ویلیام داگلاس قاضی مشهور آمریکایی در کتاب «سرزمینهای بیگانه و نیروهای خودی» مینویسد: «هیچ فردی مانند او نتوانسته میان آمریکا و ایران حسن نیت بیافریند.» او درمورد دکتر ساموئل مارتین جردن سخن میگوید. جردن معروف به پدر آموزش نوین ایران، از طرف کلیسای پرسبیترین مسئول انتقال علم و دانش به ایران بود. او حوالی 1280 و 1290 با تاسیس کالجهای آمریکایی که اجداد دبیرستان البرز امروزی هستند، شروع به آموزش دادن علوم مختلف به ایرانیان کرد. او امید داشت افراد با نفوذی تربیت کند که باعث انقلاب و تغییر رویه جامعه ایرانی شوند. فعالیتهای درخشان او در سال 1319 پایان یافت. البته با دریافت نشان درجه یک علمی و نامگذاری یک خیابان به نامش (خیابان معروف جردن در تهران). پس از بازگشت جردن به وطنش اداره میراثش به دست ایرانیان سپرده شد. از وارثان او دکتر محمدعلی مجتهدی بود که بعدها مدیر دبیرستان البرز شد.
دکتر مجتهدی که خود تحصیل کرده دانشگاه امیرکبیر بود، چوب دوی امدادی را از جردن تحویل گرفت. او از طرف شاه مامور به تاسیس دانشگاه صنعتی آریامهر شد. این دانشگاه در آن دوره تافته جدابافته از دیگر دانشگاهها بود. دانشگاههای دیگر مانند دانشگاه تهران و امیرکبیر که خود حاصل تجددگرایی مشروطه بودند، اکثرا به فلسفه و جامعهشناسی و علوم پایه میپرداختند. رسالت این دانشگاهها پرداختن به ایدهها و پرورش ایدئولوژیهای جدید سیاسی-اجتماعی بود. این دانشگاهها طبیعتا در پازل تولید و صنعت کشور چندان جایی نداشتند. به قول دکتر مجتهدی باید این دانشگاهها را از خاک بلند کرد.
دانشگاه آریامهر با بهره گیری از فارغ التحصیلان دبیرستان البرز (نوادگان جردن) به طور کامل نظام آموزشی و هدف دیگری را دنبال میکرد. در این دانشگاه از معماری آموزش گرفته تا معماری ساختمانها همگی با آنچه قبلا از دانشگاه شناخته میشد متفاوت بود. رئیس آن شخص خود شاه بود و بودجه آن جدا از وزارت فرهنگ و دیگر دانشگاهها تامین میشد. در ادامه با خرید 16 میلیون متر مربع زیربنا و تاسیس شعبه اصفهان دانشگاه آریا مهر (دانشگاه صنعتی اصفهان فعلی) به عنوان مرکز جامع توسعه تکنولوژی به نوعی کلنگ ساخت سیلیکون ولی ایرانی زده شد.²
ظاهرا جریان ورود فناوری و دانش مرتبط با آن به ایران تا قبل از انقلاب مانند حماسهای با شکوه دنبال شد. جریان آزادیبخش دانش و فناوری میتازد و با خراب کردن شبه علمهای اسلامی-ایرانی، علم و تئوری غربی را عَلم میکند. نفوذ بیگانگان و جریانهای استعماری فراتر از اهداف سودجویانه و غارت منابع و به صورت کانال تبادل فکر است. چندین سال است که از دوره کشتار سیاه پوستان و برده داری گذشته است. از دوران انقلابهای ضد استعماری و گاندی گذر کردهایم. اما همچنان شاهد قدرت نمایی استعمارگران قدیمی و بازی دیگر ملل در زمین آنان هستیم. همه اینها بخاطر گذر جریان علم و فرهنگ از کانال استعمار است. جریانی که با وجود خشونت و اجبار یا حتی بدون آن، عقیدهای را در ذهن یک ملت میکارد. گاهی یک اعتقاد کوچک رنگ حکومت حاکمان و تفکر اندیشمندان و زرع کشاورزان را دگرگون میکند. در مورد یورش امپریالیسم به سرتاسر عالم هم نباید به دنبال اتاق فکر محرمانه و جاسوسهای داخلی و تشکیلات سری باشیم. شاید تشکیلات سری وجود داشته باشد، اما نکته مهم آن طرز فکری است که جهان را تغییر داده است.
در طول تاریخ امپریالیسم و جهان گشاییها و فتوحات آنان، بررسی بریتانیا خارج از لطف نیست. امپراتوری بریتانیا یکی از استعمارگران معروف در حوالی قرن 18 و یکی از عاملان ترویج تفکر امپریالیستی و سرمایه داری است. در میان مستعمرات بریتانیا، آمریکا و کانادا و استرالیا به عنوان محل زندگی جدید اروپاییان مشکلی برای قرار گرفتن در پازل جهانی بریتانیا نداشتند. اما استعمار هند در شرایطی که جمعیت اروپایی آن در اقلیت بود راه پر پیچ خمی را برای تغییر پیش رو داشت.
گروهی از مبلغان مذهبی باپتیست معتقد بودند هندوستان هدیه الهی برای مسیحیان آن است. به همین صورت با تاسیس مدارس مذهبی در هند شروع به آموزش انجیل و مقدمات ریاضیات و فیزیک برای هدایت هندوستان کردند. حکومت مرکزی نیز مدارسی با محوریت زبان انگلیسی و تدریس علوم کاربردی مثل جغرافیا و نقشهبرداری تاسیس کرد. در ادامه مردم هند برای حقوق بالاتر و استخدام شدن در ادارات و بانکها در آن مدارس تحصیل کردند. در این میان کمپانی هند شرقی نیز کالجهایی تاسیس کرد که هدفشان پرورش نخبگانی بود که ارزشهای ایدئولوژیک بریتانیا را درک میکنند. قرار بود این نخبگان برای کسب علم و ادامه تحصیل به آکسفورد و کمبریج بروند.
تبادل دانش میان بریتانیا و هند، طبعا بدون غرض ورزی استعماری نبود. طبعا علومی که کاربردی بودند و آینده مالی داشتند، در این فضای استعماری رشد و نمو بیشتری داشتند. برخی پژوهشگران بریتانیایی، به متون سانسکریت علاقهمند شدند. منابع سانسکریت که در رابطه با پزشکی بودند، بررسی شد. بریتانیا برای ادامه حیات خود در هند نیازمند نیروی انسانی بود، پس به هندیها آموزش داد. مرکز گیاهشناسی کلکته راهاندازی شد تا گیاهان بومی هند مورد مطالعه قرار گرفته و به اروپا صادر شوند. یا به طور مثال دانش نقشهبرداری در هند توسعه یافت تا راههای میان شهرها شناخته شوند و رفت و آمدهای زیاد بریتانیا در هند بهینه شود. جنبه دیگر انتقال دانش به هند، جنبه آزمایشگاهی آن بود. هر حکم اجرایی در بریتانیا ابتدا در هند آزمایش میشد. سیستم آموزش دانشگاههای امروزی ابتدا در هند آزمایش شد.
تاثیراتی که این شیوه استعماری داشت ابتدا منجر به خودآگاهی بیشتر هندوستان شد. پس از تحمل فشار بریتانیا، همان دانش بریتانیا به کمک اعتقادات گذشته ملیگرایان هند آمد و استقلال هندوستان را رقم زد. اما داستان اینجا تمام نمیشود. بیایید به هند امروزی نگاه کنیم. چهارمین قدرت اقتصادی دنیا و از مهمترین تولید کنندگان نرمافزار جهان است. صادرات محصولات کشاورزی، صنایع بزرگ دارویی هند چرخ توسعه را میگردانند. گویی پس از این دوره استعماری و تبادل فرهنگی، هندوستان شیوه اجداد خود را کنار میگذارد. مهمتر از قدرت نظامی و تشکیلات بریتانیا که روزی هندوستان را برده خود کرده بود، تفکر توسعه و سرمایه داری است که بهوسیله دانش به هندوستان تزریق شد. اکنون هندوستان دیگر نیاز به چوب بریتانیا ندارد تا در زمین سرمایهداری بازی کند.
یک تفکر ساده که در طول نسلهای متمادی ایجاد شده و در دل تاریخ قوام یافته باعث همه این جار و جنجالهای امروز شده است. برای تغییر مسیر جامعه باید آن تفکر را عوض کرد. شاید تفکر امپریالیستی تعبیر سر راستی به زبان گفتار و نوشتار نداشته باشد، اما اندیشمندان مختلف با عقاید مخالف و موافق در مورد اثرات آن به هر زمینهای، کتابها نوشتهاند. امپریالیسم و سرمایه داری را نباید به دولتهای قدرتمند و شرکتهای عظیم و کاخهای تکنولوژی و رنگ و لعاب آن دید. بلکه در دل تک تک مردم، حتی در قعر جویهای آب و چشمان کارتن خوابها این عقیده موج میزند.
علم در دیدگاه اکثریت مقدس شده است. علم منجی الهی است که ما را از جهل و خرافات رها میکند. چراغ هدایت و کشتی نجات است. اما در واقع ممکن است لباس زیبای قدرت باشد. ممکن است به جای نشان دادن حقیقت چشم ما به دیدن حقایق نابینا کند. نکته مهم این است که علم هدایت پذیر است. هم ممکن است آتش خاموش کند، هم ممکن است غرق کند. در واقع علم در دنیای امروز ابزاریست که پرستیده میشود و وای از آن روزی که بردهی ابزار باشیم.
پینوشت ها:
1. بر گرفته از مقاله «درآمدی بر پیشینه استعماری تاسیس آموزش عالی جدید در ایران، بررسی موردی دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف) / محمد بادامچی، مهدی کفائی»
2. برای مطالعه بیشتر به کتاب استعمار و علم نوشته مارک ای لارجنت و ترجمه مهدی کفائی مراجعه کنید.