ویرگول
ورودثبت نام
رضا مَلِکی
رضا مَلِکی
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

ما مرد مبارزه ایم!

معاونش بودم.برعکس من،خانواده اش منطقه نبودند.می خواستم با خودم ببرمش خانه.گفتم:

«حاجی!خونه ام نزدیک مقر تیپه.افتخار بدید یه امشب رو در خدمت تون باشیم.»

راضی نمیشد،آن قدر اصرار کردم تا بالاخره قبول کرد.بعد از شام،برایش جا انداختم؛یک تشک و پتوی نرم،نخوابید!

شهید محمد باقر رادمرد
شهید محمد باقر رادمرد

رفت کنار اتاق و به پتوی نازکی که آنجا پهن بود اشاره کرد و گفت:«من اینجا می خوابم.»

گفتم«حاجی چرا اونجا؟براتون جا انداختم!»

گفت:«همین خوبه! راحتم»

گفتم:«این جوری که خیلی بد میشه.نمی تونید راحت بخوابید.»

قبول نکرد و گفت:«ما مرد مبارزه ایم،نه مرد راحتی و آسایش! عادت کنیم به تن پروری،دیگه حریف خودمون نمیشیم.»




شادی روح این شهید والامقام،فاتحه ای همراه با صلوات بخوانیم!

مبارزهشهیددفاع مقدسراحتیانقلاب
طلبه|حافظ قرآن مجید|تمدن اسلامی|یک چندپتانسیلی!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید