در مواجهه با لکنت، دو تا نگرش وجود داره: 1. من لکنت دارم. 2. من لکنت می کنم.
اولی میگه که لکنت بخشی از وجود منه، همونطور که پوست و معده و کبد و زبان جزئی از منه، همونطور که موی سیاه یا چشم خرمایی رنگ جزئی از وجود منه و این بخشی از شخصیت منه و نمیتونم این قضیه رو به طور کامل از بین ببرم و تنها می تونم باهاش کنار بیام و در نهایت، لکنت تا ابد قرار با من همراه باشه.
دومی میگه که لکنت بخشی از من نیست؛ "من فقط بعضی وقتا لکنت می کنم" و باقی اوقات، وقتی تو شرایط عادی و آروم هستم و یا دارم شیوه هام رو اجرا میکنم، خبری از لکنت نیست.
من درمانگر نیستم که بخوام نظرقطعی بدم، اما به شخصه فک میکنم اگه قرار باشه من درمان رو ادامه بدم، باید نگرش دوم رو بپذیرم و این رو تبدیل به باور ذهنیم بکنم تا بتونم بهش غلبه کنم.
در قدم بعدی، باید لیست چیزایی که از مواجهه باهاشون میترسم رو بنویسم.