تصور کن هرکاری که کردی و هر تاثیری که روی جهان اطرافت گذاشتی رو یه نفر نوشته و حالا چاپش کرده. همه کسایی که می شناسنت و حتی اونایی که نمیشناسنت ریز به ریز کارها و تصمیم ها و رفتارهات رو میخونن.
حالا اون کتاب پیش روته.
جرئت خوندنشو داری؟
این ها جملاتی هستند که از زبان نویسنده ی رمانه از زابل تا پاریس در پشت جلد اول رمان به نام صورتی چرک آمدهاند و خوانندگان را با سوال و چالش جدیدی روبرو میکند. این سوال در واقع پرسشی ست که نویسنده برای خود و شخصیت داستانش طرح میکند چرا که شخصیت اصلی داستان خود اوست و خواننده افکار، تصمیمات و اتفاق های زندگی او را خواهد خواند پس او و شخصیت های دیگر کتاب را قضاوت خواهد کرد.
رمان از زابل تا پاریس به قلم نویسنده و مترجم آلما غازی مجموعهای چند جلدی است و داستان دختر جوان دانشجویی را روایت می کند که در پی ترس ها ، تردید ها و پرسش هایش تجربهی دانشجو بودن را از شهر دورافتادهی زابل شروع میکند و در شهرهای مختلف دیگری ادامه میدهد. این روایت در پاریس به پایان میرسد.
در هر جلد رمان، نویسنده به روایت ماجراها و داستان های یک یا چند شهری که در آنها دانشجو بوده، می پردازد.
جلد اول رمان از زابل تا پاریس به نام صورتی چرک منتشر شده است. این رمان راوی ماجراهای دوران دانشجویی دختر جوانی به نام آنا است که ناخواسته از تهران به زابل می رود و در آنجا با دنیای جدید و متفاوتی روبرو میشود که هرگز انتظارش را نداشته است. آنا با تصمیمات و انتخاب هایش بسیاری از موقعیت های ناخواسته در مکان تازه را به چالش می کشد.
در این میان نقش انسانها و برخوردها و رفتارهایشان بسیار تاثیرگذار و پررنگ ترسیم شده و خواننده را دعوت به بازنگری بر رفتار و انتخابهای زندگی خودش میکند.
پرسش مهم رمان در ذهن مخاطب این است، اگر روزی قرار باشد کسی رفتار و تصمیمات شما را به رشتهی تحریر درآورد، آیا آنقدر درست رفتار کردهاید که شجاعت روبرویی با اعمال خودتان را داشته باشید؟ آیا از خواندن روایت رفتارتان از زبان دیگران شرمنده خواهید شد؟ یا سربلند؟ آیا جرئت خواندن چنین کتابی را دارید؟
آروم پامو گذاشتم روی لبهی تخت افسی و اومدم پایین، تو خواب یه چیزی گفت، پهلوبه پهلو شد و باز خوابش برد. زری که همچنان به تخت عادت نکرده بود، روی زمین خوابیده بودو چادر نمازشو کشیده بود روی سرش. دختری از روستاهای اطراف کرمان بود، کشاورزی میخوند. خیلی ساده و بیتجربه، توی همه گروهها عضو میشد، هم بسیج هم انجمن، هم دوستداران محیطزیست هم کباب خورای آخر هفته، هم کوهنوردی هم صحراگردی، دخترک انگار میخواست تمام ندیدهها و نشدههای زندگیش رو یکدفعه و یکجا تجربه کنه، اونم کجا توی شهری مثل زابل که عجیب بود و مرموز یه وقتایی خشن و بیرحم، یه وقتایی هم بخشنده و مهربون. همیشه براش نگران بودیم مخصوصاً افسی که فکر میکرد مرغ مادره و هر شب جوجههاشو میشمرد، از دست این یکی خیلی کلافه بود چون خیلی شبها دیر میومد و شده بود که یکی دو باری هم نیاد یعنی خط قرمز افسی رو رد کرده بود که عقیده داشت: "دختر خوب نباید سرخی هوا رو ببینه "یعنی قبل از غروب باید خونهش باشه.
زری هم که تا قبل از این خط قرمز براش از در خونه بیرون رفتن بود با دلش راه میومد و بهانه میاورد که چون ترم پیش مشروط شده میره خوابگاه اونور میدون کوزه با شاگرد اول کلاسشون درس میخونن. با بدبختی از لابهلای دست و پای زری که ولو شده بود روی زمین این یه وجب جا، رد شدم، به در اتاق نرسیده بودم که صدای گومپ گومپ پایین اومدن یه دختر تپل از توی راهرو اومد و بعد در اتاق ما که اولین اتاق توی راهرو اول بود چهارطاق باز شد و دختر تپلی با دستای مشت شده قل خورد وسط اتاق، من ماتم برده بود که چه خبره، آها این همون دختر بامزه بود که توی نمازخونه هم دیده بودمش، اسمش چی بود؟ ملیکا! نگو بنده خدا خواسته بود در رو بکوبه که طبق معمول زری سربه هوا درو خوب نبسته بود، دخترک غلتی زد و درست نشست روی میخچهی پای زری. جیغ تو جیغی بود که بیا و ببین، جیرجیرکا از وحشت سازاشونو غلاف کردنو گوشاشونو گرفتنو رفتن که رفتن، اگه بگم ازون شب دیگه صدای جیرجیرکا در نیومد دروغ نگفتم. خلاصه که با یه بدبختی دخترا رو ساکت کردمو به ملیکا که هی یه چیزی رو با لکنت تکرار میکرد، گفتم: " چیه؟ چی میگی؟"
افسی و امی هم وحشتزده از خواب پریده بودنو روی تختهاشون نشسته بودن و ما رو نگاه میکردن. دختر بیچاره کلی حرف زد که من بینشون " دیوار" ، "دزد"، "بالاپشتبوم" رو تشخیص دادم. شصتم خبردار شد که گویا برادر جوانی نصف شب دلش هوس رطب کرده و از دیوار خوابگاه چهار طبقه بالا اومده تا بلکه میوهای بچیند و شیرین کام شود!
دربارهی نویسنده کتاب ( آلما غازی )
آلما غازی نویسنده، مترجم و مدرس زبانهای انگلیسی، فرانسه و آلمانی متولد تهران است. او زبان انگلیسی را در کودکی از پدر آموخت و در بزرگسالی شروع به تدریس کرد، سپس در رشته ی میکروبیولوژی شاخه ی ژنتیک دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد اما با تمام علاقه و اشتیاقی که به رشته تحصیلیاش داشت مجبور به رها کردن تحصیلاتش شد.
به دلیل علاقه به فعالیتهای هنری تصمیم به ادامهی تحصیل در رشتهی مرمت آثار تاریخی گرفت و به زابل رفت. اما شرایط سخت شهر زابل او را بیمار کرد و نتوانست تحصیلاتش را به پایان برساند. به زودی در رشتهی زبان و ادبیات فرانسه دانشگاه تبریز مشغول به تحصیل شد و مدرک کارشناسی گرفت.
پس از سالها تدریس زبان انگلیسی و فرانسه در مدارس تهران از دانشگاه سوربن پاریس پذیرش گرفت و برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت. بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه سوربن پاریس برای ادامه تحصیل به آلمان مهاجرت کرد.
رمان چندجلدی از زابل تا پاریس روایت داستان این سفرها در جستجوی پاسخ سوالات بیشمار نویسنده است همراه با ماجراهای جالب و خواندنی که خواننده را به فکر فرو میبرد. جلد اول رمان به نام صورتی چرک داستان ها و ماجراهای دوران دانشجویی وی در شهر زابل است که در سال 1400 توسط انتشارات وزین متخصصان به چاپ رسید.
اگر دوست دارید تا شما هم کتاب خودتون رو به چاپ برسونید ما میتونیم در تمام مراحل چاپ کتاب در کنارتون باشیم و در نتیجه یک کتاب حرفه ای و با کیفیت رو واستون نشر و چاپ کنیم.