از نظر من طبیعت درمانه. البته اینم مهمه که به چه شکلی مصرف میشه. لمسِ طبیعت شکلهای متفاوتی داره. با دست و پا، نفس عمیق، نگاه کردن، گوش کردن و ... . واکنش آدم هم هنگام لمس میتونه متفاوت باشه. لبخند، غم، گریه خنده، درد، سرگیجه و ... . اما یه چیز دیگه هم توی لمسِ طبیعت میتونه تفاوت ایجاد کنه و اونم همراهیها هستند.
در شهر ما خیلی کم بارون میاد، برف رو که دیگه اصلاً نگو. بهخاطر همین اگه بشنویم در ارتفاعات اطراف شهر برف اومده دیگه سر از پا نمیشناسیم. این بار هم بههمراه دوستان توی هوای بارونی شهر سوار ماشین شدیم تا توی هوای برفی پیاده بشیم.
ما که بشدت منتظر دیدن برف بودیم با دیدن اولین مناظر برفی کنار جاده قلبمون به تپش افتاد. برای خیلیهامون این اولین منظرهی برفی امسالمون بود و هیجان زده بودیم و خدا خدا میکردیم که کجا وایسیم.
بلاخره یه جای مناسب پیدا کردیم و پیاده شدیم. برف! برف! سلام برف!
صدای خش خش کفش روی برف، رد پامون، هرچیزی روی برف رد میانداخت. خیلی تازه بود.
پیاده رفتیم تا از جاده کمی فاصله بگیریم و ببینیم کوهها و تپهها چه شکلی شدن. البته خودمون هم خیلی تغییر کرده بودیم. لباسهایی که تنمون بود در شرایط عادی خیلی کاربردی ندارن. همچنین، اگه حواسمون رو جمع نمیکردیم یهو ممکنه بود یه توپ برفی بخوره تو سرمون.
دمای پایین باعث شده بود عملکرد انگشتانمون مختل بشه، مثلاً حسگرهای موبایل در مواجهه با انگشتهای یخزدهمون دیر عمل میکرد. واسه همین باید دستهامون رو توی جیبهامون شارژ میکردیم. البته کارهای دیگهای هم وجود داست تا کمتر احساس سرما کنیم، مثلاً آهنگهای مورد علاقهمون رو با صدای بلند بخونیم و داد بزنیم.
دست گرم عجیب ارزش پیدا کرده بود! گرچه پنج دقیقه دست رو توی جیب گرم میکردیم و زیر یک دقیقه بیرون از جیب دوباره یخ میزد اما این باعث نمیشد از اونم فرا تر نریم.
در حالی که یه برکه آب پیدا کرده بودیم، یکی از دوستان حوس کرد دستش رو ببره توی آب که بشدت سرد بود. گرچه چنین کاری شاید کمی دردناک بهنظر برسه اما به نظر من اینگونه لمسِ طبیعت تجربهی عمیقتری هستش.
هرکس به اندازه خودش از طبیعت برداشت کرده بود و دیگه کم کم تصمیم گرفتیم برگردیم، البته این به نفع همه بود، دیگه داشتیم بدجوری با طبیعت محشور میشدیم، ممکن بود اگه چند دقیقه بیشتر میموندیم یکی حوس آبتنی هم به سرش بزنه و برای برگشت مجبور بشیم قندیل سوار ماشین کنیم!
درسته که برخورد با برف تجربهی مهمی از لمسِ طبیعت محسوب میشه، اما من همیشه جمعی که باهم به طبیعت میریم رو هم قسمت مهمی از طبیعت تلقی میکنم. نگاه کردن و درک همراهیها از چیزهایی هست که زیاد بهش توجه میکنم و قطعاً بخش زیادی از لذتی که از این طبیعت بردم رو مدیون دوستانم هستم.