alireza.nasresfahany
alireza.nasresfahany
خواندن ۸ دقیقه·۳ سال پیش

نهادهای راهبردی برای حل مسائل کشور کدامند؟

شناخت نظام مسائل کشور به معنای کشف منظومه مسائل و فهم رابطه میان آن‌ها و شناسایی گلوگاه‌های اصلی و نقاط مداخله هوشمند، یکی از ضروریات و اولویت‌های حکمرانی به‌ویژه در شرایط کنونی انقلاب اسلامی است.

چرا باید نظام مسائل کشور را شناخت؟

بر همین اساس گروه‌های متعددی برای شناسایی نظام مسائل در حوزه‌های مختلف فعال شده‌اند و هر یک روایتی از مسائل ارائه می‌دهند. مطمئنا به دلیل تفاوت‌های معنادار در ترکیب نخبگان و سطح شناختی آنها و نیز تنوع روش‌ها و ابزارها، روایت‌های ناظر به نظام مسائل فاصله‌های قابل تاملی دارند. از طرفی استفاده از روش‌های نامناسب و ناسازگار در تحلیل نظام مسائل توصیه‌های نادرست را به بار خواهد آورد. در فقدان روش‌شناسی‌های سازگار و مناسب، خروجی‌های مطالعات نظام مسائل گرفتار سوگیری، جزئی‌نگری، حلّ مسئلة نادرست به‌جای مسئلة درست، نتایج غیرواقعی یا غیرعملی و ... هستند.

موسسات پژوهشی هم تاکنون در تحقیقات خود با خطی نگریستن به مسائل کشور و در نظر نگرفتن تغییرات اساسی مسائل در آینده، با خطر و ریسک‌های بزرگی مواجهند. اگر نسبت به وضعیت مسائل کشور رویکرد کل‌نگر و منظومه‌ای نباشد و برآوردی از حساسیت سیستم به مداخلات انجام نشود، احتمال خطا و به هم خوردن نظم شکننده موجود و حرکت به سمت بی‌نظمی و آشفتگی وجود دارد.

به بیانی دیگر حل مسائل کشور نیازمند مداخلات هوشمند است. هر مداخله‌ای اول باید شبیه‌سازی شود و در مقیاس کوچک یا پایلوت تست شود در غیراینصورت شاید خسارت مداخلات بیش از دستاوردها باشد. نظام مسائل کشور امروز بسیار وسیع و عمیق و به هم تنیده است که شامل حل مسئله «وابستگی بودجه به نفت»، «عدم شفافیت بودجه»، «محیط کسب و کار»، «تورم»، «فاصله‌ طبقاتی»، «بی‌ثباتی سیاست‌ها»، «ناکارآیی هزینه‌ها»، «کسری بودجه»، «بیش‌برآورد درآمدها»، «فساد» و هزاران مسئله دیگر است. اما اینکه کدام مسئله در ابتدا باید حل شود، مسائل پیشران کدام است و حل این مسائل در نهایت چگونه به توسعه و پیشرفت کشور منجر خواهد شد، نیاز به درک دقیق از نظام مسائل کشور دارد.

روایت‌هایی که از نظام مسائل کشور ارایه می‌شود، چگونه بر حل مسائل کشور تاثیر خواهد گذاشت؟

نوع روایت و نگاهی که به نظام مسائل کشور وجود دارد، بر مدل حل مسائل کشور تاثیر می گذارد. به طور کلی می‌توان گفت سه نوع روایت از سه جریان از نظام مسائل کشور ارایه می‌شود.

روایت جریان اول مربوط به نظام استکباری است، که به دنبال فروپاشی کشور است و رویکرد سرسپردگی در مواجهه با نظام سلطه دارد. اصل تشکیل نظام اسلامی را رد می کنند. حرکت در مسیر توسعه را تنها در گرو پذیرش قواعد جهانی و غرب می دانند. راه حل های غرب را تنها راه حل ممکن و پذیرش سلطه آنان را اولین گام توسعه برمی شمرد.

روایت جریان دوم متعلق به جریان غیر انقلابی است، که به دنبال آزادی و جامعه کثرت گرا است و رویکرد سازشکارانه در مواجهه با نظام سلطه دارد. ناکارآمدی را ناشی از اصول و مبانی انقلاب اسلامی، بی اعتمادی مردم به نظام، تفکرات تاریخ مصرف گذشته و بسته و متحجر، عدم تعامل با قدرت های جهانی و ... می دانند.

روایت جریان سوم متعلق به جریان انقلابی است، که به دنبال عدالت و کارآمدی است و رویکرد مقاومتی در مواجهه با نظام سلطه دارد. ناکارآمدی را ناشی از سوء مدیریت، عدم خودباوری، ضعف در قانون گذاری و قاعده سازی، اشرافی گری و رانت خواری و تفکر وابسته مدیران ارشد، رویکردهای غیرانقلابی و غیرجهادی و غیره می دانند.

مسئله چیست و چه تفاوتی معنایی با مشکل دارد؟

مطالعات گوناگونی پیرامون مفهوم مسئله و انواع آن صورت گرفته است. «مسائل» دشواری‌هایی محدودشده‌ای هستند که منابع لازم برای حلّ آن‌ها در اختیار است. در مقابل «مشکلات»، محدود نشده، تعریف‌نشده و بسیار پیچیده‌تر از مسائل هستند. واژه «مشکل» نشان‌دهندة ترکیبی آشوبناک از جریان‌های گوناگون است. «مسئله»، بیان‌گر «نقص» یا «عیب» در «وضع موجود» است که در سنجش یا قیاس با «وضع مطلوب» به دست می‌آید. بعنوان مثال، موانع موجود در فرایندهای اعطای مجوز برای سایر کسب‌وکارها که منجر به طولانی شدن فرایند اخذ مجوز و تحمیل هزینه‌های مستقیم و غیرمستقیم می‌شود، یکی از مسائل حوزه کسب و کار بشمار می‌آید.

درون هر خوشه‌ای از مسائل یا «نظام مسائل»، تعیین دقیق تک‌تکِ مسائل و پیشنهاد راه‌حل‌های منفرد دشوار است. هر مسئله با همه مسائل دیگر ارتباط دارد؛ هر راه‌حل برای مسئله، ممکن است از راه‌حل‌های دیگر اثر بپذیرد؛ هیچ‌یک از مسائل یا ترکیب‌هایی از آن‌ها نمی‌توانند با استفاده از روش‌های خطّی و متوالی گذشته حل شوند.

در یکی از در طبقه‌بندی‌ها مسائل بر اساس ذات آنها و چگونگی رابطۀ علت و معلولی، به پنج دستۀ مسائل «ساده»، «پیچیده»، «بغرنج»، «آشوبناک و بی‌نظم» تقسیم می‌شوند. «مسائل ساده»، مسائلی‌اند که با رابطۀ علت و معلولی روشن شناخته می‌شوند. درمورد بهترین راه‌حل برای آن‌ها، هیچ اختلاف‌نظری میان تصمیم‌گیرندگان وجود ندارد. آنها بر دانش خود در مورد مسئله آگاهی دارند و به اصطلاح «می‌دانند که می‌دانند.»

در «مسائل پیچیده» اگر چه رابطۀ علت و معلولی وجود دارد، ولی شناخت این روابط به تجزیه و تحلیل مسئله نیاز دارد و فقط امکان ارائۀ راه‌حل‌های خوب و نه لزوماً بهترین وجود دارد. در این نوع مسائل، تصمیم‌گیرندگان «می‌دانند که نمی‌دانند». آنها درصورت درک وجود مسئله، به تجزیه و تحلیل آن می‌پردازند و پاسخ درخوری برای رفع مشکل می‌یابند. تصمیم‌گیری در شرایط پیچیده معمولاً به زمان بسیاری نیاز دارد و بعضی مواقع فرد باید میان رسیدن به «پاسخ درست» و «تصمیم به موقع» یکی را انتخاب کند.

در «مسائل خیلی پیچیده»، وضعیت علت و معلولی مشخص نیست و راه‌حل‌ها در طی فرایند حل مسئله ظهور می‌کنند. در این گونه مسائل، تصمیم‌گیرنده از وضعیت مسئله آگاهی ندارد و به اصطلاح «نمی‌داند که نمی‌داند.» بنابراین تصمیم‌گیرنده باید نخست به جست وجو برای یافتن مسئله بپردازد و سپس برای شناخت و پاسخ به آن اقدام کند.

در «مسائل بحرانی و آشوب»، روابط علت و معلولی به سبب تغییرات شدید قابل شناسایی نیستند. تصمیم‌گیرنده قبل از هر کاری، باید برای پایداری و ثبات سیستم اقدام کند و سپس در پی شناخت مسئله و پاسخ به آن برآید و مسئله را به حوزۀ مسائل خیلی پیچیده انتقال دهد. در این شرایط راه‌حل ارائه شده روشی بی‌سابقه است.

رویکردهای درست و الزامات حل نظام مسائل کشور چیست؟

«ساده»، «نقطه‌ای» و «مقعطی» ندیدن مسائل کشور: مسائل کشور ابعاد مختلفی دارند و پیچیده و چندحوزه‌ای هستند. کارشناسان باید نگاهی چندبعدی، بین‌بخشی و دینامیک از مسائل مزمن و بهم‌تنیده کشور داشته باشند. سیاستگذاران باید از یک تفکر راهبردی و کل‌نگر برخوردار باشند تا بتوانند کلان‌سیستم مسائل کشور را بفهمند و بدانند با حل یک یا چند مسئله، توسعه کشور محقق نخواهد شد بلکه باید مجموعه‌ای از مسائل در یک چارچوب منطقی و زمان‌مند حل شود.

توجه به بازیگران و ذی‌‌نفعان مسئله. تجربه حکمرانی کشور نشان می‌دهد مسئله یارانه‌ها و بسیاری از مسائل دیگر کشور به دلیل طی نشدن فرآیند اجماع‌سازی با ذی‌نفعان کلیدی موضوع مورد نظر، حل نشده است. تجربه موفق طرح فکتورینگ (قانون تامین مالی مبتنی بر قرارداد) نشان از اهمیت اقناع نخبگان و تعامل با ذینفعان برای درک بهتر مسئله و همچنین برای جلب همراهی و همکاری حداکثری آنها برای حل مسئله است.

نقطه‌زنی (سیاستگذاری سوزنی): با توجه به آنکه سیاستگذار نمی‌تواند به طور همه جانبه، کلیه مسائل شناخته شده با یک راه حـل پاسخ بدهد، باید تمرکز خود را بر نقاط مهم و اساسی جلب کرده و و سیاستگذاری سوزنی برای جامعه سیاستی انجام دهد همانند متخصص طب سوزنی که در نقاط خاص و محدودی مداخلات پزشکی خود را انجام دهد

اعتدال در روش‌مندی: بعضی از کارشناسان بر این باورند که تمرکز بر «روش» در کشف نظام مسائل بی فایده است و باید وارد میدان عمل و اجرا شد. آنها بر این نظرند که گاهی «روش زدگی» منجر به آن می‌شود که حتی «حقیقت» فدای «روش» ‌شود. از طرفی رویکردهای آکادمیک وقت و انرژی خود را صرف مقدمات و روش ها می‌کنند و زمانی که به تجویز و راهکار می‌رسند رمقی ندارند و به کلی‌گویی و بدیهه‌گویی بسنده می‌کنند. به همین علت افرادی که در میدان حل مسئله در کشور مشغول هستند، تجویزهای آنها را بی‌معنا و غیرکاربردی می‌دانند. گروه دیگری از خبرگان هم بر این عقیده هستند که بدون روش، نمی‌توان به فهم دقیقی از صورت‌بندی مسائل رسید.

به طور کلی می‌توان گفت خبرگان حوزه سیاستگذاری با یک دو قطبی مواجه هستند که یکی «بی روشی» و دیگری «روش زدگی» است که به نظر می‌رسد باید در نقطه اعتدال حرکت کرد. یعنی از تصمیم در میدان آغاز کنند و متناسب با آن به چارچوب، روش و ملاحظات میدان برسند. به بیانی دیگر تمام روش‌ها و ابزارهای حکمرانی در استخدام میدان حل مسئله معنا می‌یابد. به طور مثال یک مسئله مانند «خشکسالی در کشور» یا «افزایش قیمت بنزین» را صرفا با به کارگیری روش های آکادمیک (مانند تصمیم‌گیری چند معیاره) نمی توان قضاوت کرد و موضوع بسیار پیچیده تر و حساس تر است و ارزش ساعت ها گفتگو و حرکت در میدان مسئله دارد.

رویکردهای لایه‌ای و عمیق: در فرآیند حل مسائل ، رویکردهای خورجینی کارگشا نخواهد بود، زیرا نهایتا، فهرست مسائل احصا خواهد شد و نه آنکه نظام مسائل کشف شود. بر این اساس باید فهم لایه‌‌ای از مسائل صورت گیرد و نیاز است مسائل در لایه‌های رفتاری، ساختاری، احساسی (ارادی)، ارزشی و فکری شناسایی شوند یعنی التزام به رویکرد لایه‌ای باعث می‌شود در مورد قواعد و بازیگران و قابلیت‌های هر لایه به صورت جداگانه تدبیر شود چرا که اگر مسئله‌ای در لایه ساختارها است، نهادها و کنشگران آن (مثلا نظام بوروکراتیک کشور و مجلس بعنوان قانون‌گذار و غیره) با مسئله سطح احساسی (گروه‌های مرجع اجتماعی و رهبران اجتماعی) متفاوت خواهد بود و در هر لایه می‌بایست نسبت بین مسائل کشف شود، در واقع در هر سطح از نظام مسائل، رابطه‌های علی/معلولی و سببی بین مسائل فهم شود تا بتوان به یک فهم جامع، عمیق و راهگشا از مسائل رسید.

بهره‌گیری از روش‌های نظرسنجی تخصصی و تحلیل ‌داده‌های بزرگ‌مقیاس: به کمک تحلیل بیگ دیتا، می‌توان به شناخت درستی از منظر اجتماعی در فضای شبکه‌های اجتماعی رسید. در کنار تحلیل داده‌های بزرگ‌مقیاس، اجرا و تحلیل نظرسنجی‌های تخصصی، می‌تواند ذهن سیاستگذاران و مدیران را با روایت‌های مردم از نظام مسائل کشور آگاه کند و همچنین ورودی مناسبی برای تحلیل‌های خبرگانی فراهم نماید و با مسائل عینی و روز جامعه پیوند دهد و بر این مبنا، عینیت‌بخشی در نظام مسائل صورت گیرد.

نهادهای راهبردی حل مسئله چیست؟


به طور کلی نهادهای مختلفی به حل مسائل کشور مشغول هستند که هر یک ناظر به کارویژه‌ خود در سطحی به دنبال حل مسائل کشور هستند. نهاد علم (دانشگاه)، نهاد‌های مدنی، صنعت و رسانه هر یک در لایه‌ای به دنبال حل مسائل کشور هستند. براساس روندهای موجود زمین حل مسائل کشور از دانشگاه به سمت اندیشکده‌ها در حال تغییر است.

اندیشکده‌های نهادهای استراتژیک حل مسئله هستند و در ارتباط با حاکمیت، نهاد علم (دانشگاه) و جامعه نقش‌آفرینی می‌کنند. مزیت اندیشکده‌ها در حل مسئله، شناخت عمیق، لایه‌ای و منظومه‌وار و پویا از مسائل، تحلیل‌های چندبعدی، بین‌رشته‌ای و فرارشته‌ای از مسائل، رویکرد‌های آینده‌پژوهانه و در نظر گرفتن سناریوها، پیشرانهای و روندهای مرتبط با مسئله، نیروی انسانی متبحر و کارآزموده، و ساختار چابک و انعطاف‌پذیر آنها برای شناخت و حل مسائل بحرانی، خاص و فوریتی است.

روایت
علیرضا نصر اصفهانی ؛ آینده پژوه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید