سنتی در کشورمان از سال 1378 توسط رهبر انقلاب شکل گرفت؛ بدین صورت که پس از بررسی اطلاعات و گزارشهایی که از سراسر کشور دریافت میکردند و برخی پارامترهای اجتماعی، فرهنگی و دینی، توجه مردم را به ارزشی خاص و یا در مقابله با مشکلی خاص، با نامگذاری آن سال جلب مینمودند.
نزدیک به یک دهه است که این نامگذاری حول محور «اقتصاد» میچرخد و از سال 1390 که سال «جهاد اقتصادی» نام گرفت آغاز شده است. هیچ حرکت اقتصادی و خصوصاً جهادگونه در منظومۀ معرفتی و دینی نمیتواند موفق باشد مگر آنکه خاستگاه، مسیر و مقصد آن خدایی باشد: «وَ الَّذینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا»؛ کسانی که در راه خدا تلاش کنند، خدا راه راست را به آنها مینمایاند.
این توسعه و قدم در صورتی ثمربخش است که ابتدا باید ساختار ذهنی مردم به سمتی هدایت شود که از آن به اصلاح تفکرات فردی و جمعی یاد میشود. وقتی در اجتماع، ملاک مرغوب بودن یک کالا «خارجی بودن» آن باشد، حرکتی صورت نخواهد گرفت.
برای داشتن جامعۀ مستقل باید هریک از اعضای اجتماع پیش از آنکه بخواهند مطالبات خود را از اجتماع طلب کنند، باید ببینند که خود در این راستا، چه گامهایی برداشتهاند.
یکی از این سردارهای اقتصادی و معجزههای انقلاب اسلامی «نوید نجاتبخش» است؛ فردی که با باورهای دینی و آرمانهای انقلابی و جهادی گام برمیدارد و به جایی رسیده است که از دید بسیاری نشدنی بوده است؛ جایی ایستاده است که حرفی برای گفتن در دنیا دارد؛ رقیب قطبهای صنعتی دنیاست.
کتاب در 304 صفحه و 21 فصل، با ظاهر و جلدی مناسبِ مطالبش، توسط نشر معارف به چاپ رسیده است. اگرچه کتاب در سال 1395 آمادۀ چاپ بوده، اما به دلیل نگرانی نوید نجاتبخش از بتسازی و برجسته کردن او، توفیق چاپ نیافته است.
کتاب حول محور و شخصیت نوید نجاتبخش، مدیر شرکت «بهیار صنعت» و مؤسس شرکت دانشبنیان تولیدی است که از راه پرفرازونشیبش در ساخت و تولید دستگاههای پزشکی سخن میگوید.
کتاب « تندتر از عقربهها حرکت کن » روایت حرکتی است به سوی اتفاقی بزرگ برای شکستن حباب غرب؛ روایتی است برای خواستن و توانستن؛ روایت باورهای نوید نجاتبخش به قلم «بهزاد دانشگر» است.
بهزاد دانشگر در این کتاب سعی کرده است با قلمی روان و ساده، مسیری مقدس را روایت کند؛ روایت حرکتی که در جامعۀ افسرده و بیحرکت امروز ما کیمیاست، و توانسته است لاقل در منِ خواننده حسّ غرور و انگیزهای برای منفعل نبودن ایجاد کند و چون کتابی دینی، اعتقاداتم را به حضور خدا در لحظه لحظۀ زندگیام بیشتر کند و به این باور برساندم که اگر کارها را به خدا بسپارم و به وظیفهام جامۀ عمل بپوشانم، بقیهاش درست میشود؛ مهم توکل است و اعتماد.
هر صفحه ترغیبت میکند به خواندن؛ اینکه فردی از دل همین اجتماع، در همین شرایط فعلی که پر است از سوء عملکرد مسئولین و مدیرها و... و دستاندازهایی برای تولید و حمایت ملی، با تلاشی بیوقفه و خستگیناپذیر، برانکارد و چراغ اتاق عمل و دستگاه سیتیاسکن و... میسازد؛ راحتی را بر خود حرام کرده تا به باورهایش عمل کند، نه برای سود بیشتر، بلکه برای آنکه باور دارد مسئولیت دارد و وظیفهاش امروز نجات مملکت است؛ میخواهد برای مردمش زندگی راحتتری فراهم کند، ایران را در دنیا سربلند کند، باعث شود ایران آبادتر شود تا مردمش برسند به امور معنویشان.
کتاب، روایت مردی است که به واقع مؤمن است؛ نه از آن دسته که به سختی عمل میکنند و یک روز هم قیدش را میزنند و صدبرابر بدتر ولنگارتر میشوند، همهاش در حال شعار دادن هستند که کار خدایی اینطور است، آنطور است، جبهه آنطور بوده، شهدا آن مدلی بودهاند، اما وقتش که برسد بخاری و کولر و غذایشان درست نباشد، نمیتوانند کار کنند، همهچیز باید فراهم باشد، حال اگر فراهم بود، یک صلوات میفرستند و یک جمله از اقتصاد مقاومتی میگویند و گمان میکنند کار انقلابی و جهادی انجام میدهند، اما اگر کار سخت شد لنگ میزنند!
اینجاست که فرق حزباللهیِ واقعی با آدمی که میخواهد با یک رساله بهشت برود مشخص میشود.
شیرموز و کت و شلوار و کار جهادی با هم جور درنمیآید؛ باید از یک جایی زد تا به یک خواستۀ مهم رسید. اینجاست که کار میشود عبادت. نوید نجاتبخش باورش این است که به اینجا رسیده است.
کتاب، روایت حرکتی است جهادی که به خاطر مردم است؛ حرکتی به سوی موفقیت که جدا از مردم نیست، به قیمتِ گذشتن و لِه کردن دیگران نیست، با کپی و تقلید و رشوه و رانت به دست نیامده؛ حاصلِ توکل و باور قلبی است که با عمل به وظیفه و راه را درست رفتن و خدا را در همهحال در نظر گرفتن، به دست آمده است.