امروزه در محیط ما، توسط عدهای طب سنتی مطرح است و توسط عدهای دیگر به آن حملاتی میشود و مغالطاتی درباره آن صورت میگیرد. ایران در طب سنتی نسبت به دیگر کشورها جایگاه والاتری دارد و مهمترین طبیبان سنتی که در دنیا مطرح هستند، ایرانی بودهاند. مغالطاتی که در مورد طب سنتی صورت میگیرد به علت آن زمینۀ فکری است که در صد سال اخیر در جهان غرب و بالتبع در جهان اسلام حاکم بوده است. اما جهان غرب، حداقل در میان سرآمدان علم، این زمینههای فکری را تا حد زیادی اصلاح کرده است، ولی ایران از این لحاظ عقبافتاده است.
صد سال بعد از نیوتون و تقریباً از شروع قرن ١٨، مکتبی رایج شد که اعتبار را فقط برای اشیایی که با حواس درک میشود، قائل بود و کم کم پوزیتیویسم در فضای علمی حاکم شد که معتقد بود فقط هر علمی که از راه حواس کسب شود اعتبار دارد. این تلقیها با ظهور داروین، فروید، ماخ و... تقویت شد و این روند تا نیمۀ اول قرن بیستم حاکم بود. نظریۀ کوانتوم نیز که حاکم شد، همین دیدگاه را داشت و به رواج این فکر کمک کرد. ولی در نیمۀ اول قرن بیستم، پوپر مسألهای را مطرح کرد و در پی آن گفت: دانش بشری به دو بخش علمی و غیرعلمی قابل تقسیم است. او آنچه را که ابطالپذیر است علمی میدانست و غیرعلمی را نیز به دو بخش قابل قبول مانند فلسفه و اخلاق و بخش غیر قابل قبول تقسیم کرد که نام بخش اخیر را شبه علم گذاشت. متأسفانه هماکنون در محیط ما همین الفاظ را تکرار میکنند و درمحیطهای فیزیک، زیستشناسی و مثلاً فلسفه را قبول ندارند و اخلاق را اصلاً به عنوان اصل نمیگیرند، در صورتی که پوپر که این تقسیمبندی ها را کرد هم برای فلسفه شأن قائل بود و هم برای اخلاق. اما امروزه در ایران بعضی از اشخاص، حوزههای بسیار خاص را علم میدانند و مابقی را شبه علم تلقی میکنند.
اکنون، با توجه به وضعیت کنونی جامعۀ امروز ما، یک سؤال، پیش میآید که معیار علمی و شبه علمی بودن چیست؟ آیا ادعای شبه علمی بودن طب سنتی درست است؟ معنای طب اسلامی چه میتواند باشد؟ در پاسخ میگویم که اولاً علم فارغ از مفروضات فوق علمی، که اسمش را مفروضات متافیزیکی میگذارم، نیست. در واقع در نیمه دوم قرن بیستم، یعنی بعد از جنگ جهانی دوم، هم تحولی در فلسفه پیدا شد و فلاسفه علم ظهور کردند و هم در برخی از سرآمدان فیزیک و غیره تحولی پیدا شد. اولاً نتیجهای که فلاسفۀ علم به آن رسیدند این بود که یک مجموعۀ معین از آزمایشها هیچگاه نظریهای را قطعی نمیکنند، یعنی ما ممکن است پنجاه آزمایش داشته باشیم و برویم یک نظریه بسازیم که این پنجاه آزمایش را توضیح دهد. اما این نظریه قطعی نیست، یعنی میتوان نظریههای دیگر هم ساخت که این پنجاه آزمایش را توضیح دهند، و ازمایشهای بعدی هستند که بعضی از این نظریهها را از گود خارج میکنند.
دانشگاههای کمبریج و آکسفورد با هم ائتلافی از فیزیکدانان و فیلسوفان و... تشکیل دادهاند و روی مهمترین مسائل اتمی و خلقت عالم بحث میکنند
از اواخر قرن بیستم، خصوصاً در ١٠ سال اخیر، تحولات مهمی رخ داده که متأسفانه به محیطهای علمی ما منعکس نشده است و آن اینکه بعضی از فیزیکدانان نخبه به آنچه اینشتین در اول قرن بیستم گفته بود رسیدند: اینکه فلسفه نقش مهمی در علم ایفا میکند. یعنی شما هیچ نظریهای ندارید که فارغ از مفروضات فوق علمی باشد فرضیاتی که از خود علم گرفته نشدهاند. مثلاً ما وقتی کار فیزیکی و زیست شناختی میکنیم، فرض میکنیم طبیعت را میتوان شناخت و به زبان ریاضی توضیح داد، مفروضاتی که فوق علمی هستند. به طور خلاصه معلوم شد که هیچ علمی فارغ از مفروضات فوق علمی نیست. بعضی عالمان طوری صحبت میکنند که گوئی همه چیز را میدانند. آنها یک دیدگاه جزئی نگر دارند، و این چیزی است که هایزنبرگ، از بزرگترین فیزیکدانان قرن بیستم، دربارۀ آن هشدار داد و گفت: جهان را با عینک تخصص خودتان نبینید، جهان خیلی وسیعتر از آن است که تخصص شما میگوید، ولی اینها متوجه نشدند که در علم حرف قطعی نمیتوان زد، مفروضات غیرعلمی در کار میآیند و غیره.
اکنون، با توجه به نکاتی که گفتم، به پاسخ ادعاهایی که در مورد شبه علم بودن طب سنتی میشود میپردازم. مثلاً میگویند چرا به جای علم روز دنبال فلسفه ابن سینا هستیم؟ خیلی متأسفم که کارهای خوبی که دربارۀ فلسفه و پزشکی ابن سینا در خارج از کشور انجام شده است و در داخل کشور انعکاسی که باید میداشت، نداشته است. بعضی هم میگویند علم و دین هر کدام راه خود را میروند و کاری به کار یکدیگر ندارند. این هم به علت اینست که متوجه نیستند مفروضات فوق علمی چه نقشی در علم ایفا میکنند، در دانشکدههای فیزیک ما، در پاسخ به سؤالات یک دانشجو به او صریحاً میگویند سؤالات فلسفی نپرس!
یکی دیگر ازسؤالات این است که چرا با پزشکی مترقی روز به سراغ طب سنتی میرویم؟ پاسخ اینست که بروند ببینند سازمان بهداشت جهانی در این زمینه چه چیزهایی منتشر کرده است. مثلاً این سازمان در سال ٢٠١٩ یک کتاب قطور منتشر کرده که در آن اظهار تأسف میشود که چرا طب سنتی و اثراتش و کارایی وسیعی که میتواند داشته باشد نادیده گرفته شده است؟ طب سنتی یک دید کلنگر به انسان و محیط دارد و طب جدید یک دید میکروسکوپی.
میگویند علم در تمدن اسلامی صرفاً دنبالهرو فلسفۀ یونانی بود و هیچگونه نوآوری نداشت. اما این ادعا اصلاً درست نیست، خیلی از چیزهایی را که ابن سینا گفت، یونانیها نگفتند. بیایند چیزهایی را که بعضی دانشمندان غربی راجع به دانشمندان مسلمانان گفتهاند بشنوند. ببینند که «سارتون» راجع به سهم دانشمندان جهان اسلام، از جمله ابو ریحان بیرونی، چه میگوید!؟ علم در تمدن اسلامی زیر یک چتر فلسفی بود ولی علم مُدرن فارغ از فلسفه است. اینها خبر ندارند که در دانشکدههای مهم فیزیک غرب چه اتفاقاتی رخ داده است. دانشگاههای کمبریج و آکسفورد با هم ائتلافی از فیزیکدانان و فیلسوفان و غیره تشکیل دادهاند و روی مهمترین مسائل اتمی و خلقت عالم بحث میکنند.
واژۀ شبه علم را «پتیت» برای کیمیا راه انداخت. او میخواست کیمیا را شبه علم بنامد، اما رواج این لفظ با پوپر در نیمۀ اول قرن بیستم بود، و از نیمۀ دوم دهۀ ۱۹۶۰ به بعد مکاتب مختلف آمدند و بحثهای زیادی راجع به علم و شبه علم کردند. جمعبندی انجمن فلاسفۀ علم دربارۀ شبه علم این بود که نمیتوانند یک مرز قاطع بین علم و شبه علم بیان کنند، یعنی مرزش مهآلود است. اما تعدادی معیار را معرفی کردند که هرچه در یک علم این معیارها بیشتر رعایت شده باشد، اطمینانپذیری آن علم بیشتر است.
در مقام جمعبندی نظرات پیرامون علم بودن و شبه علم بودن میتوان، همراه با لادن (فیلسوف علم معاصر)، گفت: اجماعی بین فلاسفۀ علم در مورد وجود معیار قاطع برای تمایز علم و شبه علم وجود ندارد، اما همۀ دانشها از لحاظ اطمینانپذیری در یک سطح نیستند، هرچه عواملی مانند میزان تأییدپذیری تجربی، ابطالپذیری تجربی، نوآوری، حاصلخیزی و فهمپذیری یک علم بیشتر باشند، اطمینانپذیری آن علم بیشتر است.
حالا با بیان این مقدمه به سراغ طب سنتی میروم. این طب یک بُعد نظری و یک بُعد عملی دارد. دراینکه آن در بُعد عملی کاملاً موفق بوده است هیچ تردیدی نداریم. من یادم نمیرود که وقتی پروفسور عبدالسلام (اولین مسلمان برندۀ جایزۀ نوبل فیزیک در جهان اسلام) در آبان سال ۶٧ به ایران آمدند که دکترای فیزیک را در دانشگاه صنعتی شریف افتتاح کنند، در حالی که ایشان شش ماه از سال در ایتالیا و شش ماه در لندن بودند و پزشکان برجسته ایتالیا و انگلستان در اختیارشان بود، مع الوصف دنبال یک حکیم سنتی بودند. اکنون سؤال من این است که مگر فیزیکدانان با مطرح شدن مکانیک اینشتینی و مکانیک کوانتومی، مکانیک نیوتنی را کنار گذاشتند؟ الان ما در سطح کلان و ماکروسکوپی مکانیک نیوتنی را به کار میبریم. هم پزشک، هم مهندس، و هم فیزیکدان در سطح معمولی، فیزیک نیوتونی را به کار میبرند، اما وقتی سراغ جهان میکروسکوپی میروند، فیزیک کوانتوم به کار گیرند.
منتقدان طب سنتی میگویند ما اصلاً طب سنتی و مسائلی مانند مزاج را نمیفهمیم. کوانتوم نظریه معروفی است که در حوزههای بیشماری به کار میرود وتا به حال هیچ موردی نیست که این نظریه را رد کند، ولی فیزیکدانان طراز اول دوران ما غالباً گفتهاند که این نظریه به هیچ وجه قابل فهم نیست، ولی چون همه چیز را توجیه میکند بعضی قبولش کردهاند و بعضی دنبال یک نظریۀ جدید میگردند. ولی چون فهمپذیری عالم برای اینشتین مهم بود آن را قبول نکرد. پس اگر شما دلایل طرح کردن مزاجها را نمیفهمید، این مشکل طب سنتی نیست.
درباره طب سنتی من پیشنهادم این است که دو کار انجام شود: اگر طب سنتی میگوید فلان گیاه برای فلان بیماری خوب است چرا آن را تحلیل شیمیایی نمیکنند که ببینند این جوشنده چرا اثر دارد؟ درباره بُعد نظریاش هم بیایید ببینید که آیا در بُعد ماکروسکوپی دلیل تمایز بین مزاجها را میتوانید درک کنید؟ اگر بنا به فهم باشد، بعضی از بزرگترین فیزیکدانان عصر ما اذعان کردهاند که نظریۀ کوانتوم را نمیفهمند، ولی چرا آنرا کنار نگذاشتند؟ فاینمن، که از بزرگترین فیزیکدانان قرن بیستم بود، گفت: «من با اطمینان میگویم که هیچکس نظریۀ کوانتم را نمیفهمد»، ولی او آن را کنار نگذاشت، چون همۀ سؤالات علمی را جواب میدهد. ولی اینشتین میگفت: ما میخواهیم جهان را بفهمیم و فقط جواب سؤالات تجربی کفایت نمیکند. پس باید از افراطها و تفریطها خودداری کرد و دید در سطح جهان چه میگذرد، طب چینی هم اکنون در جهان طرفدار زیاد دارد. طب سنتی چینی و پزشکی غربی دیدگاههای مختلفی دارند و وقتی با موفقیت ترکیب شوند منفعت زیادی برای بیماران خواهند داشت. از همین جهت، بسیاری از دانشگاههای غرب و از جمله آمریکا مراکز طب کلنگر ایجاد کردهاند. مثلاً دانشگاههای جان هاپکینز، استانفورد و ییل، یک مرکز پزشکی کلنگر دارند. افراد به عنوان پزشک، فیزیکدان و غیره چه میدانند که طب سنتی و مکمل را کنار میگذارند؟ امروزه ٧۵ کشور دارای مرکز تحقیقات طب سنتی و مکمل هستند و آن در ١٧٠ کشور مورد استفاده بالینی قرار میگیرد.
بعضی از بزرگترین فیزیکدانان عصر ما اذعان کردهاند که نظریۀ کوانتوم را نمیفهمند، ولی چرا آنرا کنار نگذاشتند؟
امروزه ١٣٠ مجله در خصوص طب سنتی وجود دارد و طبق گزارشی در سال ۱۹۹۸ در حدود ۵۰ درصد پزشکان در آمریکا از روشهای پزشکی مکمل استفاده میکنند و یا بیمارانشان را به آن ارجاع میدهند. همچنین ۷۰ درصد کلینیکهای درد در آلمان از طب سوزنی استفاده میکنند؛ و در سال ۲۰۰۶ حدود ۲۰۰ میلیون بیمار در چین بشکل سرپایی وحدود ۷ میلیون نفر به صورت بستری، به روش طب سنتی، تحت درمان قرار گرفتند.
به طور خلاصه، برخی عالمان ما میگویند علم، علم است و به چیز دیگری وابسته نیست و میگویند فلان حوزه از علم بشری، شبه علم است و نه علم. میگویند علم دینی معنا ندارد و فلسفه در علم نقشی ندارد. این ادعاها همه ناشی از آن است که نسیم تحولات اخیر غرب به گوششان نرسیده است و الا این طور با قاطعیت صحبت نمیکردند. آنها ذهن شان هنوز پوزیتیویستی کار میکند.
از نظر ما معیار دقیقی به عنوان آنچه علم و شبه علم خوانده میشود، وجود ندارد و بنده طب سنتی را شبه علم نمیدانم. اما در مورد طب اسلامی، لازم است که در اینجا نکتۀ مهمی را عرض کنم. ما در اسلام، چه در قرآن و چه دراحادیث متقن، تعدادی اشارات طبی داریم، ولی اسلام نیامده که دائرة المعارف پزشکی ارائه دهد، بلکه گفته شده خودمان سراغ کشف طبیعت بریم که عظمت خلقت را درک کنیم. در قرآن آمده: «قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ» (سورۀ عنکبوت/۲۰) یعنی کار تجربی و نظریه پردازی کنید تا ببینید خداوند چگونه خلقت را شروع کرد؟ پس اسلام کشف طبیعت را به عهده ما گذاشته است. البته هر دو مرجع گاهی بعضی اشارات طبی دارند، ولی دائرة المعارف پزشکی ارائه نمیدهند. اما قرآن و احادیث متقن بعضی اشارات مهم در معرفت و هستیشناسی دارند، مثل اینکه اینکه تمام موجودات جهان را نمیتوانیم با حواسمان کشف کنیم؛ اینکه فقط جهان مادی نیست و غیر مادی هم وجود دارد. این اصول را که از ادیان توحیدی میآیند باید در نظریه پردازیها رعایت کرد. شما معمولاً در مقام نظریه پردازی برخی اطلاعات را جمع میکنید و بعد میخواهید از آنها نتایج عام بگیرید. در اینجاست که برخی مفروضات فوق تجربی در کار میآیند، که میتوان آنها را از منابع اصیل دین گرفت.
طب اسلامی آن است که منبعش قرآن و احادیث متقن است، ولی اینکه امکان همه چیز را از آن انتظار داشته باشیم خلاف نظر قرآن است. قرآن از ما خواسته در مخلوقات جهان تدبر کنیم تا به عظمتش پی ببریم، و منظور آن ایجاد حیرت در ما است. اما وقتی قرآن کریم میفرماید عسل شفاست؛ چرا در این باره تحقیق نمیکنید؟ وقت من در کنفرانسی در دمشق صحبت شفابخشی عسل را مطرح کردم. یک دندان پزشک هفتۀ بعد مقالهای به انگلیسی را که در یک مجلۀ غربی چاپ کرده بود، برای من فرستاد. در این مقاله مواردی چند از کاربرد عسل در دندان پزشکی مطرح شده بود. پس اگر در حدیث متقنی به داروئی اشاره شده چرا روی آن تحقیق تجربی نمیکنید. بنده معتقدم هم در مورد طب سنتی و هم در مورد طب جدید نباید غلو کرد، بلکه باید شأن هر چیزی را لحاظ کرد و کار علمی را به روش علمی انجام داد و مفروصات فوق علمی را هم در نظریه پردازیها در نظر گرفت.
اکنون زمان آن رسیده است که در دانشگاههای ما به کلنگری و مطالعات بینرشتهای بیشتر توجه شود و تحولات مثبتی که در این راستا در غرب رخداده است مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
پینوشتها:
1. این مطلب گزیدهای است از متن گفتار دکتر گلشنی با همین موضوع که در سایت خبرگزاری مهر منتشر شده است. متن کامل گفتار دکتر گلشنی را از لینک زیر میتوانید دنبال کنید: