این جستار را به دوستم محمد صداقتی تقدیم میکنم که در روایتگریِ هوش مصنوعی ممتاز است.
هوش مصنوعی، بی تردید، محصول مهم پیشرفت دانش و تکنولوژی انسانی است. اما پیدایش هوش مصنوعی همچون پیدایش سایر دستاوردهای تکنولوژیک بشری، صرف نظر از زمینههای علمی و تکنولوژیکاش زمینههای فرهنگی نیز دارد. مقصود من از زمینههای فرهنگی، انگیزههایی است که نوع بشر ذاتا دارد و ریشهی آن را باید در بلندپروازیها و آرزوهای انسان یافت. به طور مثال ایده ساخت هواپیما حاصل بلندپروازی انسان برای پرواز کردن مانند پرندگان است. چنان که پیداست، با به کار بردن عبارت "زمینههای فرهنگی" معنایی وسیع از فرهنگ را مدنظر قرار دادهام که همزمان به نوعی انسانشناسانه یا روانشاسانه است. اما عامدانه از لفظ فرهنگ استفاده کردهام تا تمایز این نگاه را با روانشناسی نشان دهم. چرا که معتقدم زمینهها و انگیختارهایی از این جنس نه از جنس آمال و آرزوهای فردی و سوژههای روانشناختی، بلکه از جنس بلندپروازیهایی هستند که انسانها در بستر فرهنگ به آن دست میزند. در این جستار، میکوشم نشان دهم که ساخت هوش مصنوعی حاصل چه انگیختارهای فرهنگی بوده است. هدف من از ترسیم این انگیختارها این است که نشان دهم گونهای که ما به هوش مصنوعی نظر میکنیم، آن را میفهمیم، تحلیل میکنیم، و از آن میترسیم چندان هم جدید نیست.

انسان انگاری یا Anthropomorphism اشاره به تمایلی رایج در انسانها دارد که به سایر موجودات و حتی به اشیاء ویژگیهای انسانی نسبت میدهند. دو تصویر زیر را ببینید. حتما برای شما هم پیش آمده است که پژو 206 را ماشینی اخمو ببینید و فولکس واگن بیتل را مظلوم و بامزه تصور کنید. در واقع ذهن شما با دیدن چراغهای اتومبیل به سرعت آن را به صورت چهرهی یک انسان بازسازی میکند.


نظرتان در مورد این کفشهای خندان چیست؟

ما حتی احساسات و عواطف انسانی را نیز به دیگر موجودات نسبت میدهیم. مثلا این آمیب را زیر میکروسکوپ ببینید. "آخی عزیزم! خیلی گرسنه است. داره خودشو سیر میکنه." اما دست نگه دارید! این فقط یک آمیب است. آمیب، یک تک سلولی است. از این رو، در نظر گرفتن احساس گرسنگی و اراده برای رفع آن برای چنین موجودی که فاقد مغز ساختاریافته و حتی فاقد شبکه عصبی است مجاز نیست؛ چون این موجود اساسا فقط یک سلول تنها است. اما حتی بعد از خواندن این جملات باز هم تمایل داریم از همان عبارات قبلی برای توصیف رفتار این آمیب استفاده کنیم. بی راه نیست اگر ادعا کنیم که انسان همیشه و به هر نحو در پی نسبت دادن صفات انسانی به سایر موجودات و اشیاء و در جستجوی چیزی شبیه به خودش است. اما ما این کار را نه فقط با انسان انگاری بلکه با فرایندهای ذهنی پیچیدهتری نیز انجام میدهیم: جستجوی موجودات خردمند اما متفاوت با ما!

آیا این از تنهایی انسان است که در جهان به دنبال موجوداتی خردمند اما شبیه به خودش میگردد؟ این جملهی رمانتیک را فراموش کنید. اهمیتی ندارد که چرا، بلکه مهم این است که به هر علتی، احتمالا از بدو پیدایش، انسان خردمند در جستجوی موجودات خردمند بوده است. بهتر بگوییم، انسان، موجودات خردمندی غیر از خودش را در ذهن خود ساخته است. چرا انسانها ایدهای از اجنه دارند؟ موجوداتی که از گونه انسان نیستند اما هوشمند هستند. جستجوی موجودات فرازمینی نیز احتمالا ناشی از همین تمایل غریب ذهن انسان است. ما سالها در مورد موجودات فرازمینی و آدم فضاییها خیالپردازی کردهایم. غریبتر و شگفتتر اینکه ما بعد از ساختن این موجودات در ذهن خود از آنها میترسیم. همان طور که هوش مصنوعی را این بار نه در ذهن بلکه در جهان واقع ساختهایم و حالا از آن میترسیم!

اما آیا هوش مصنوعی دقیقا مثل هوش طبیعی انسانی است؟ آیا ما بالاخره و بعد از تلاش مداوم و در نهایت نیافتن آن موجود خردمند غیرانسانی در طبیعت، آن را ساختهایم؟ پاسخ به این سوال در گرو فهم مسئله بهینگی است. هوش مصنوعی اگر بخواهد مانند هوش انسانی کارکرد داشته باشد، بهینه نیست و برای توسعه دهندگانش صرفهی اقتصادی ندارد. هوش انسانی، محصور در تجربیات بدنی است. تجربیاتی از جنس عشق متجسد، درد کشیدن، لمس کردن دستان معشوق، زمین خوردن، بیمار شدن، و تجربیات بدنی دیگر. هوش و عقلانیت طبیعی انسانی بیش از آن که فکر کنیم بدنمند است و از آنجا که بدنمند است پر از نقص و شکست است. اما چرا باید توسعه دهندگان هوش مصنوعی تلاش کنند در محصول نهایی ضعف و نقص و شکست به جا بگذارد؟ آیا اصلا ضرورتی دارد که هوش مصنوعی بدن انسانی داشته باشد؟ به نظر میرسد توسعهدهندگان هوش مصنوعی مدتهاست از ایده ربات انسان نمای هوشمند عبور کردهاند و بر الگوریتمهایی تمرکز کردهاند که بعضی کارها مانند تحلیل Big Data را به طرز باورنکردنی بهتر از انسان انجام میدهند. مسیر توسعه رباتها حالا بیش از هر زمان دیگری مبتنی بر کارکرد است نه بر شباهت به انسان. مسیر توسعه هوش مصنوعی هم بیش از آن که به سمت تقلید از انسان باشد، به سمت تقویت الگوریتمهای فراانسانی است.

متاسفیم! انسان هنوز هم آن موجودی که دقیقا مثل خودش خردمند باشد اما از گونه انسان نباشد را نیافته است. همان طور که اجنه و موجودات فرازمینی را هم نیافت. اما چرا هوش مصنوعی نه مانند انسان خردمند است و نه اصلا باید چنین باشد؟ اگر فکر میکنید من از آن دسته افرادی هستم که چون از هوش مصنوعی میترسم توانایی آن در تشابه به انسان را انکار میکنم و از این طریق میکوشم نشان دهم انسان هنوز هم برتریهای خودش را دارد سخت در اشتباهید! من شباهت به انسان را فضیلتی برای هوش مصنوعی نمیبینم؛ بر عکس، بهتر است هوش مصنوعی خیلی هم شبیه ما نباشد. از این رو دلیلی ندارد یکی را نسبت به دیگری برتر ببینم.
آیا جدید نبودن گرایش انسان به مواجهه به موجودات خردمند، به معنی ضعف هوش مصنوعی است؟ به هیچ وجه! چه کسی گفته شبیه شدن به انسان نشان قوی شدن است؟ بگذارید هوش مصنوعی راه خودش را برود و در آنچه که میتواند و باید بتواند فوق العاده رشد کند. ما هم میتوانیم به جستجوی جذاب خود برای یافتن موجود خردمند غیر انسانی ادامه دهیم. موجود بعدی چه خواهد بود؟
در این جستار نشان دادم که چطور انسان انگاری بعنوان یک گرایشِ کهن انسانی، ما را به لحاظ فرهنگی نیازمند یافتن چنین موجودی کرده است. همچنین نشان دادم توقعات بسیار بالا از این که هوش مصنوعی مانند هوش انسانی باشد ریشه در همان انگیزههای فرهنگی دارند و چندان جدید نیستند. فهم این که یک مسئله چندان هم جدید نیست و نمونههای مشابه تاریخی دارد به ما کمک میکند که از میزان ترس و شگفتی در مواجهه با آن بکاهیم و از تجربههای تاریخی بشر برای فهم این مواجهه -اگرنه برای آموختن راه حلی- استفاده کنیم.