ویرگول
ورودثبت نام
ناتور دشتی
ناتور دشتی
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

مرا ببر

‌‌‌‌می‌دانم که حیات زیباترین هدیه‌ی خداست و می‌دانم که تا آخرین نفس باید در این مزرعه ماند و کاشت. اما دل است دیگر خیلی از این چیزها سر در نمی‌آورد؛ هوایی‌شده و بی‌قراری می‌کند. چه خوب می‌شود لابلای همین سکوت‌ها رفتن. نه کسی زیر تابوتت را می‌گیرد و نه کسی برای ناهار مهمان می‌شود. نه آنها که لبخند دروغین هدیه می‌دادند تسلای خاطر نزدیکان طلب می‌کنند و نه آن نزدیکانی که غریبه بودند بر سر در مساجد با جامه‌ای سیاه می‌ایستند. می‌دانم تمنای آن هم نیک نیست ولی ای دوستداشتنی‌ترین من! امرا ببر که عذاب تو برایم شیرین‌تر از مراحم این طبیبان مدعی است.

نوشته‌های پریشان یک ناتور دشتی که برآمده از فضیلت انزواست و گریزی برای در امان بودن از دون کیشوت شدن!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید