نوید روان
نوید روان
خواندن ۵ دقیقه·۱ ماه پیش

مغز یا دست؟! کدام یک انسان را انسان می‌کند؟

این نوشته را به دوست مغز پژوهم سید مهدی ساداتی تقدیم می‌کنم.


ارسطو معتقد بود انسان حیوان ناطق است. افراد زیادی همچون ارسطو معتقدند توانایی انسان برای اندیشیدن، نامگذاری اشیاء و سخن گفتن انسان را از سایر حیوانات جدا می‌کند. آنها که کمی بیشتر با علوم جدید سر و کار دارند شاید توانایی حل مسئله را هم به این دایره بیفزایند. در این که همه این موارد را انسان‌ها دارند تردیدی نیست؛ اما وجه مشترک همه این‌ها، ارجاع‌شان به ذهن یا مغز است. آنان که فیلسوفانه‌تر می‌اندیشند ذهن را و آنان که با علم جدید همسوترند مغز را انتخاب می‌کنند. هر چه که باشد این هر دو جایگاهشان در سر ماست. اما من در این مقاله می‌خواهم از این ایده حمایت کنم که دست‌های انسان او را از سایر حیوانات جدا می‌کند و نه مغز او. با این وجود برای اینکه من را بعنوان یک حس‌گرای افراطی که عقل را نفی می‌کند قضاوت کنید تا پایان این جستار صبر کنید!

سقراط، افلاطون، ارسطو و اغلب فیلسوفانِ نام آشنایِ پیشامدرن، به اندیشیدن اعتباری بسیار بخشیده‌اند. در دوران مدرن هم دکارت و اسپینوزا و دیگر عقل گرایان برای عقل جایگاهی رفیع قائل بودند. ادیان ابراهیمی با ستایش روحانیت و تقبیح جسمانیت اعتبار بیشتری به امور ذهنی داده‌اند. حتی در فلسفه مدرن نیز دکارت، خود را موجود اندیشنده می‌داند و ذهن را به جسم برتری می‌دهد. زیست شناسی تکاملی هم اغلب، وجه تمایز انسان با حیوانات را در تفکر منطقی،توانایی حل مسئله و زبان می‌داند. حتی آن دسته از دانشمندان مدرن که به صورت رادیکالی ماده گرا هستند سراغ مسائلی مانند نوروساینس رفته‌اند تا به کارکرد مغز پی ببرند. فراتر از این، در محاورات دوستانه روزمره هم اغلب یکدیگر را به این دعوت می‌کنیم که با عقل و نه با احساسات تصمیم بگیریم.

The Sacrifice of Isaac- Rembrandt 1635
The Sacrifice of Isaac- Rembrandt 1635


وقتی دوستمان با یک نگاه یا یک تماس کوچک بدنی عاشق کسی شده و برای شروع یک رابطه عاشقانه با ما مشورت می‌کند به احتمال زیاد توصیه می‌کنیم که "منطقی تصمیم بگیر؛ نه بر اساس احساسات" و احتمالا منظورمان این است که آن مور مور شدن بدن که ناشی از دیدار دوست یا شنیدن صدای زیبای او است، یا آن لمس کوتاه، کمتر از یک تفکر منطقی ارزش دارد. با این وجود، من در این جستار، بر این ایده پافشاری می‌کنم که دست‌ها ما را انسان کرده‌اند.

متمایز شدن انسان خردمند از نیاکان خود در روند تکامل، به طرز جالبی علاوه بر آن که با خردمند شدن و دریافت صفات مربوط به خردمندی همراه است، با راست قامت شدن او هم همزمان است. برای این همزمانی دلایل بیولوژیک فراوانی موجود است اما من از درافتادن با زیست‌شناسی، آن هم از نوع تکاملی آن در این جستار پرهیز می‌کنم. در عوض تنها به صورت نظری استدلال می‌کنم که راست قامت شدن انسان می‌تواند دلیل خردمند شدن او باشد. و مانعی ندارد که تصور کنیم راست قامت شدن، علت خردمند شدن باشد. با این وجود من تنها امکان این رابطه علی را اثبات می‌کنم. آنچه در حیطه عمل اندیشیده‌ایم را بعدا علم تجربی می‌تواند بعنوان یک فرضیه در دست بگیرد و در پی اثبات آن با شواهد تجربی باشد.

راست قامت شدن بیش از آن که به معنی راه رفتن با دو پا باشد به معنی آزاد شدن دو دست است. اغلب پستانداران از دست‌های خود برای راه رفتن یا دست کم حفظ تعادل استفاده می‌کنند. حتی نیاکان غیر خردمند ما نیز از دست‌هایشان برای مقاصد مربوط به حرکت استفاده می‌کرده‌اند. کسب توانایی راه رفتن بدون کمک دست، دستهایی آزاد برای ما باقی گذاشته‌اند. اما دستهای آزاد که از رنج حرکت رها شده‌اند چه می‌کنند؟

Incredulity of Saint Thomas- Caravaggio 1602
Incredulity of Saint Thomas- Caravaggio 1602


گاهی انسان را، علاوه بر حیوان ناطق، حیوان ابزارساز هم نامیده‌اند. احساس نیاز برای ساخت ابزار را توانایی حل مسئله ایجاد می‌کند اما توانایی بدنی بالقوه کردن این احساسِ نیاز را دست‌های آزاد تامین می‌کنند. من ترجیح می‌دهم به جای ابزارسازی از واژه تکنولوژی و مشتقات آن استفاده کنم. چرا که تکنولوژی، هم ابزارسازی را در برمی‌گیرد و هم تمام تکنولوژی‌های پیشرفته‌تر که با آدمی درآمیخته‌اند. تکنولوژی در یک معنای ساده اما وسیع، به معنی هر گونه مداخله در طبیعت به قصد ساختن چیزی است که نیازهای انسان را برطرف می‌کند. اما باز به مسئله اصلی خودمان بازگردیم. انسان حیوانِ تکنولوژیک است. چون دست‌هایی آزاد دارد. دست‌های آزاد بعدا عقلانیت تکنولوژیک را به دنبال می‌آورند. اما چرا و چگونه؟

ابزارسازی یا تکنولوژی یک شکاف میان انسان و طبیعت ایجاد می‌کند. آنچه ساخته شده با ما ارتباط طبیعی ندارد. ما در آن و با آن زندگی نمی‌کنیم، چنان که در جنگل و با درخت زندگی می‌کنیم. آنچه از پیش موجود است (طبیعت) نیازی هم به نامگذاری ندارد. اما به آنچه که ساخته‌ایم باید با دست اشاره‌ای کنیم و بر آن نامی بگذاریم تا آن را به دوستانمان معرفی کنیم، تا توضیح دهیم چرا چیزی متفاوت از طبیعت از پیش داده شده ساخته‌ایم. برای شناخت و شناساندن آنچه که از طبیعت نیست (تکنولوژی)، نیاز به نامگذاری داریم. نامگذاری یعنی زبان. نامگذاری و زبان هر دو سرآغازی برای اندیشیدن به اشیاء هستند.

در این جستار، نشان دادم که چطور این امکان وجود دارد که دست‌های آزادِ ما که از ما حیوان تکنولوژیک می‌سازند مقدم بر خردمند شدن باشد. به عبارتی توضیح داده‌ام که رشد مغز ما می‌تواند معلول آزاد شدن دست‌های ما باشد. اما توجه کنید که من تنها امکان تقدم دست مغز را نشان داده‌ام. علاوه بر این، عامدانه نخواستم از شواهد علوم تجربی مانند زیست شناسی تکاملی استفاده کنم. جستاری که خواندید تنها یک تلاش نظری بود برای تشکیک در این که خردمندی، نخستین عاملی است که ما را از سایر حیوانات جدا می‌کند. دست‌های ما با احتمالی برابر، ما را انسان کرده‌اند. دست‌های ما، ما را انسان تکنولوژیک کرده‌اند. دست‌های ما معرفت‌بخش هستند.

انسانمغزتکنولوژیابزاردست
نوید روان داروساز و پژوهشگر و مدرس در حیطه مطالعات بین رشته‌ای علوم انسانی سلامت در دانشکده داروسازی دانشگاه علوم پزشکی تهران است.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید