هیئت وزیران طی مصوبه ای «استخراج رمزارزها» رو آزاد و «مبادله با رمزارزها» رو ممنوع کرد. استخراج رمزارزها به «صنعت» مربوطه و «مبادله با رمزارزها» به حریم خصوصی! دخالت دولت در هرکدوم بایدها و نباید هایی داره که سعی کردم توی این مقاله دربارش صحبت کنم.
اما برای اینکه دلیل این «باید و نباید ها» رو بهتر بفهمیم، به شواهد تاریخی احتیاج داریم. شواهد تاریخی ای از ایران و جهان.
انگلستان پیشتاز انقلاب صنعتی بود، اونها اولین کسایی بودن که ماشین بخار رو ساختن. روزی نبود که توی انگلستان یک وسیله جدید اختراع نشه، اما وقتی به اتومبیل رسید داستان عوض شد. رسانهها به بدگویی از اتومبیل پرداختن. رسانهها چیزهایی میگفتن که البته چندان هم پربیراه نبود. اونها از وسایل نقلیه عجیبی میگفتن که آدمهای پولدار و عجیب سوارش میشن. وسیله ای که مدام خراب میشه و همیشه احتیاج به تعمیر داره. نمیتونه با سرعت اسب حرکت کنه، نمیتونه مثل اسب تو جاده های گلی و جنگلی حرکت کنه. مدام آتیش میگیره و جان سرنشینانش و کسایی که بهش نزدیک میشن رو به خطر میندازه.
رسانههای انگلستان «وضعیت فعلی» اتومبیل ها رو میدیدن نه «پتانسیل» اونها رو. چاپ و گسترش اخبار منفی درباره اتومبیل ها، برای رسانهها و افراد مرتبط با بازار اسب – که قدرتهای سنتی بودن- سودآور بود، اما برای مردم انگلستان تبعات منفی زیادی داشت. تمرکز به معایب این تکنولوژی جدید به جای مزایاش باعث تصویب قانونی عجیب در انگلستان شد.
در سال ۱۸۹۶ حاکمان انگلستان قانونی رو تصویب کردن که انگلستان رو از کشورهای پیشتاز در صنعت اتومبیل عقب انداخت. بر طبق این قانون که به «پرچم قرمز» معروف شد، هر اتوموبیلی باید الزاماً سه نفر همراه داشت. یک راننده، یک مهندس و یک پرچم دار!
راننده کسی بود که اتومبیل رو هدایت میکرد. مهندس - که کاملاً الهام گرفته از صنعت ریلی بود - الزاماً باید توی اتومبیل مینشست تا اگه مشکلی برای اون پیش اومد، تعمیرش کنه. و عجیب ترین مورد پرچم دار بود. کسی که باید با یک پرچم قرمز ۱۰۰ یارد جلوتر از اتومبیل راه میرفت تا به همه اخطار بده که «ماشین کشنده» داره میاد، فرار کنید!
احتمالا میتونین حدس بزنین با تصویب چنین قانونی انگلستان صنعت اتومبیل رو باخت. این قانون عجیب تمام مزیتهای اتومبیل رو از بین برد – اتوموبیلی که حالا باید با سرعت پرچم دارش حرکت میکرد- و انگلستان رو تا مدتها از دستاوردهای صنعت اتومبیل محروم کرد. محرومیتی که تاثیراتش تا به امروز هم باقیه.به قول آندریاس آنتوپولوس:
اونها غاز رو کشتن. و دیگه خبری از تخم های طلا نبود
حالا نه تنها اثری از انگلستان در تاریخچه اتومبیل نمیبینیم، بلکه با تمام تلاشهایی که کرده هنوز هم جایگاه چندان قابل توجهی توی این صنعت نداره:
در سال ۱۹۱۴ فردی به نام «ال پی دارپر» اولین کسی بود که ایده تاکسی رو اجرا کرد. دارپر تصمیم گرفت مردمی که نمیخواستن توی صف های طولانی ترامواها بایستن رو در ازای ۵ سنت به مقصدشون برسونه. مردم از این ایده استقبال زیادی کردن و به مرور رانندگان دیگه هم به دارپر پیوستن.
این نوآوری به سرعت محبوب شد، به شکلی که در سال ۱۹۱۵ فقط در سیاتل ۵۰ هزار جابجایی در روز انجام میشد. ۴۵٫۰۰۰ هزار جابجایی در ایالت کانزاس و ۱۵۰٫۰۰۰ جابجابی در لس آنجلس. بد نیست بدونین که اوبر در سال ۲۰۱۶ و در لس آنجلس تنها ۱۵۷٫۰۰۰ جابجایی انجام داد!
صاحبان تراموا برخلاف مردم اصلاً از این تحول جدید خوششون نیومد! پس دست به کار شدن و به همه شهرها در کل کشور رفتن و قوانینی تنظیم کردن که رشد سریع اتوموبیل کرایه ای رو کاهش بدن.
حکومت در همراهی با «تراموایی ها» قوانینی سخت گیرانه برای صنعت نوظهور تاکسی تصویب کرد. در بعضی از شهرها اگه شما راننده ی یک اتوموبیل کرایه ای بودین باید تا ۱۶ ساعت از روز را در اتوموبیل کرایهای میموندین! در شهر های دیگه، دو راننده برای یک اتوموبیل کرایه ای نیاز بود و قوانین عجیب و بازدارنده بیشتری که در همراهی با مجوزهای گرونقیمت، راننده ها رو تحت فشار گذاشتن.
درنهایت صاحبان قدرتهای سنتی برنده شدن و مردم آمریکا باختن. مردم باختن، نه تنها به این دلیل که فرصت حمل و نقل راحتتر رو از دست دادن، نه تنها به این دلیل که امکان درآمد زایی از ماشینهاشون رو از دست دادن. بلکه به این دلیل ساده که وقتی نمیتونین یک ماشین رو کرایه کنین، باید یکی بخرین!
درنتیجه این ممنوعیت ها مالکیت اتوموبیل به سرعت افزایش پیدا کرد و خیابون های آمریکا مملو از اتوموبیلهای تکسرنشین شد.
امروزه آمریکاییها ۷ میلیارد ساعت از عمرشون، ۱۶۰ میلیارد دلار درآمد و بهره وری و بخش بزرگی از سلامت خودشون رو توی ترافیک از دست میدن و بخش بزرگی از زمین و آسمونخراش هاشون رو به پارکینگ اتومبیل هایی اختصاص دادن که در ۹۶ درصد اوقات استفاده نمیشن!
در ایران بعد از انقلاب هم ناگهان صنعت فیلم و موسیقی با چالش های زیادی روبرو شد، اکثراً خوانندگان مطرح اون زمان به خارج از کشور رفتن و زندگی هنریشون رو اونجا دنبال کردن.
وقتی دستگاههای VHS (که به اسم ویدئو) میشناسیمشون رسیدن ممنوع شدن و اگه کسی رو با این دستگاهها و احتمالاً یکی دو تا فیلم هندی میگرفتن میتونست سر از اوین هم دربیاره.
کاملاً به خاطر دارم که اگه یک شب میخواستیم «دورهمی و خانوادگی» فیلم هندی ببینیم یا اجراهای همون خوانندههای لوس آنجلسی – که بهش «شو» میگفتیم - رو تماشا کنیم، جوانان دلاور فامیل به ماموریت خطرناک تهیه این مواد میرفتن.
اونها سراغ دوستان کول و باحالشون -که دیدنشون واسه ما بچهها آرزو بود - میرفتن و «ویدیو» و «شو» هارو توی یک ساک قایم میکردن و مخفیانه از کوچه خیابون رد میکردن و به اکثراً سالم به خونه برمیگشتن (البته گاهی هم مثل پسرعمه بی نوای من یک ایست بازرسی جلوشون رو میگرفت و سر از «اوین» درمیاوردن).
پیدا کردن نوارکاست های اون خوانندههای لس آنجلسی – که حالا یک صنعت پولساز برای آمریکاییها شده بودن - توی ماشین و خونه هم عواقب بدی داشت. ارتباط دختر و پسرها باهمدیگه ممنوع بود. پوشیدن پیراهن آستین کوتاه و شلوار لی و هرچیز دیگه ای که مد میشد ممنوع بود. در دنیای آفلاین، حکومت این قدرت رو داشت که روز به روز عرصه رو بر شادی و آزادی جوونها ببنده.
با اومدن اینترنت زمین بازی عوض شد. حالا دیگه مردم فیلمها و آهنگ هاشون رو دانلود میکنن، مسابقات فوتبال و برنامههای ماهواره ای رو استریم میکنن و برای ارتباط با همدیگه از مسنجرها و شبکههای اجتماعی مختلف استفاده میکنن.
با آنلاین شدن زندگی ما، دولتها دیگه قدرت سابق رو برای دخالت در حریم خصوصی افراد ندارن. تنها دریچه ای که براشون باقی مونده از طریق «بک دورها» و «زیرساخت ناامن اینترنت فعلیه» که با نسل بعدی اینترنت و رفتن اون بر بستر بلاکچین حل میشه.
هرچند شاید بعضی حکومت ها هنوز نفهمیده باشن، اما تجربیاتی مثل «اجبار به ثبت وبسایت ها و کانالها» و «ممنوع کردن تلگرام» و … در چین و ایران و روسیه نشون داده دنیا عوض شده. واکنش مردم به این قوانین و مقایسه اون با تجربیات دنیای آفلاین نشون میده، در دنیای آنلاین مردم دیگه جلوی حکومتهایی که میخوان تو زندگی خصوصیشون دخالت کنن نمیایستن; نیازی نمیبینن; اونها بهشون پوزخند میزنن و رد میشن!
برخلاف زندگی شخصی، دخالت دولت در بخش «تجارت کلان» و «صنعت» بسیار لازمه. دلیلش هم ساده است. جامعه برای کنترل حرص و طمع کمپانی های غول آسایی که هدفشون «بیشینه سازی سود سرمایه گذارانه» نیاز به ساختارهای قانونی و اجرایی حکومت داره.
اگه دولت ها این بخش رو رها کنن، کمپانی ها توان این رو دارن که با فشار بی اندازه به مردم، خودشون رو بزرگ و بزرگتر کنن و در نهایت تبدیل به اژدهای هفت سری بشن که کسی توان ایستادن در برابرشون رو نداشته باشه. [مقاله] [مقاله]
برای اینکه این اتفاق نیفته، به دولت های «قوی» و در عین حال «پیشرو» احتیاج داریم. لازمه قوی باشن چون قراره بتونن با مصوباتی مثل GDPR در برابر طمع کمپانی ها ایستادگی کنن و باید پیشرو باشن تا تکنولوژی های جدید رو بفهمن و دربرابرش موضع بیهوده نگیرن. چون همونطور که در دو مثال اول مقاله دیدیم، موضع گرفتن نسنجیده در برابر تکنولوژی های جدید نتیجهای جز عقب افتادگی نداره.
در روزگاری که امکان تراکنش های peer-to-peer نداشتیم دخالت حکومت، در حوزه مالی و پرداخت های خرد واقعا لازم بود و بهمون امکان میداد بتونیم با کسانی که نمیشناسیم و بهشون اعتماد نداریم معامله کنیم. به همین دلیل بود که این وظیفه رو به دولتها و پول ملی دادیم.
اما حالا که تکنولوژی بلاکچین این امکان رو برامون مهیا کرده، دیگه نیازی نداریم تو این موضوع به حکومت متکی باشیم. حالا وقتشه حکومتها توانشون رو تو حوزه های دیگه ای که هنوز به کمکشون احتیاج داریم، - مثل دفاع از آزادی های شخصی و برقراری رفاه برای همه جامعه- مصرف کنن. پس:
لطفا حکومتی باشین که نیاز داریم، نه اونی که بهش پوزخند میزنیم!
پینوشت: اگه علاقهمندی بدونی بلاکچین چیه یا چه پروژه های آموزشی فارسی ای برای اون وجود داره، به سایت «هزارچیز» سر بزن و از صفحات «بلاکچین چیست» و «آموزش بلاکچین» بازدید کن.