شعر من تقدیم یک خر می شود / کی ولی خرنامه باور می شود
من در این فرهنگ سرتا پا هنر/ کم شنیدم شرح احوالات خر
خر به معنای بزرگ است و عظیم/ گاه سرور می شود گاهی رجیم
خرمگس، خرگوش، خرچنگ ای بشر / یک نمادی باشد از اوصاف خر
در کلاس ان بچه هایی که ته اند/ نام خرخوان روی خوبان می نهند
می زنم در علم از خر یک مثال/ نام «خرپا» می درخشد چون مدال
یک کلام از خر بگویم کافیه / هست نامش با صدایش قافیه
آن قدر خرخر نمودم در سخن /«کافیه» شد یک غلط در شعر من
در مضارع فعل بر گوید ببر/ فعل خر هم میشود آری، بخر
هر که باشد یار او خر پول تر/ در خریدن کار او مقبول تر
این خریداران که دائم در کفند / خود خری دارند یا توی صفند
گاه خر از روی پل چون بگذرد/ روزهای پشت سر را ننگرد
گاه میافتد خری پایش به گل / می شود در نزد این آن و خجل
مشکلات زندگی گاهی خر است/ حل آن مشکل از آن خر، خر تر است
بچه ی خر من نمیدانم چرا / تازگی ها گشته فحش و ناسزا
بنده یک شعری شنیدم وصف خر/ باید آن را حک کنم با خط زر
«عشق تو آتش زده بر خرمنم/ خرمنم، آی خرمنم، آی خرمنم»
گرچه خر حیوان بی بال و پریست/ عشوه اش زیباتر از حور و پریست
حال من امروز چون حال خر است / حال خر البته از من بهتر است
گاه خر مانند آدم می شود/ از خریت های او کم می شود
مثل آدم حرف تازه می زند / حرف ها را با اجازه می زند
ناگهان فرد عزیزی می شود /یک مدیر پشت میزی می شود
با کسی گاهی تبانی می کند / کارهای آنچنانی می کند
چون خر او میرود در هر کجا/ گاه تصمیمی بگیرد نا به جا
من شنیدم در دهستانی خراب/ ران خر را یک نفر کرده کباب
عده ای خوردند و به به گفته اند/ بعد ها فهمیده اه اه گفته اند
آری این خر قصه دارد ناتمام / بنده هم چون عاجزم پس والسلام