فضای کنونی حاکم بر ادبیات فارسی به معنای عام کلمه , شامل بخش های مختلفی میشود که فارغ از چهبودگی گونهها و زمینهها , انواع , کارکرد و علل برتری یا بیشی هر کدام بر دیگری , به کل واحدی میماند که نمود بیرونی هر یک در فضاهایی که اصطلاحاً "نشریات زرد" نامیده میشود ظهور و بروز دارد. اهمیت نشریات در هر فرهنگ بدان جهت است که بازنما یا ویترین سنجش وزن زبان آن فرهنگ بوده , لذا زبان فارسی و به طبع آن نشریاتی که به این زبان تولید میشوند نیز از قاعدهای چنین فراگیر مستثناء نیستند.
نگاه خودکمپندار اخیر به نشریات و ادبیات فارسی اگرچه تا حدود زیادی در جامعهی ایرانی پذیرفته شده است , و همین پذیرش نیز گاهی خود علت گرایش حداقلی و رو به زوال افراد حقیقی به مطالعه محتوای آنها شده (این بیمیلی گاه تا نقد شرقشناسانه توسط یک مخاطب عام پیش میرود) , خود معلول ارزشگذاری الیت یا نخبگان برج عاج نشینی است که متهم به نقد سوگیرانه علیه محتوای انتشار یافته به زبان فارسی اند . آنجا که جامعه مدنی با واقعیت "کیستی" مخاطب انتشارات فارسی قطع ارتباط کرده و با بدیهی پنداشتن باورهای منتقدانه خود , نه تنها انتشارات فارسی زبانان را به سخره میگیرد , که طلبکارانه مخاطبان ادبیات فارسی را متعلقان به قرون گذشته فرض کرده و جدای از آسیبی که به اقشار نیازمند به غذای فرهنگ_فارسی وارد میکند , از انجام رسالت حقیقی خود یعنی ارتباط و میانجیگری بین فرهنگ تودهها و خواست دولتی که سانسور میکند بازمانده و با دستبرد غالباً غیر امانتدارانه به متون خارجی به مصیبت نهضت ترجمهای که سابقاً تجربه شده است گرفتار شده , و نتیجتاً شروع به تعمیم اندیشههای ناهمگن یا غیر مرتبط با واقعیات و ارزشهای اجتماعی فارسی زبانان میکند. اگرچه , نقد این رفتار غیر منصفانه با انتشارات فارسی از سمت روشنفکر_ایرانی نافی اشکالات اساسی در فضای کلی حاکم بر انتشارات , ادبیات فارسی و بالاخص نشریات نبوده, بلکه تنها غبار روبی از آینهای است برای داشتن دیدی بهتر که منجر به نقد واقعبینانهی محتوای منتشر شده به زبان فارسی گردد.
در نهایت مجموعهی کتب , مجلات , روزنامهها , محتوای صوتی و تصویری اگر در یک سبد به نام نشریات فارسی جای بگیرند , قطعاً دچار اشکالات اساسی از جمله بیگانگی با نظام اجتماعی , ضعف در محتوا, بیتوجهی به نیاز مخاطب , عدم انسجام و تکینه نبودن است که با نگاه بومی , نگرش کیفی , شناخت جامعه هدف , درگیر نشدن با امواج پاندمیک و مطالعات میدانی کمّی , توانایی بازگشت به جایگاه خود را دارند. جایی که روزی برای خرید نشریاتی چون گل آقا و زن روز , دیوان شاملو و کاست شادمهر عقیلی یا روزنامه خرداد صف مخاطب تشکیل میشد. سطرهای پایانی را به یک پرسش که در خود پاسخی به مدافعان ایدهی "رابطهی افول نشریات فارسی با ظهور فضای مجازی" دارد اختصاص میدهم; یک سال پیش از فراگیری شبکههای مجازی اوضاع نشریات فارسی بهتر بود? پرسش دیگری را هم به دلیل لزوم بیان اضافه میکنم; دلیل اوضاع بد نشریات مجازی فارسی با توجه به دسترسی آسان در صورت خواست مخاطب چیست?
نهایتاً اینکه نمیتوان به احوال این روزهای نشریات فارسی پرداخت و نقش حمایتی و گاهی مقابلهجویانه دولتها را نادیده گرفت. چه بسا بسیاری از ضعف هایی که در متن کنونی به آنها اشارهای گذرا شد , نتیجهی از رفتار همراه با بیم و بعضاً سلیقهای دستگاههای مربوطهی اجرایی بوده باشد. آنچه در پایان هر نوشته در باب زبان فارسی و نشریاتش ته ذهن ما ایرانیها میماند , حال بد نمایندگان فرهنگ و ادبیاتمان است که باید پیش از جان دادن و در حین این دست و پا زدن های آخر به فریادرسیاش قلم زد و عمل کرد.