اکثر روانپزشکان این جمله را به شکلهای مختلف از مراجعانشان میشنوند که: «دارو و دکتر کمکی نمیکنه و فلانی گفته خودت باید حال خودت رو خوب کنی». اگر شما هم اینگونه فکر میکنید شاید خواندن این مطلب برای تغییر نگرش شما کمک کننده باشد.
بیماریهای اعصاب و روان هم شبیه سایر بیماریها و اختلالات جسمی هستند. یعنی علت اکثریت آنها شناخته شده است و درمان مشخصی هم دارد. به طور مثال دیابت نوع دو حاصل مقاومت به انسولین است و برای درمان آن پزشک داخلی یا غدد دارویی تجویز میکند که یا حساسیت به انسولین زیاد شود یا بدن انسولین بیشتری بسازد. پس علت و درمان مشخص است. در کنار درمان داروییِ دیابت، پزشک توصیه میکند فرد مبتلا فعالیت منظم و رژیم کم کربوهیدرات هم داشته باشد. اگر به فردی که دیابت دارد بگوییم «خودت باید حالت رو خوب کنی» چه اتفاقی میافتد؟ مثلا رژیم بگیرد و پیادهروی کند اما دارو نخورد. پاسخ: قند خون او همچنان بالا میماند و بعد از مدتی دچار عوارض میشد. بنابراین بهبودی حاصل فرآیندی است که بخشی از آن توسط دارو و پزشک است و بخشی توسط تلاش بیمار برای رعایت رژیم و فعالیت بدنی. هر دو در کنار هم.
این مثال را میشود راجع به اختلالات روانپزشکی زد. مثلا اختلال افسردگی عمده (ماژور) میتواند بدون هیچ عامل خارجی مثل سوگ، مشکلات مالی، اشکال در روابط بین فردی و... در شخصی بروز کند یا به دنبال همین عوامل پیش بیاید. در این بیماری مشخص شده که بعضی از انتقالدهندههای عصبی مثل سروتونین دچار بدتنظیمی میشوند. این انتقالدهندهها گیرندههای متعدد در نقاط مختلف مغز دارند که اگر مختل شوند، فرد دچار علایمی مثل خلق افسرده، عدم لذت، کاهش اعتماد به نفس، احساس پوچی و بیارزشی، احساس گناه، افکار تکرار شونده راجع به مرگ، آرزوی مردن، افکار خودکشی و حتی اقدام به خودکشی میشوند. برای بهبودی این علایم فرد حتما نیاز به دارو دارد تا بدتنظیمی سروتونین اصلاح شود. اگر به فردی که افسرده است بگوییم «چرا به زندگی لبخند نمیزنی یا همهاش از افکارته و تلقین کن که خوب شی»، دقیقا مثل این است که به فرد مبتلا به دیابت بگوییم «چرا قند خونت رو پایین نمیاری باید تلقین کنی تا بیماریت خوب بشه».
روانپزشک علاوه بر درمان دارویی، زمانی که شرایط بیمار اجازه دهد به او توصیههای رفتاری هم میکند مثلا شروع فعالیت فیزیکی، اصلاح الگوی خواب، ارتباط با خانواده و دوستان و... این توصیهها برای هر بیمار و در هر دوره از بیماری متفاوت است. مثلا در زمانی که بیماری شدید و ناتوان کننده است این توصیهها به بیمار نمیشود چون برای فرد افسرده شاید حمام رفتن به اندازهی صعود به یک قله دشوار باشد و اگر به او بگوییم «چرا از خونه بیرون نمیری تا هوا به کلهات بخوره و سرحال شی» برایش محال یا دشوار و غیر قابل اجرا باشد.
افسردگی فقط یکی از اختلالات روانپزشکی است. مثالها را میشود به همهی مشکلات اعصاب و روان تعمیم داد. بنابراین همانطور که اگر فردی کم خونی، بیماری تیروئید، فشار خون و ... دارد باید از متخصص مربوطه کمک بگیرد، مبتلایان به اضطراب، وسواس، بیخوابی و ... هم نیاز به کمک حرفهای روانپزشکی دارند.