نقطه.
نقطه.
خواندن ۶ دقیقه·۳ سال پیش

آزادی بردگی است!¹

در 23 ژانویه سال 1984 و در خلال فینال مسابقات راگبی، شرکت اپل تبلیغی پخش کرد که خبر از شروع دورانی جدید می‌داد.² در این تبلیغ کارگرانی بی‌روح و بی‌حال و با پوشش خاکستری یک‌دست را می‌بینیم که در صف‌هایی فشرده به سمت سرسرایی بزرگ می‌روند تا به سخنرانی متعصبانه برادر بزرگ گوش بدهند. در همین زمان زنی را می‌بینیم که با عجله وارد سرسرا می‌شود، در حالی که نیروهای پلیس اندیشه سخت در تعقیب او هستند. زنِ تحت تعقیب در حالی که به نفس نفس افتاده است، پتکی را با تمام توان به سمت تله‌اسکرین پرتاب می‌کند. تله‌اسکرین با نوری خیره‌کننده منفجر می‌شود و می‌شنویم: «در 24 ژانویه، شرکت کامپیوتری اپل، مکینتاش را به بازار معرفی خواهد کرد و شما خواهید دید که چرا سال 1984 به 1984 شبیه نخواهد بود.»

اکنون و بعد از گذشت 37 سال از آن روز، می‌توان تایید کرد که دنیای امروز کاملا متفاوت از جهان رمان 1984 است. اما مگر جهان رمان 1984 چگونه جهانی است و چه تفاوتی با دنیای امروز ما دارد؟

جهان رمان 1984 جهانی است پر از نظارت و کنترل اجتماعی. در خانه‌ها به جای تلویزیون، تله‌اسکرین وجود دارد که علاوه بر اینکه گیرنده صوت و تصویر و پخش‌کننده برنامه‌های تلویزیونی است، فرستنده صوت و تصویر برای پلیس اندیشه است. یعنی همه افراد دائما تحت مراقبت و نظارت پلیس اندیشه هستند. در جهان این رمان، حزب حاکم به رهبری برادر بزرگ به بهانه جنگ با دشمنانی خیالی، به استثمار توده می‌پردازد. در این میان پلیس اندیشه نیز با نظارت دائمی بر تک تک افراد -حتی وقتی که در خواب هستند- از هرگونه تخطی فکری نسبت به مواضع حزب جلوگیری می‌کند.

جهان 1984 جهانی است پر از سانسور، نابودسازی اطلاعات، شکنجه و شستشوی مغزی. در عوض دنیای امروز ما پر است از اطلاعات بی‌پایان. به نظر می‌رسد که امروز ما به هر اطلاعاتی که بخواهیم دسترسی داریم و سانسور و شکنجه -جز در معدودی از کشور‌های توسعه نیافته- کاملا برچیده شده است. اما این وضعیت سویه دیگری نیز دارد؛ امروز آنقدر به اطلاعات دسترسی داریم که دیگر نمی‌دانیم حقیقت چیست و آنقدر آزادیم که دیگر اساسا برایمان اهمیتی ندارد که حقیقت چیست. شاید به همین خاطر دیگر سانسوری وجود ندارد. گویی دیگر نیازی به سانسور نیست.

امروز ما احساس می‌کنیم که کاملا آزادیم. آزادیم که هر چه را می‌خواهیم بگوییم، باور کنیم یا انجام دهیم. در این وضعیت، چون هیچ تهدید خارجی‌ای احساس نمی‌کنیم، بدون هیچ ترس و تردیدی از خودمان می‌گوییم؛ شخصی‌ترین لحظات زندگی خودمان را به اشتراک می‌گذاریم و هر آنچه که به آن می‌اندیشیم را توییت می‌کنیم. این بدان معناست که ما در عصر آزادی بیانِ مطلق زندگی می‌کنیم. به همین سبب دیگر سانسور معنایی ندارد. در مقابل آنچه که امروز مذموم است خودسانسوری است. یعنی همانطور که در گذشته سانسور مذموم و قبیح بود و باید از میان می‌رفت، امروز نیز خودسانسوری باید از میان برود. چراکه خودسانسوری آزادی را محدود می‌کند و گردش آزادانه اطلاعات را دشوار می‌سازد.

در دوران آزادی نامحدود، دیگر نیازی به شکنجه برای افشای اطلاعات نیست. چراکه ما خودمان هر چه می‌دانستیم را توییت کرده‌ایم. از همینجاست که تکنولوژیِ جدیدِ قدرت، دیگر ممنوع نمی‌کند، حراست یا سرکوب نمی‌کند، بلکه کاوش می‌کند، اجازه می‌دهد و طرح می‌ریزد. دیگر نظام حاکم برای حفظ قدرت خود دست به شکنجه نمی‌زند، بلکه برای هدایت آینده طرح می‌ریزد و داده‌کاوی می‌کند. دیگر آزادی یک تهدید برای نظام حاکم نیست، بلکه نظام حاکم با استثمارِ آزادی، دوام خود را تضمین می‌کند.

زمانی که احساس آزادی مطلق داریم و از مرز‌های خودسانسوری عبور کرده‌ایم، هر آنچه که هستیم را بیان می‌کنیم. وقتی این بیانگری در شبکه‌ای از ارتباطات اجتماعی رخ می‌دهد، به عرف و قاعده و قانون اجتماعی تبدیل می‌شود. قاعده و قانونی که خیلی زود فراگیر می‌شود و سیطره پیدا می‌کند. بعد از مدتی این حاکمیت آنچنان تمامیت می‌یابد که هر آنچه مقابل آن است باید از میان برود. یعنی اخلاق، آداب، سنت، مذهب، اعتقادات خاص یا هر چیز دیگری که بخواهد موجب خودسانسوری شود یا به هر نحوی جلوی این بیانگری و عریانی تام و تمام را بگیرد باید کنار گذاشته شود.

نکته قابل توجه این است که تمامیت یافتن این حاکمیت به هیچ عنوان به واسطه قوه قهریه نیست. اصلا هیچ نیازی به نیروی نظامی و انتظامی نیست. زیرا آنچه که سیطره این حاکمیت را تثبیت می‌کند، باور و اعتقادی تمام عیار به آزادی فردی است. آرمانی که سال‌ها آرزوی دست نیافتنی بشر بوده است. آرزویی دیرینه که امروز به شکل غیرقابل‌باوری تحقق یافته است. و اکنون که این آرزوی قدیمی تحقق یافته، باید هرآنچه مانع آن است زدوده شود و اثری از آن باقی نماند. گویی آزادی خود نوعی اجبار می‌شود؛ همه محبورند که آزاد باشند، چه بخواهند و چه نخواهند!

در چنین شرایطی است که آزادی استثمار شده است. یعنی بر خلاف آنچه در گذشته رخ می‌داد، دیگر لازم نیست که ارباب با سلب آزادی برده، او را به استثمار بکشد. بلکه این بار با اعطای آزادی به برده، آزادی او را استثمار می‌کند و از آزادی او بهره می‌برد.

اما چگونه ارباب می‌تواند از آزادی برده بهره ببرد؟ اصلا چنین چیزی چگونه ممکن است؟

پاسخ را باید در تفاوت بنیادین جامعه دستاوردسالار کنونی با جامعه نظارتی قرن گذشته جستجو کرد³ در جامعه نظارتی، حاکمیت به دنبال حفظ حاکمیت فعلی خود بود. از همین جهت نیاز به نظارت دائمی بر مردم وجود داشت. اما اکنون حاکمیت به دنبال حفظ وضع فعلی خود نیست، بلکه به دنبال کنترل و هدایت آینده و پیشبرد آن به مسیر دلخواه خود است. شاید عجیب به نظر برسد اما کنترل آینده امروز ممکن شده است.


اگر آینده به فعلیت رسیدن امکان‌های امروز باشد، پس با هدایت و کنترل امکان‌های امروز، کنترل آینده میسر می‌شود. چنین چیزی شاید در گذشته قریب به محال می‌نمود اما اکنون به مدد اطلاعات گسترده‌ای که از توده مردم وجود دارد و بر پایه تحلیل این داده‌های کلان، می‌توان امکان‌های کنونی را به دقت بازشناخت و گزینه‌های مورد نظر برای آینده را پیش روی مردم گذاشت و این چنین آینده را به مسیر دلخواه خود هدایت نمود. مخصوصا اگر بدانیم که آزادی مردمان این عصر، صرفا انتخاب از میان گزینه‌های موجودِ روی میز است. چراکه در عصر گزینه‌های بی‌پایان، اندیشیدن به گزینه‌ای برآمده از هویت شخصی اگر محال نباشد، بسیار وقت گیر است!

بنابراین کنترل آینده ممکن و دست‌یافتنی خواهد بود. چراکه انسان‌هایی که سرمست آزادی هستند و در اطلاعات بی‌پایان غرق شده‌اند، دیگر خود را به فهم حقیقت محدود نمی‌کنند. دیگر نیازی ندارند که بفهمند چه چیزی درست است و چه باید بکنند. هر چیزی را که بخواهند باور می‌کنند و هر کاری را که بخواهند انجام می‌دهند. و از آنجا که این خواستن، برآمده از ناخودآگاه است و مبتنی بر اندیشه و تفکری تغییرناپذیر نیست، می‌توان این خواستن را تغییر داد و به جهت مورد نظر هدایت کرد. همانطور که کودکی که از درد زخم گریه می‌کند را با یک بستنی راضی می‌کنیم. به همین قیاس جریان اجتماع نیز قابل کنترل خواهد بود. کافی است با انجام داده‌کاوی کافی بدانید که چه چیزی را باید تِرِند کنید...

با این توصیفات می‌توانیم با تبلیغ مکینتاش موافق باشیم. دنیای امروز کاملا متفاوت از 1984 است. امروز همه ما آزادیم. اما این بار آزادی، خروج از سیستم نیست بلکه لازمه حضور در سیستم است. دیگر آزادی، شکستن قوانین نیست بلکه خود قانون است. گویی شعار 1984 دیگر صرفا شعار نیست بلکه تحقق یافته است: آزادی بردگی است!



پی‌نوشت ها:

1. این مطلب برداشتی است آزاد از کتاب «روان‌سیاست: نئولیبرالیسم و تکنولوژی‌های جدید قدرت» نوشته بیونگ چول هان و ترجمه آراز بارسقیان که از طرف نشر اسم روانه بازار شده است.

2. این تبلیغ را در لینک زیر می‌توانید مشاهده کنید:

https://www.aparat.com/v/s9zXS

3. برای مطالعه بیشتر در این مورد به مطلب «عصر فرسودگی» که در شماره قبلی نشریه نقطه منتشر شده است، مراجعه بفرمایید


آزادی1984بیونگ چول هان
نشریه نقطه، دوماهنامه علم و فناوری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید