روزایی که داریش،
به نداشتنش فکر کن...
به اینکه غر زدنات و قهرایِ الکیت کارو میرسونه به جدایی...
جدایی که دست تو رو میگیره میندازه بغلِ یکی که هرچقدرم محرمت باشه
مرهم ِزخمای دلت نیست...
به جدایی که پرتش میکنه بغلِ یکی دیگه و از اونجایی که اون منطقیه و زود عادت میکنه به همه چی،یه دل نه صد دل عاشقِ اون یکی میشه...
همونجور که تو رو بغل میکرده اونم اسیر میکنه بین بازوهاش،
همونجور که دوستت دارم میگفته بهت به اونم میگه...
روزایی که داریش و غرورت هی رو مغزت راه میره که دیوانه بهش نگو دوستش داری؛
به نبودنش فکر کن...
به اینکه دیگه گوشاش نیست که بشنوه دوستت دارماتو،
به اشکایی که شبای نبودنش میریزی برای دوستت دارمایِ نگفته ای که گلوتو گرفته و داره میکشونه تو رو به مرز خفگی...
روزایی که داریش؛
وقتی میبینیش،
وقتی تارِ مو افتاده رو پیشونیش
و دلت ضعف میره برای بوسیدن پیشونیش،
وقتی لباش بدجور خوشگل میخنده و ته دلت میخوای بوسش کنی؛
نزن تو سرِ دلت،
ذوق دلتو کور نکن،
عوضش برو بوسش کن...
تار موشو،
لباشو،
صورتشو...
بعداً که نداشتیش و
جایِ خودش عکساشو بوس کردی میفهمی حسرت واقعی یعنی چی...
روزایی که داریش؛
وقتی میگه بیا ببینمت،
نگو کار دارم،وقت ندارم،
فقط بگو ساعت چند،کجا...
وقتی از دستش بدی؛
سر ماه که حقوقت ریخته میشه تو حسابت دق میکنی که چرا نیست تا کل پولتو براش خرج کنی...
وقتایی که وقتت آزاده و نیست تا باغ و
گلستون کنه دنیاتو با خنده هاش همون وقت آزادت میشه خودِ خودِ جهنم،
وقتی یه روز نباشه تو زندگیت مشروط میشی
چهار واحد افتادن که چیزی نیست
از چشم زندگی میفتی...
میخوام بگم؛
آدما قدر نمیدونن
قدر چیزای کوچیکو،قدرِ ناز کشیدن از یارُ،
قدرِ رگای دستای دلبرُ،
قدرِ تک تک تارِ موهایِ محبوبُ...
تو ولی قدر بدون
تو ولی تو روزایی که داریش یه جوری باهاش عاشقی کن،
یه جوری تمامتو خرج کن براش؛
که اگه زد و زمونه خواست که نشه؛
پر از حسرت نباشی،
پر از بغض،
پر از آرزو برای دوباره برگشتن و دوباره جبران کردن...
#فاطمه_جوادی