
فیلم «پیرپسر» اقتباسی آزاد از رمان «برادران کارامازوف» اثر «داستایفسکی» است. البته «اکتای براهنی»، کارگردان و نویسندۀ این فیلم تنها بخشهای انتخابی از داستان و محتوای رمان را در فیلم مورد استفاده قرار داده. رمان «برادران کارامازوف» یک داستان عمیق و انسانی و شخصیت محور است. اما فیلم «پیرپسر»، یک فیلم ناتورالیسم است؛ فیلم به مسائل جنسی می پردازد؛ بدبینانه و جبرگرایانه است؛ و شخصیت محور نیست.
فیلم ماجرای یک پدر و پسر را روایت می کند (با بازی حسن پورشیرازی و حامد بهداد) که هر دو مجذوب یک زن به نام «رعنا» (با بازی لیلا حاتمی) می شوند و سر تصاحب آن زن با هم رقابت می کنند.
در این داستان، کشش جنسی نیروی محرک اصلی شخصیتها و جلو برندۀ داستان است. و بدون اغراق می توانم بگویم عامل جنسی، موضوع اصلی فیلم است. در برخی قسمتهای فیلم، این موضوع با پوستۀ عشق نشان داده می شود اما ذهن بیننده را از موضوع اصلی دور نمی کند. درواقع تمرکز روی این موضوع مفاهیم دیگر را به حاشیه می برد و اثر را از منبع اقتباس نیز دور می کند.
حدود ۱۹۰ دقیقه زمان برای این فیلم بیش از حد نیاز است. فیلمساز نتوانسته زمان را مدیریت کند و با وجود سه ساعت زمان باز هم برای نشان دادن چیزهایی وقت کم آورده. از طرفی حدود یک ساعت از فیلم قابل حذف است. در دو سوم ابتدایی فیلم، ریتم کند است و داستان به سختی جلو می رود. در این مدت ما تنها شاهد ستیز بین پدر و دو پسرش هستیم که در موقعیت های مختلف تکرار می شود. فیلم زمان زیادی را صرف برقراری ارتباط میان شخصیت ها می کند؛ مخاطب حس می کند این ایجاد آشنایی مقدمه ای است برای اتفاقات آینده. و شاید به همین دلیل بیننده احساس می کند فیلم به قدر کافی سرگرم کننده است.
فیلم در بستر خانواده جریان دارد. درواقع ستیز اصلی بین پدر و دو پسر است که با ورود شخصیت زن، این ستیز جنبۀ بیرونی به خود می گیرد. ایجاد یک موقعیت خانوادگی، برای همه نوع مخاطب حس همذات پنداری را به همراه دارد. همه می توانند داستان را درک کنند و با آن همراه شوند. ستیز بین فرزند و والد و میل به کشتن پدر توسط پسر، حس آشناییست که تحت عنوان عقدۀ ادیپ در خیلی از افراد وجود دارد. (به طور خلاصه بخوام بگم، ادیپ یه شخصیت اسطوره ایه که پدرش رو می کشه. در روانکاوی فروید، کسی که به طور ناخودآگاه میل به کشتن پدر داره، درواقع به عقدۀ ادیپ مبتلاست.) و به همین دلیل داستان فضای آشنایی برای مخاطب دارد.

بازی «حامد بهداد» در نقش «علی» تصنعی است. احتمالا بخشی از این مشکل به خاطر فیلمنامه و شخصیت پردازی باشد. «علی» شخصیتی درونگرا، کتابخوان و تو سری خور است که ایده های بزرگ در سر دارد و در برقراری ارتباط با زنان نیز دچار مشکل است. در تمام سه ساعت فیلم ما حتی یک نما نمی بینیم که در آن «علی» در حال مطالعۀ کتاب باشد. در بخشهایی از فیلم، نویسنده حرف ها و دیدگاه خودش را در دهان شخصیت «علی» می گذارد که باعث می شود دیالوگ ها به شخصیت نیاید و از فیلم بیرون بزند.
شخصیت «رضا» برادر او با بازی «محمد ولی زادگان»، گویی نسخۀ برونگرای «علی» است. هرچه در ذهن «علی» می گذرد، «رضا» آن را به زبان می آورد. شاید اگر شخصیت «رضا» وجود نداشت ما «علی» را به درستی نمی شناختیم. بازی «محمد ولی زادگان» نیز مستقل از کلیت فیلم خوب و به اندازه است.
بازی «حسن پورشیرازی» در نقش «غلام/پدر» خوب و جذاب است که بزرگترین نقطه قوت فیلم محسوب می شود. شخصیت پردازی او نیز سطحی است و محدود می شود به دو خصوصیت بدآموزی دار. البته این نقص نیست. (در کل هر داستانی تشکیل شده از شخصیتهای ساده و پیچیده. شخصیت پدر در این داستان قرار نبوده پیچیده باشه. شخصیت پسر ولی قرار بوده پیچیده باشه که نشده که این نشدنه به فیلم ضربه زده.)
«لیلا حاتمی» در فیلم با وجود اینکه تلاش کرده به نقش نزدیک بشود، ولی انتخاب او برای این نقش مناسب نبوده و باورپذیر نیست. «بابک حمیدیان» حضور کوتاه و نامناسبی در فیلم دارد که مخاطب را گیج می کند.
فیلم وحدت موضوع را حفظ کرده. اما در عین حال داستان های فرعی در فیلم بیننده را سردرگم می کند و سوالاتی را در ذهن بیننده می کارد که جوابی برای آنها وجود ندارد. درواقع فیلم ما را به سمت داستان فرعی می کشاند و ناگهان می گوید: حواستو پرت نکن، موضوع اصلی این نیست.
یک سوم پایانی فیلم فضای متفاوتی با کل فیلم دارد که باعث می شود انسجام فیلم به هم بخورد. اما در عوض ریتم فیلم در این بخش تندتر و بحران عمیقتر می شود. در نتیجه نقطۀ اوج جذابی شکل می گیرد. اما پایان فیلم راضی کننده نیست؛ گویی کارگردان وقت کافی برای پایانبندی نداشته.
به نظر من اگر ایدۀ این فیلم تبدیل به نمایشنامه و تئاتر می شد، به نسبت موفق تر بود و خیلی از ایرادات آن خود به خود برطرف می شد. شاید روزی درباره فیلمهایی که در قالب تئاتر می توانستند بهتر ظاهر شوند بیشتر صحبت کردم.
در کل فیلم یک تم مشخص دارد: نشان دادن افراد حذف شده در جامعه و امیال سرکوب شده درون انسان. برای مثال افرادی در جامعه که استعداد و توانایی رشد علمی و هنری را دارند اما به دلایل محیطی نادیده گرفته شدند، رشد نکردند و دست از تلاش برداشتند و به فراموشی سپرده شدند؛ افرادی که یا پاسخی به نیازهای جنسیشان داده نمی شود یا از راه های نامتعارف داده می شود؛ و افرادی که تحت تأثیر خشونت خانگی هستند.
پرداختن به این مسائل در بستر سینما خوب و برای جامعه مفید است. اما به دلایلی که در این متن گفته شد، شیوۀ بیان این مسائل در این فیلم، هنرمندانه و بی نقص نیست.
در نهایت فیلم را به کسانی پیشنهاد می کنم که صرفا می خواهند از مشکلات جامعه آگاه شوند؛ و لطفا بچه ها را به دیدن این فیلم نبرید.
ارادت
نون الف