امیرحسین محمدپور − ۰۱
مدت زمان خواندن متن به دقیقه: ۶ دقیقه
نگاهی به شک و تردیدها و مسیر زندگی
حتما برای شما هم توی زندگی و به خصوص تو مسیر تحصیلتون پیش اومده که از خودتون بپرسید «آیا این همه تلاش و بدوبدو ارزشش رو داره؟ تهش که چی؟ اگه نشه چی؟ اگه استعداد من جای دیگهای باشه چی؟». احتمالا اگه قبلا توی حوزهای مثل موسیقی یا ورزش هم فعال بودید و موفقیتهایی داشتید ولی بهخاطر درس و دانشگاه مجبور شدید که اونها رو کمرنگتر کنید یا دیگه به این فعالیتها ادامه ندید، این صداها بیشتر هم توی ذهنتون تکرار میشن. حتی ممکنه مسیری رو به دلیل فشار خانواده یا جامعه انتخاب کنید و وسط راه به این فکر بیفتید که «اصلا کورسوی امیدی برای موفقیت در این راه هست؟». در همین زمان، گرفتن یک نمرهی نهچندان دلخواه کافیه که برای مدتی، موتور حرکت شما کاملا خاموش بشه. دیگه کلاسهای درس رو شرکت نمیکنید و تا کمی با خودتون کنار بیایید، میبینید که حدود دو-سه هفته از کلاسها رو از دست دادید. این عقب افتادن خودش از شما زمان و انرژی بیشتری میگیره. همزمان، صدایی که میگفت: «نکنه این درس و کتابه مال من نباشه!» هم ممکنه هنوز توی ذهنتون پخش بشه و همهی اینها دستبهدست هم میدن تا روزهای تلخی رو تجربه کنید.
اول از همه، خوبه که گریزی به تاریخ بزنیم. آیا این شکوتردید همیشه مث ترمز میمونه و جلوی رشد رو میگیره؟ ممکنه که تردید خودش فرصتی برای رشد فراهم کنه؟
وقتی به تاریخ نگاه میکنیم، آدمهایی رو میبینیم که پس از تغییر مسیر، به موفقیتهای چشمگیری رسیدهاند. مثالهای معروفی در این زمینه وجود دارن. «استیو جابز» تحصیلات خودش رو در رشتهی فلسفه و ادبیات شروع کرد، اما در نهایت به سمت فناوری و تأسیس شرکت اپل رفت. «جی.کی. رولینگ»، نویسندهی مشهور، پس از چندین ناکامی شغلی و تحصیلی مانند تدریس زبان، به نویسندگی روی آورد و خالق مجموعهی محبوب «هریپاتر» شد. «بیل گیتس» تحصیلات خودش رو توی دانشگاه هاروارد شروع کرد، اما تصمیم گرفت ترکتحصیل کنه و به دنبال علاقهاش در حوزهی فنآوری و تأسیس شرکت مایکروسافت بره. «ایلان ماسک» پس از چندین تجربه تو حوزههای مختلف از جمله فیزیک و اقتصاد، به سمت فنآوریهای پیشرفته و تأسیس شرکتهای «تسلا»، «پیپال»، «زیپ۲»، و «اسپیس ایکس» حرکت کرد. همهی این افراد وقتی در حال تجربهی اولین چالشهای زندگی بودند، احتمالا با خودشون فکر میکردند که قراره این مسیر رو تا انتها دنبال کنند و به بهترین جاها برسند؛ اما روزی پیش اومده که از خودشون بپرسند «آیا من برای این کار ساخته شدهام؟ شاید اگه امروز متوقفش کنم بهتر از این باشه که ده-بیست سال دیگه حسرت این رو بخورم که اگه مسیرم رو تغییر داده بودم زندگی بهتری داشتم و بیشتر رشد میکردم». اینجا بود که اولین قدمها در راستای ساخت امپراطوریهایی که ما از این بزرگان سراغ داریم برداشته شدند.
شکوتردید میتونه یک فرصت بالقوه باشه. اگه به جای فرار کردن و بی توجهی به این احساس، اون در آغوش بگیریم و بپذیریم، میتونه بهتر از هر چیزی درهای پیشرفت رو به سمت ما باز کنه. اما آیا هر شکوتردیدی رو باید به این چشم نگاه کنیم؟ آیا همیشه قراره ما رو به سمت دیگهای راهنمایی کنند که استعدادمون رو شکوفا میکنه؟
طبق تجربیاتی که من داشتم خیلی وقتها این سوالات رو ذهن ما برای اینکه از زیر فشار درس و زندگی شونه خالی کنه، مطرح میکنه. انسان به طور غریزی دوست نداره که محدودهی امن خودش رو ترک کنه. پس چهطور بفهمیم برای رها شدن از این همه شکوتردید چهکار باید بکنیم؟
چند مورد هستن که به نظرم میتونن ما رو به سمت اون هدفی که براش ساخته شدیم سوق بدن. برای مقابله با این نوع تردیدها، اولین قدم بررسی دقیقتر اهداف و ارزشهای شخصیه. ما باید برای فکر کردن به علاقههامون، ارزشهامون و راههایی که وجود دارند تا بهشون برسیم، وقت کافی بذاریم. باید اهدافمون رو اولویتبندی کنیم و بپذیریم که نمیتونیم همزمان به سمت خیلی از اونها حرکت کنیم. مثلا نمیشه که من هم یک دانشجوی تراز اول دانشکده باشم و همزمان یک پیانیست حرفهای؛ اگر هم بشه انرژی خیلی زیادی طلب میکنه.
صحبت کردن با آدمهایی که قبلا مسیر فعلی ما رو رفتن و شنیدن تجربیات و نصیحتهاشون هم خیلی میتونه به ما کمک کنه تا چشمانداز خوبی از راههایی که پیشرو هستند پیدا کنیم.
علاوه بر اینها، خیلی موضوعات هستند که قبل از لمس از نزدیک نمیتونیم متوجهشون بشیم . تجربه و آزمایش رشتهها و حوزههای مختلف میتونه به ما کمک کنه تا بهتر بفهمیم که در چه زمینهای بهترین عملکرد رو داریم. شرکت در رویدادها، دورههای کارآموزی مربوط به علایقمون و پروژههای پژوهشی میتونن به ما این فرصت رو بدن تا تجربه و شناخت بیشتری از حوزههای مختلف به دست بیاریم.
توی سن ما زمان زیادی برای تغییر مسیر وجود داره. نباید خودمون رو به خاطر اینکه یک جایی تصمیم به تغییر میگیریم سرزنش کنیم و یا اینکه ازش فرار کنیم. تغییر نشونهای از دغدغهست. پس نباید از پیگیری دغدغههامون، هر چند که شاید سخت و طاقتفرسا به نظر برسن، فرار کنیم.