخصیتی و سرکوبِ نرمالیزه شده گذرانده اند و در چنین شرایطی حتی تصور آینده ای که در آن «حقوق شهروندی ، حقوق بنیادین بشری ، هم­ زیستی مسالمت­ آمیز و دموکراسی» محقق گردد تنها توهمی است ناشی از آرمانگرایی و عدم واقع بینی.

قیچی کردن موی یک کودک می­ تواند منجر به وقوع شرایط دیکتاتوری و چه بسا شکاف­ های عمیقی در بدنه ­ی جامعه بشود و برای سال­ها چرخه ­ی خشم و خشونت را بازتولید کند.

#ناصرـتهمک

جامعه شناسیسیستم آموزشیسیاست
کارشناس ارشد حقوق بشر | شاعر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید