واژه باغ وحش یا Zoo در تمام فرهنگ لغتهای زبانهای رایج دنیا اشاره به مکانی برای نمایش حیوانات در بند دارد تا انسانها از طریق مشاهده این حیوانات در بند با گونههای مختلف حیوانات آشنا شوند که البته این کار غیر انسانی توسط غربیها برای کسب درآمد به وجود آمد و در دیگر کشورها رشد پیدا کرد. اما بد نیست بدانید که در تاریخ غرب باغ وحش تنها مکانی برای اسارت و نمایش حیوانات نبوده بلکه حتی انسانها نیز در باغ وحشهای اروپایی و آمریکایی به صورت گروهی در قفسهایی به اسارت کشیده میشدند تا مردم و گردشگران از نزدیک با سبک زندگی انسانهای بومی مستعمرات غرب از نزدیک آشنا شوند!
در منابع مختلف تاریخ تمدن غرب، از این باغ وحشهای انسانی با عناوینی مانند Human Zoos یا Ethnological Expositions که به معنای نمایشگاه گونهها یاد شده است. اما این مسئله به این معنا نیست که ماجرای ظهور و رواج باغ وحشهای انسانی به قرنها قبل باز گردد، بلکه تاریخ باغ وحشهای انسانی با تاریخ استعمار، گره خورده است و غربیهای استعمارگر از بدو استعمارگری خود دست به برگزاری نمایشگاههای انسانی با هدف نمایش سبک زندگی بومیان مناطق تحت استعمار خود میزدند تا به ظن خود علاوه بر نمایش شگفتیهای مستعمرات تازه کشف شده این تلقی را به ذهن مخاطب القاء کنند که شهروند غربی متمدنترین نوع بشر است!
از همین رو هم حتی در قرن شانزدهم میلادی و دوران اوج تحولات مدرنیته، اروپا اعضای خاندان مدیچی دارای کلکسیون بزرگی از دامها و انسانهای در بند بودند که بعضا آنها را در مراسمات گوناگون به نمایش عمومی میگذاشتند. بنابر اسناد تاریخی منتشره آن دوران انسانهای دربند باغ وحشهای انسانی مدیچی، از کشورهای مختلف آسیایی و آفریقایی جمع آوری شده بودند تا زمان مرگ در قفس باقی میماندند. با اینحال در دوران رنسانس باغ وحشهای انسانی هیچوقت به صورت رسمی موضوعیت و گسترش نیافتند تا اینکه آمریکاییها برای نخستین بار باغ وحشهای انسانی را در یک قالب جدید و البته رسمی شکل دادند.
آمریکا مهد باغ وحش های انسانی مدرن
آمریکاییها که سرزمینشان به غرب وحشی معروف بود با راه اندازی نخستین باغ وحش انسانی مدرن در ۲۵ فوریه سال ۱۸۳۵ فصل جدیدی از نژادپرستی را به رخ جهانیان کشیدند. در آن زمان یک تاجر آمریکایی با هدف کسب درآمد دست به ابتکار عمل جدیدی دست زد و یک زن سیاهپوست را در قفس حیوانات به نمایش عمومی گذاشت.
تاجر آمریکایی در واقع از این زن سیاه پوست که برده او بود، برای اجرای نمایشهای سرگرم کننده و البته تحقیرآمیز استفاده میکرد و هربار با طرح داستانهای مختلف، مردم را به تماشای این پیرزن 61 ساله دعوت میکرد و حتی تا جایی پیش رفت که او را یک موجود انسان نما معرفی کرد و مردم کنجکاو در سودای دیدن یک انسان نمای سیاه به آن تاجر آمریکایی پول می پرداختند!
تاجر بد ذات آمریکایی، در طول یک سالی که از زن سیاهپوست در نمایشگاه خود سوءاستفاده میکرد توانست پول خوبی به جیب بزند، اما پایان ماجرا برای زن سیاهپوست شیرین نبود، زیرا در آخرین نمایش خود جانش را از دست داد و تاجر مدتی با جسد او به تداوم نمایشهایش مشغول بود در واقع مرگ آن زن پایانی بر سبک جدید نژادپرستی آمریکاییها نبود بلکه رونق کسب و کار تاجر جوان موجب شد تا برده داران دیگری نیز به فکر راهاندازی باغ وحش انسانی بیفتند و کاری کنند که عملا قرن بیستم به عصر طلایی باغ وحشهای انسانی غرب وحشی بدل شود.
به طور مثال در آخرین سالهای قرن هیجدهم میلادی، یک مرکز علمی ایالات متحده با عنوان بوستان گیاهشناسی و باغوحش سینسینتی با هدف رونق بخشیدن به تعداد بازدیدکنندگان خود و تبدیل شدن به یک قطب گردشگری بیش از صد عضو یک قبیله بومی سرخ پوست را بالاجبار در باغ وحش قرار داد و آنها را مجبور کرد تا در باغ وحش فرایند زندگی خود را به نمایش بگذارند و با حرکات غیر اخلاقی بازدیدکنندگان را سرگرم کنند!
این روند در سال های بعد هم ادامه یافت حتی به طوری که در سال ۱۹۰۴ و در جریان مسابقات المپیک تابستانی جمعی از مردم بومی آمریکا و فیلیپین در یک نمایشگاه شبه باغ وحش به نمایش عمومی در آمدند تا علاوه بر پر کردن اوقات فراغت علاقمندان المپیک به کسب و کار آمریکاییهای نژاد پرست هم رونق ببخشند.
البته هدف آمریکاییها از توسعه این توحش مدرن صرفا کسب منفعت مالی نبود بلکه آمریکاییها با نمایش و تحقیر ساکنین دیگر کشورها در حقیقت به دنبال طرح و اثبات مدعای برتر بودن نژاد سفید آمریکایی، نسبت به سایر نژادهای جهان بودند، لذا از باب نژاد پرستی سابقه آمریکاییها دست کمی از صهیونیستها ندارند!
به طور مثال آمریکاییها در آستانه جنگ جهانی اول دست به یکی از مذبوحانهترین اقدامات تاریخ نژادپرستی خود زدند و آن اینکه یک برده نوجوان به نام «اوتا بنگا» را که دارای اصالتی آفریقایی بود مجبور به زندگی اجباری در باغوحش کردند، آنهم در شرایطی که بنگا مجبور بود در یک قفس همراه میمونها و شامپانزهها زندگی کند و به دستور اربابان شکنجهگر آمریکایی خود با این حیوانات در بند کشتی گرفته و حتی آمیزش کند آنهم در شرایطی که بر روی قفس او عبارت حلقه گم شده نوشته شده بود که اشاره به تئوری انسان تکامل داروین داشت و در حقیقت هدفش القاء این پیام به مخاطب بود که مردم دیگر کشورها و بخصوص بومیان، نسل عقب مانده بشر هستند که بنابر قانون طبیعت داروینی سطحی همانند حیوانات دارند و طبیعتاً یک حیوان حق مالکیت بر کشورش را ندارد و این مالکیت شایسته آمریکاییهای سفید پوست است.
مرور سینمای آمریکا و ابر قهرمانهای آن نشان از این واقعیت دارد که اگر چه امروز در ظاهر خبر از باغ وحش های انسانی چند دهه قبل نیست، اما هالیوود به عنوان مهمترین دستگاه تبلیغاتی دنیای سرمایهداری در تلاش است تا با نمایش ابرقهرمانهایی که الزاما آمریکایی هستند و قرار دادن آنها در مقابل دشمنانی که اغلب ملیتی آسیای، آفریقایی و یا لاتینی دارند همان پیامی را به مخاطب خود القاء کند که باغ وحش های انسانی در پی تلقین آن بودند!
هالیوود در عصر جدید میکوشد تا آمریکا را به عنوان کشور نژاد برتر بشر تصویر سازی کرده و آمریکاییها، قهرمان را در مقام پروردگاران عصر مدرن ترسیم کند که نژادهای ناقص و شکست خورده نوع بشر در نهایت محکوم به تسلیم در برابر آنها هستند.
اما نکته جالب ماجرا اینجاست که آمریکاییها از تولید این پیامهای رسانهای هم پول خوبی به جیب میزنند و بنا بر آمارهای بینالمللی ملتهای جهان در طول هر سال بیش از 11 میلیارد دلار برای تماشای این پیامهای نژادپرستانه آمریکایی هزینه پرداخت میکنند!
متأسفانه تفکر باغ وحشهای انسانی همچنان در غرب وحشی و دنیای پر هیاهوی گانگسترهای تگزاسی وجود دارد و بایستی با نمایش این واقعیت به افکار عمومی جهان و خصوصا جوانانی که فریفته تبلیغات رسانههای آمریکایی هستند پرده از واقعیت پلید آمریکاییها و برنامههای سلطه جویانه آنها علیه ملتهای آزاد و مستقل برداشت.
یادداشتی از: نوید کمالی