nasertahmak / ناصر تهمک
nasertahmak / ناصر تهمک
خواندن ۷ دقیقه·۳ سال پیش

چرا طالبان به سرعت پیش رفت و چطور افغانستان سقوط کرد؟

رهبران طالبان
رهبران طالبان

طالبان توانست افغانستان را تصرف کند. کشوری که بعد از ۲۰ سال تمرین دموکراسی به دست گروهکی تروریست سقوط کرد ، دقیقاً در میان بهت و حیرت ملت ها و تماشای بدون واکنش دولت ها. حال جدای از ارزش گذاری بر سر این واقعه تاریخی ، یعنی به قدرت رسیدن بنیادگرایان اسلامی و تسلط کامل در لوای یک دولت سیاسی و فرم مدرن آن ، چیزی که ضروری به نظر می رسد بر شمردن مولفه های سقوط افغانستان به دست طالبان با سرعتی غیر قابل پیش بینی است.

۱. ۲۰ سال سابقه طالبان در جنگ های نامنظم:

نباید این نکته مهم را از نظر دور داشت که طالبان فارغ از وحشی گری و تروریسم ، عقب افتادگی از پیشرفت های تکنولوژیک و... ، در زمان پیروزی بر ارتش افغانستان دارای بیش از 70 هزار نفر چریک با تجربه بود. جنگجویان قهاری که ۲۰ سال را با قوی ترین ارتش دنیا دست و پنجه نرم کرده بودند و بارها باتجربه تر و البته از نظر روحی به دلیل داشتن ایدئولوژی مرگ/شهادت ، قوی تر از سربازان ارتش افغانستان بودند. ارتشی هایی که به جز اندکی شان که در رده های بالا مشغول به فرماندهی بودند ، الباقی جوان های بیکاری بودند که هیچگونه تجربه ای از جنگی واقعی با ارتشی خارجی نداشتند.

۲. ایدئولوژی شهادت:

یکی از مواردی که همیشه و در همه جای تاریخ به نیروهای رزمی برتری بخشیده است ، نترسیدن از مرگ و چه بسا به پیشواز مرگ رفتن است. ایده ای که برای طالبان با تفکرات مذهبی محقق گردیده است اما ارتش افغانستان نه از نظر مذهبی و نه از نظر ملی (ایجاد حس ملی قوی تر از حس قومی) ، نتوانست چنین ایده ای را در ارتشی هایش به وجود بیاورد.

۳. ارتش متکی به نیروی خارجی:

ارتش افغانستان اگرچه تحت فرماندهی رئیس جمهور این کشور بود ، اما به دلیل گرفتن بودجه مالی ، سلاح و آموزش نظامی از ارتش های غربی به ویژه آمریکا ، نیرویی بسیار وابسته به بیرون به حساب می آمد در حالی که طالبان به دلیل تامین بخش اصلی در آمدش از طریق کشت خشخاش و استفاده از معادن افغانستان به وسیله خام فروشی ، از نظر مالی کمتر به کمک های بیرونی وابستگی دارد. همچنین مبارزات چریکی , آن ها را از نیاز به سلاح های پیش رفته خارجی ، و تجربه مبارزات ده ها سال شان آن ها را از نیاز به آموزش گرفتن از بیرون ، فارغ می کند. عواملی که در مجموع اتکای این گروه به دیگران را در مقایسه با ارتش افغانستان کمتر می کرد.

۴. ضعف شخصیتی اشرف غنی:

چنانکه در بازه زمانی خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان تا سقوط کابل واضح بود ، اشرف غنی هرگز نمی توانست چنانکه یک رهبر می بایست در بزنگاه های تاریخی اقدام به ایجاد انگیزه نماید ، امید بخشی کرده یا از رفتار دیکتاتورِکوچک بودن دست بردارد. کاریزما نداشتن ، ضعف شخصیتی اشرف غنی , عدم مقبولیت کافی اجتماعی و بی تجربگی نظامی وی در لحظه ای که افغانستان در بحبوحه آتش و خون بود ، در مقابل کاریزمای دینی و مقبولیت رهبران طالبان در میان طرفداران شان ، می تواند یکی از عوامل شکست زودهنگام دولت رسمی افغانستان از گروه طالبان باشد.

۵. فساد مالی سیستماتیک:

برای سال ها دولت افغانستان علی رغم تمام تلاش های شفاهی غرب برای شفاف سازی ، یکی از فاسد ترین سیستم های مالی را داشت. فساد نیز چنانکه تجربه تاریخی نشان داده موجب نارضایتی عمومی و عدم اقبال جامعه برای دفاع از تداوم حیات سیاسی یک حاکمیت است.

۶. فرسودگی جامعه در جنگ، نا امنی و فقر:

از سویی جامعه افغانستان بعد از سه دهه جنگ های داخلی دچار فرسودگی شده است. با توجه به مثلث مازلو ، غذا ، مسکن و سپس امنیت نیازهایی اند که افراد پیش از آزادی به آن محتاج اند . لذا در یک نظر ، بدیهی است اگر مردم افغانستان در موضع انفعال قرار داشته باشند. به هر روی این اصلی غیر قابل انکار است که در جوامعی مانند افغانستان (چنانکه در روند تاریخی ایران نیز قابل مشاهده است) ، مردم معمولاً میان «هرج و مرج-آزادی» و «امنیت-دیکتاتوری» ، مجبور اند تا دست به انتخاب بزنند ، که در غالب موارد به دلایل اخیر الذکر گزینه دوم گزینه ی مطلوب مردم است و افغانستانی ها هم از این این قاعده مستثنی نیستند.

۷. نحوه خروج آمریکا:

تقریباً هیچکدام از تحلیلگران در این مورد که آمریکا بالاخره باید به جنگ ۲۰ ساله خود در افغانستان پایان می داد ، خللی وارد نمی دانند ، اما آنچه محل نزاع است ، نحوه ی این خروج می باشد. سناریوی ساده خروج ناگهانی ، بدون تضعیف نظامی طالبان پیش ازخروج ، اگر شک بر انگیز نباشد بسیار سفیهانه و عجولانه به نظر می رسد.

۸. توافق غرب و شرق بر سر طالبان:

خروج ناگهانی و سکوت غرب ، استقبال شرق از طالبان و عدم حمایت رسانه ای و سیاسی از مقاومت های مردمی ، ذهن را به این سمت متبادر می کند که به احتمال ، غرب و شرق افغانستان را طی توافقنامه سه جانبه با طالبان ، معامله کرده باشند. گذر زمان کیفیت این معامله را بهتر مشخص می کند. در این میان حمایت دولت های عربی , پاکستان و ایران از طالبان نیز غیر قابل انکار است.

۹. توطئه مدیران/نظامیان میان رده علیه رده های بالاتر:

وقتی اسماعیل خان ، نماد مقاومت هرات در خانه اش اسیر می شود و هرات به سرعت سقوط می کند ، در حالی که محافظان وی یا فرمانده ها و مدیران تحت امرش آسیبی نمی بینند ، این ظن قوت می گیرد که میان رده ها به هر دلیل اعم از دلایل گفته شده در مورد انفعال جامعه افغانستان و... ، دست به توطئه علیه ارشد خود زده باشند.

۱۰. عدم توانایی دولت در ایجاد بسیج مردمی یا حمایت از جنبش های مقاومت:

در تمام جنگ های بزرگ ، دولت ها در لحظه های حساس به تجهیز و بسیج مردمی با قهرمان سازی یا ایجاد احساسات ملی گرایانه مشترک دست می زنند. حال آنکه در جنگ افغانستان علیه طالبان شاهد این موضوع نبودیم. وقتی #سلیمه-مزاری مدام تقاضای کمک می کرد این تقاضا از سمت دولت نادیده گرفته می شد ، یا جنبش های زنان و مردان دیگر نقاط افغانستان که یکی پس از دیگری و به سرعت شکست می خوردند.

۱۱. جامعه مدنی و الیت بی تجربه:

جامعه مدنی افغانستان علی رغم پتانسیل بالا ، همچنان کم/بی تجربه بود. الیتی که در زمان امکان فعالیت ، به دنبال بحث های روشنفکرانه و نقد های نرم بودند ، لذا در زمان نیاز به درگیری مسلحانه شوکه شده و در گوشه ای به دنبال فعالیت مدنی و رسانه ای می گردد. نادیده گرفتن این حقیقت که در خاورمیانه می توان بدون مشروعیت نیز حکومت کرد یا اینکه دیپلماسی بدون ساختار دیپلماتیک نیاز بیشتری به اسلحه دارد ، ایشان را در موضع ضعفی غیر قابل جبران قرار داد. از جمله این گروه ها می توان به روشنفکران چپ آرمانگرا و دانشگاهی اشاره کرد.

۱۲. طالبان و تجربه وام گرفته از دیپلماسی فریب:

طالبان پس از گذشت دو دهه از سقوطش به خوبی دانسته است که باید روش خود را برای دست یافتن به حاکمیت تغییر دهد. با نگاهی کلی به اوضاع کشور های جنوب غرب آسیا متوجه می شویم که آنچه در حقیقت لازمه زمامداری است ، نه مشروعیت مردمی ، که قدرت داخلی ، تامین منافع خارجی ها و اندکی مسامحه ی آمیخته با فریب برای تهیه خوراک فعالان میانه رو است. کاری که طالبان این روزها مشغول انجام دادن آن است.

۱۳. اشتراکات مذهبی:

از مولفه های چشم گیر در تسلط طالبان بر افغانستان ، وجود رابطه ی عموم و خصوص من وجه در ایدئولوژی دینی طالبان با تفکرات حاکم بر جامعه افغانستان است. البته که انشقاق عمیق در بین این دو جناح فکری غیر قابل چشم پوشی است ولی گویا طالبان فعلاً قصد نمایش این تفاوت ها را نداشته و بر اشتراکات متمرکز است ، عملی هوشمندانه که پس از عادی سازی موجودیت شان به مراحل دیگر یعنی تحمیل عقاید متفاوت خود به آحاد جامعه خواهد رفت.

۱۴. مقاومت طالبان:

خوشایند یا ناخوشایند ، طالبان اصلی ترین عامل پیروزی در جنگ علیه نظام های منسجم را رعایت کرد و آن مقاومت و یا به تعبیر دقیق تر تداوم مقاومت به هر طریق و به هر قیمت بود.

۱۵. اعلام مقاومت دیرهنگام پنجشیر:

اعلام مقاومت از سوی باشندگان دره پنجشیر اگرچه دیرهنگام اما می تواند موثر باشد. باید به یاد داشته باشیم که اولاً پنجشیر دارای اهمیت نمادین است و همین می تواند چالش جدی برای طالبان باشد. علاوه بر آن ساز و کارهای بین المللی حقوق بشری و پایبندی به اصول لیبرال می تواند غرب را به حمایت از پنجشیر وادار کند. از سوی دیگر یکی از عوامل مهم پیروزی طالبان نبودن یک مقاومت جدی و سرسختانه بود که بتوان با پرداختن به آن هیمنه ی پوشالی طالبان را فرو ریخت. چنانکه در زمان پیشروی داعش نیز هیمنه ای پوشالی برای شان ساخته شده بود ، اما با رسیدن این گروه به پشت دروازه های کوبانی و منطقه روژاوا ، این هیمنه تضعیف شد ، چرا که گروه های مسلحانه مردمی با مقاومت کوچه به کوچه و در نهایت دریافت کمک از غرب ، توانستند از سقوط شهرشان جلوگیری کنند و این اولین و اصلی ترین شکست داعش بود. حالا همین سناریو با توجه به وجود اشتراکاتی می تواند در پنجشیر تکرار شود.

افغانستانطالبانسیاستپنجشیر
کارشناس ارشد حقوق بشر | شاعر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید