ویرگول
ورودثبت نام
نوید روان
نوید رواننوید روان داروساز، پژوهشگر و مدرس در حیطه مطالعات بین رشته‌ای علوم انسانی سلامت در دانشکده داروسازی دانشگاه علوم پزشکی تهران است.
نوید روان
نوید روان
خواندن ۱۰ دقیقه·۴ ماه پیش

آیا هوش مصنوعی ما را بیکار می‌کند؟ تاریخ هنر به ما پاسخ می‌دهد خیر!

این جستار را به دوستم محسن پناهی تقدیم می‌کنم.

 

قدردانی: هسته‌ی مرکزی ایده، بعد از یک مکالمه‌ی دوستانه‌ی قدیمی با محمدرضا ضیغمی در ذهن من کاشته شد. یک نمونه‌ی کمتر گسترش یافته را در کلاس ادبیات دانشجویان ورودی 1403 داروسازی دانشگاه تهران ذیل مبحث "چرا با وجود هوش مصنوعی، هنوز لازم است نوشتن را بیاموزیم" تدریس کردم و نظرات و پرسش‌های آنها در دستیابی به بیان بهتری از موضوع، یاری بخش بوده است.

 

در جستار قبل توضیح دادم که جهانِ امروز جهانِ مبارزه‌ی تکنولوژی‌ها در جنگ روایت‌ها است. تکنولوژی‌ها می‌کوشند در جنگ روایت‌ها پیروز شوند و خود را قهرمانی رقم زننده‌ی آینده‌ی بشر معرفی کنند. امروز که این متن را می‌نویسم روایت هوش مصنوعی فعلا پیروزی نسبی خود بر سایر روایت‌ها را تثبیت کرده است. حالا جهان در تب و تاب هوش مصنوعی است. این جور ترندها هر چند وقت یک بار از فضای دانشگاهی و فضای عمومی سر برمی‌آورند، دل می‌برند و نهان می‌شوند! متاورس، کامپیوترهای کوانتومی، اینترنت اشیاء، ربات‌های انسان‌نما، تکنولوژی کلونینگ ژن و بیولوژی سنتتیک هر کدام برای دوره‌هایی کوتاه یا بلند خود را چنان نمایان کرده‌اند که گویی به تنهایی رقم زننده‌ی سرنوشت کل بشر و ندادهنده‌ی آغاز عصری کاملا متفاوت در حیات بشری هستند. گاهی یکی از این تکنولوژی‌ها در روایت‌پردازی گوی سبقت را از دیگران می‌رباید. حالا به لطف ورود پرهیاهوی شرکت Open AI و دنباله روی چهره‌هایی مانند ایلان ماسک، هوش مصنوعی پیروز میدان شده است؛ اما احتمالا تنها تا زمانی که سر و کله‌ی یک روایت‌پردازی موفق جدید در مورد یک تکنولوژی دیگر پیدا نشده است.

The Ironer- Pablo Picasso- 1904
The Ironer- Pablo Picasso- 1904

علاوه بر این، هوش مصنوعی بر خلاف آنچه که ممکن است تصور شود، پدیده‌ای نوظهور نیست. دست کم از سال 1949 که تورینگ با معرفی آزمایشی خلاقانه تلاش کرد نشان دهد در چه صورتی می‌توان یک ماشین را هوشمند نامید، این بت عیار هر دوره‌ای از تاریخش را به شکلی و در لباسی بر ما پدیدار شده و هراس‌ها و امیدهای ناهمگونی ایجاد کرده است. اگر فکر می‌کنید قبلا هیچگاه بشر نگران هوش مصنوعی نبوده است به یاد بیاورید که یک رایانه به نام دیپ بلو ساخت شرکت IBM در سال 1997 توانست گری گاسپاروف، قهرمان شطرنج جهان را شکست دهد. من بعدها وقتی در سال 2013 بازیکن باشگاهی شطرنج بودم بعد از یکی از تورنومنت‌ها، یکی از استاد بزرگ‌های شطرنج ایران گفت این تورنومنت‌ها شاید آخرین‌ مسابقاتی باشند که به این شکل برگزار می‌شوند؛ چرا که کامپیوترها ماهیت شطرنج را تغییر خواهند داد. هنوز البته پس از 12 سال، هم شطرنج وجود دارد و هم جذاب است.

باری، این نگرانی گویی دوباره تازه شده که مبادا هوش مصنوعی در آینده‌ای نزدیک شغل‌های ما را بدزدد، کارهایی که الان انجام می‌دهیم را بهتر از ما انجام دهد، و ما را بیکار کند. ممکن است افراد زیادی ادعا کنند که وضع حالا خیلی نسبت به سال 1997 تغییر کرده است. آنها خواهند گفت که شطرنج بسیار الگوریتمی است. خانه‌ی شروع هر مهره از اول بازی مشخص است و مجموع حرکت‌های ممکنِ هر مهره در هر اپوزیسیون هم اگرچه بسیار زیاد اما تعداد مشخص و محدودی است. در این صورت، بدیهی است که کامپیوتر این کار را بهتر از هر استاد بزرگ شطرنجی انجام دهد. آنها حتی ممکن است ادامه دهند که آن کامپیوترِ شرکت IBM را باید همان "کامپیوتر" بدانیم. هوش مصنوعی حالا تعریف متفاوتی پیدا کرده است. زبان انسانی را درک می‌کند، توانایی تحلیل و تفکر خلاق دارد و حتی تصاویر بدیعی ایجاد می‌کند. به این ترتیب، ما در آستانه‌ی یک انقلاب تکان دهنده و بی سابقه هستیم.

ما در آستانه‌ی یک انقلابیم؟ بعید نیست؛ شاید! اما این انقلاب بی‌سابقه است؟ نه! اجازه دهید روایتی را از دل تاریخ هنر بیرون بکشم و با شیوه‌ی خودم برای شما گزارش کنم تا نشان دهم موقعیت ما در مواجهه با هوش مصنوعی آنچنان هم که فکر می‌کنیم جدید نیست.

Massacre of Innocents- Peter Paul Rubens- 1611
Massacre of Innocents- Peter Paul Rubens- 1611

اگر از "اتاق تاریک" بگذریم که تصاویر را تنها برای نقاش واضح‌تر می‌کرد که بتواند نقاشی دقیق‌تری بکشد، چاپ تصویر روی کاغذ، از اوایل قرن نوزدهم رایج شد. تا این زمان، ارزش‌ عمده در نقاشی، پایبندی به امر واقع بود. پرتره، طبیعت بی جان، و بازنمایی داستان‌ها و شخصیت‌های کتاب مقدس، مهمترین عناصر نقاشی تا این زمان هستند. دوربین عکاسی اما ذاتا واقع‌نماتر است. از این زمان به بعد، دلایل ضعیف‌تری وجود دارد که پادشاهان به نقاشان پولی پرداخت کنند که چهره‌شان را نقاشی کنند. این یک تهدید جدی برای نقاشی بعنوان یک شغل و محل درامد بود. اما از آن مهمتر، نقاشان در برابر یک پرسش وجودی و معناشناختی قرار گرفتند: آیا نقاشی هنوز معنا و ضرورتی دارد؟ قابل تصور است که نقاشانی با این موقعیت و این پرسش روبرو بوده‌اند. مهم نیست واقعا چند نفر در این وضعیت قرار داشته‌اند و چقدر نسبت به آن خودآگاه بوده‌اند، مهم این است که وضعیت امروز ما در مواجهه با هوش مصنوعی شباهت‌هایی به وضعیت آنها در دویست سال پیش دارد که تحلیل من را ممکن می‌کند.

با این موقعیتی که نقاشان در آن بوده‌اند، هیچ عجیب نیست که بسیاری از سبک‌های مهم نقاشی و "ایسم"‌های متعددی که امروز در میان سبک‌های نقاشی می‌شناسیم، همه از این زمان به بعد به وجود آمده‌اند. بازنمایی واقعیت به گونه‌ای متفاوت، و نه الزاما آنچنان که واقعا هست، پس از این زمان، به ارزش‌ اصلی نقاشی تبدیل می‌شود. مثلا پیکاسو و سبک کوبیسم به ما نشان می‌دهند که چشم انسان می‌تواند اشیاء و آدم‌ها را جوری ببیند که دوربین عکاسی هرگز قادر به ثبت آنها نیست.

Portrait of Daniel Henry Kahnweiler- Pablo Picasso- 1910
Portrait of Daniel Henry Kahnweiler- Pablo Picasso- 1910

از این گزارش تاریخ هنر چه بصیرتی می‌توان برای مواجهه با هوش مصنوعی اخذ کرد؟ اولین مورد این است که هوش مصنوعی یک فرصت است و نه یک تهدید؛ چنان که اختراع دوربین عکاسی برای نقاشان یک فرصت و موهبت بزرگ بود. اختراع دوربین عکاسی باعث شد نقاشان از بند کار مداومی که قرن‌ها انجام می‌دادند رها شوند و به دنبال بازیابی معنا در حیطه‌ی خود بروند. خلاقیت هنری در این زمان معنای جدیدی به خود گرفته بود و بازشناسی آن تبدیل به یک پروژه‌ی اساسی برای نقاشان شده بود.

این گزارش همچنین یک راهکار عملی هم به ما می‌دهد: از کارهایی که به صورت مداوم انجام می‌داده‌اید دست بشوئید. خاکریز فعلی خود در برابر هوش مصنوعی را بدون خونریزی ترک کنید و این را پیروزی بدانید. سعی کنید بفهمید چه کاری است که فعلا هوش مصنوعی نمی‌تواند انجام دهد؟ به راحتی همان کار را انجام دهید. اما ممکن است با نگرانی بپرسید: با این شتابی که او در حال پیشروی است، از کجا معلوم قرار نباشد همین کار را هم دو ماه دیگر به او واگذار کنیم؟

بگذارید چیزی را نشان دهم که با اطمینان بیشتری فعلا در دسترس هوش مصنوعی نیست: بدن! پیش از این در جستار "انسان در جستجوی اجنه، موجودات فرازمینی و هوش مصنوعی!" توضیح دادم که شباهت کامل به انسان، چندان فضیلتی هم برای هوش مصنوعی نیست و این را توسعه‌دهندگان هوش مصنوعی به خوبی فهمیده‌اند. بعدا در جستار "چرا نباید هوش مصنوعی را یک ماشین پر سرعت در یک اتوبان بدون مانع ببینیم؟" نشان دادم که توسعه‌دهندگان هوش مصنوعی مدتها است از ایده‌ی توسعه‌ی هوش مصنوعیِ بدنمند به دلایل اجتماعی و اقتصادی دست شسته‌اند. اما بدن محدوده‌ای است که احتمالا وجه تمایزهای اساسی ما با هوش مصنوعی را باید در آن جستجو کرد.

The Entombment- Peter Paul Rubens- 1612
The Entombment- Peter Paul Rubens- 1612

جهان اندیشه و فلسفه،‌ از سقراط به این سو تا حد زیادی عقل را بر جسم برتری داده است. حتی در فلسفه‌ی مدرن هم دکارت تا حدی دنباله‌ی همین ریسمان را گرفته و بلکه آن را تقویت هم کرده است. او که میان جوهر ممتد (جسم) و جوهر اندیشنده (ذهن) مرزی اساسی و ازلی-ابدی می‌کشد، در آن جمله‌ی معروفش، وجود داشتنش را به اندیشیدنش وابسته می‌داند. کسی مثل هیوم هم اگرچه به نحوی افراطی معتقد بود "عقل برده‌ی احساسات است"، اما از دایره‌ی شکاکیت در عقل فراتر نرفت. او اگرچه آن همه ارزش‌گذاری بر عقل را انکار می‌کرد اما بدن هم برای او چندان ارزشمند نبود. کانت اگرچه کوشید از همان نخستین عباراتش در نقد عقل محض (در بخش حسیات استعلایی) تمایز حس (بدن) و عقل را به گونه‌ای ترسیم کند که نشان دهد حدود کاربرد مشروع عقل یا به بیان او قوه‌ی فاهمه محدود به حس و تجربیاتی است که بدن عامل ایجاد آن‌ها است، اما باز هم چنان که از نام کتاب او پیدا است عقل را در مرکز توجه می‌نشاند.

اوضاع در عرصه‌ی علم هم تفاوت چندانی ندارد. از نخستین پایه‌گذاران نظری علم مدرن (مانند فرانسیس بیکن) تا شناخته‌شده‌ترین دانشمندان، اغلب، علم را فعالیتی ذهنی دانسته‌اند. آنها اگرچه به مشاهده (کاری که چشم و جسم انجام می‌دهند) ارزشی والا داده‌اند اما همواره بر خطاپذیری آن تاکید کرده‌اند. دانشمندان و فیلسوفان علم اگر هم بر اهمیت داده‌های حسی تاکید می‌کنند نه به این دلیل است که آنها را مصون از خطا می‌دانند بلکه به این دلیل است که به نظر آنها ما ابزار بهتری نداریم. به این ترتیب، علم با مشاهده آغاز می‌شود اما با فرایندهای کاملا ذهنی ادامه می‌یابد. از این رو، علوم هر اندازه که توانایی تبیین خود با ریاضیات (این انتزاعی‌ترین علوم) را داشته باشند در رده‌بندی علوم بالاتر اند.

هوش مصنوعی اما ریاضیات و الگوریتم‌ها را بهتر و سریع‌تر از ما می‌فهمد و داده‌های بسیار بزرگ را در زمان اندکی تحلیل می‌کند. تمام آنچه قرن‌ها مورد تاکید بشر بوده است یعنی ذهن، حالا به گونه‌ای توسعه‌یافته کاملا بازسازی شده است. پس بله! هوش مصنوعی ما را از کارهای ذهنی بیکار می‌کند. اما احتمالا به چه کارهایی بازمی‌گرداند؟ کارهای بدنی!

تا زمانی که هوش مصنوعی بدن پوست و گوشت و خون و استخوان‌دار ندارد نمی‌توان تصور کرد که همچون ما تجربه‌ای از محدودیت و شکست خوردن داشته باشد. ما محصور در تجربه‌های بدنی خود هستیم و آنچنان که مرلوپونتی و دیگر پدیدارشناسان می‌گفتند با بدن جهان را ادراک می‌کنیم. زمین خوردن‌های کودکی، درد کشیدن، کتک خوردن از هم سن و سال‌ها یا بزرگ‌ترها، قدم زدن پابرهنه بر ماسه‌های ساحل، لمس دستان معشوق و بوسه و آغوش‌ها همگی نوع ادراک ما از جهان را تغییر می‌دهند.

Daniel in the Lions' Den- Peter Paul Rubens- 1615
Daniel in the Lions' Den- Peter Paul Rubens- 1615

هوش مصنوعی که ما را از جهان ذهن تا مرزهای بدنمان عقب رانده است، همزمان ما را به بازاندیشی در این پرسش دعوت می‌کند که بدن چه نقشی در اندیشیدن و ادراک جهان دارد و چگونه می‌توان این نوع ادراک را -که ناگزیر، هوش مصنوعی غیر بدنمند فعلا از آن محروم است- به رسمیت شناخت و توضیح داد. این دعوتی است به این که دوباره دریابیم محدودیت‌های بدنی واقعا هم محدود نبوده‌اند و شاید ما بیهوده تمام تلاش خود را در طول قرن‌ها برای تقویت ذهن بریده از بدن مصروف کرده‌ایم. این دعوتی است برای خداحافظی با ذهن محض و آشتی با بدن و محدودیت‌های آن.

اگر می‌پرسید برای بدنمند کردن هوش مصنوعی کاملا مشابه با انسان چه موانعی وجود دارد من در جستارهای قبلی به این محدودیت‌ها اشاره کرده‌ام و توضیح داده‌ام که چرا اصلا ضرورتی ندارد در هوش مصنوعی این قبیل محدودیت‌ها مندرج باشد. باید بگذاریم هوش مصنوعی آنچنان که هست توسعه یابد و ذهن با به متعالی‌ترین درجه‌ی خود برساند. اتفاقی که شاید ما را از کار فعلی بیکار کند اما مانند دوربین عکاسی که نقاشان را به دنبال معنای هنر فرستاد ما را به معنای اندیشیدن فرامی‌خواند.

Breakfast of a Blind Man- Pablo Picasso- 1903
Breakfast of a Blind Man- Pablo Picasso- 1903

در این جستار نشان دادم که نگرانی از این که هوش مصنوعی ما را بیکار می‌کند اگرچه نگرانی جدیدی نیست اما پیروزی هوش مصنوعی در جنگ‌ روایت تکنولوژی‌ها برای معرفی خود بعنوان تعیین کننده‌ی سرنوشت بشر این نگرانی را دوباره تازه کرده است. در ادامه، تحولات معناشناختی و هنری نقاشی پس از اختراع دوربین عکاسی را به گونه‌ای گزارش کردم که نشان می‌داد موقعیت ما در برابر هوش مصنوعی شباهت بسیاری به موقعیت نقاشان در قرن نوزدهم و بیستم دارد. در انتها نشان دادم که پس از قرن‌ها ارزشمندی مطلق ذهن محض، حالا هوش مصنوعی ما را دعوت می‌کند که به بدن با همان محدودیت‌هایش برگردیم از این وقتی که پس از بیکار شدن از کارهای ملال آور قبلی ذخیره می‌کنیم برای اندیشیدن در مورد نقش بدن در اندیشه و ادراک جهان استفاده کنیم. در این صورت ما وارد محدوده‌ای شده‌ایم که هوش مصنوعی به این زودی‌ها به آن راه نمی‌یابد و اصلا دلیل هم ندارد که به آن پا بگذارد.

هوش مصنوعیتاریخهنرتکنولوژیبدن
۱۰
۲
نوید روان
نوید روان
نوید روان داروساز، پژوهشگر و مدرس در حیطه مطالعات بین رشته‌ای علوم انسانی سلامت در دانشکده داروسازی دانشگاه علوم پزشکی تهران است.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید