این جستار را به دوستم، امین پاک پرور تقدیم میکنم که به گمانم نخستین بار ایده را با او مطرح کرده باشم.

فرش برای ما ایرانیان بیش از آنکه یک هنر باشد یک ضرورت است. ممکن است علاقه داشته باشیم به موزه فرش برویم و با فرش یک مواجهه هنری داشته باشیم، اما همیشه یک فرش هم در خانهمان داریم که کارکردش پوشاندن سرامیک یا حتی موکت کف خانه است. با این وجود در این جستار من به فرش همچون یک هنر مینگرم. هدف از این جستار تقدیس هنر فرش یا نشان دادن برتری آن به سایر هنرها نیست. در عوض، این جستار یک پدیدارشناسی فردی از هنر فرش است. من کوشیدهام همچون کسی که هیچ تجربه قبلی از تامل در مورد هنر فرش ندارد با این هنر مواجه شوم و جنبههای منحصر به فرد این مواجهه را ثبت کنم. از این رو، عامدانه از این که پیش از نوشتن این جستار دیدگاه افرادی که چنین تاملی کردهاند را بخوانم پرهیز کردهام. علاوه بر این، اشاره به جنبههای منحصر به فرد هنر ناشی از یک دیدگاه رمانتیک به این معنی که هنر فرش را به علت سنتی بودنش به هنرهای جوانتر مانند سینما یا هنرهای گرافیکی ترجیح دهم نیست. سه جنبه از هنر فرش به گمان من یادآوری تجربیات فراموش شده اند. نخست این که زیبایی رنگهای غیر شفاف را به ما یادآوری میکند، دیگر اینکه از زاویه کاملا متفاوتی مشاهده میشود و اجزای بدن خود مشاهده گر را در معرض نمایش میگذارد و نهایتا اینکه ابتدائا نه با دست به عنوان ارگان تخصصی لمس، بلکه با پا احساس و ادراک میشود. من میخواهم این تجربیات فراموششده را به خودم و شما یادآوری کنم.
ابتدا با پا درک میشود
هنر فرش لمس میشود؛ این خود تجربهای متفاوت با موسیقی، سینما یا تئاتر است. حتی سایر آثار هنری که قابل لمس هستند مانند یک عکس یا یک تابلو نقاشی را نیز به طور معمول نباید لمس کرد. اما هنر فرش ناگزیر لمس میشود و اصلا ساخته شده که لمس شود. فرش اگر در موزه یا یک نمایشگاه نباشد حتما در یک خانه است و علاوه بر این که دیده میشود بر روی آن قدم گذاشته میشود. اما فراتر از این، هنر فرش ابتدائا نه با عضو تخصصی لمس کردن (یعنی دستها) بلکه با پاها احساس میشود. حتی اگر بخواهید روی فرش بنشینید و روی آن دست بکشید باید پیشتر بر روی آن قدم گذاشته باشید.
دستهای ما محل تجمع عصبهای فراوانی برای لمس چیزها هستند. ما از خردسالی به همه چیز دست میزنیم تا آنها را بشناسیم. بعدتر بسیاری از احساساتمان را با لمس دست والدین، دوستان یا معشوقمان منتقل میکنیم. لبها نیز کارکرد مشابهی دارند. همه غذاهایی که میخوریم ابتدا با لبهایمان لمس میشوند. اگر داغ یا خیلی سرد باشند لبها به ما هشدار میدهند که آنها را نخوریم. اما پاها معمولا چنین فرصتی برای لمس جهان ندارند. پاهای ما بیشتر روز بافت جوراب، کفی کفش یا فضای داخل دمپایی خانه را تجربه میکنند. با این وجود، ساختاری تا حد زیادی مشابه دست دارند. انگشتان مجزا و ضخامتهای مختلف سینه، پاشنه و قوس کف پا هر کدام میتوانند جزئیات منحصر به فردی را احساس کنند.
لمس اشیاء با اعضایی از بدن که عموما برای لمس استفاده نمیشوند تجربه شگفت انگیزی است. فرش این تجربه را به زیبایی به ما هدیه میدهد و احتمالا به ما آموزش میدهد که باقی اشیاء جهان را به عضوهای غیراختصاصی لمس کنیم.
جذابیت رنگهای غیر شارپ را نشان میدهد
ما در جهان صفحههای نمایشگر زندگی میکنیم. کمپانیهای بزرگ تولید گوشیهای موبایل یا لبتاب همیشه در تبلیغات جدیدترین محصولات خود ادعا میکنند که کیفیت نمایشگر را به تجربههای بصری طبیعی نزدیک کردهاند. با این وجود، روشنایی پس زمینه هر چه که باشد از نظر منبع و زاویه تابش نور طبیعی نیست. این نوشته البته یک نوشته رمانتیک برای دفاع از سنت در برابر مدرنیته یا طبیعت در برابر تکنولوژی نیست. چه خود فرش هم به معنی واقعی کلمه همزمان یک تکنولوژی به معنی عام کلمه و یک هنر است. هدف این یادداشت چنان که بیان شد تنها نشان دادن این واقعیت است که فرش ما را به بعضی تجربیات فراموش شده دوباره دعوت میکند.

پیشرفتها در علم و صنعت شیمی در یکی دو قرن اخیر، دسترسی ما به رنگهای شفاف و براق را بیشتر کرده است. نقاشی و عکاسی مدرن تا حد زیادی وامدار صنایع شیمی و ساخت رنگهای شیمیایی است. علاوه بر این، صفحههای نمایشگر و تصاویر ثبت شده با دوربینهای پیشرفته یا اخیرا ساخته شده با هوش مصنوعی زیباییشناسی رنگی ما را به سمت ارزش بخشیدن به رنگهای شفاف و براق بردهاند. به این تصویر قدیمی پس زمینههای ویندوز نگاه کنید. نه آسمان اغلب چنین آبی است و نه سبزههایی که در طبیعت میبینیم چنین سبز شفافی هستند. طبیعت هیچگاه چنین "شارپ" نبوده است و ما در "شارپنس" آن اغراق کردهایم. اما هنر فرش ما را به دنیای رنگهای متواضع و عمیق برمیگرداند.
رنگهای که در فرش استفاده میشوند با تجربه امروزی ما قدری فاصله دارد. فرشهای سنتی از رنگهایی استفاده میکنند که به واسطه منشا طبیعیشان نمیتوانند بسیار شفاف باشند. هنر فرش به ما یادآوری میکند که صورتی چرک، قرمز متمایل به قهوهای، خردلی کدر و آبی کبود هم در یک هارمونی میتوانند زیبا باشند. هنر فرش به چشم ما یادآوری میکند که رنگهای کدر هنوز هم زیبا هستند.
از زاویه متفاوتی نسبت به سایر آثار هنری ادراک میشود
وقتی به یک گالری هنری میرویم نقاشیها اغلب چسبیده به دیوار و روبروی ما هستند. نقاشیها معمولا در فاصلهای از زمین نصب میشوند که روبروی صورت یک فرد با قد معمولی قرار بگیرند. اگر از بعضی آثار هنری آوانگارد روی زمین یا در سقف بگذریم مواجهه ما با اغلب هنرها از نقاشی و مجسمه سازی گرفته تا سینما و تئاتر از موضعی است که ما روبروی آنها قرار میگیریم. دور از ذهن نیست که استعارههایی مانند خوانش اثر هنری از دل این سنت نمایش آثار هنری بیرون آمده باشند. گویی آثار هنری همچون کتابی روبروی ما گشوده شده اند. اما هنر فرش، اگر از معدود جاهایی مانند موزه فرش تهران صرف نظر کنیم، همواره پیش پای ما گسترده شده است. ما به جای اینکه روبروی فرش بایستیم روی آن قدم میگذاریم. گویی با قدم گذاشتن بر روی فرش قدم به مکانی متمایز از بقیه فضا میگذاریم. دیدن فرش تا حد زیادی مستلزم قدم گذاشتن بر روی آن است. حتی اگر به احترام نخواهیم چنین کنیم یا به ما اجازه چنین کاری نداده باشند باز هم زاویه دید ما از بالا به پایین است. در حین دیدن فرش بر خلاف دیدن یک تابلو نقاشیِ آویخته به دیوار، همواره ناچاریم بخشی از بدن خودمان را هم ببینیم. وقتی به فرشی گسترده بر زمین نگاه میکنیم، سینه، شکم، دستها و پاها هم در میدان دید ما هستند. این تجربه از مواجهه با هنر نیز چه در مرکز آگاهی ما باشد یا نباشد، منحصر به فرد و ویژه است. در دیدن یک تابلو نقاشی بر روی دیوار ما اندامهای خود را نمیبینیم اما تماشای فرش، هنگامی که بر روی آن ایستادهایم، ناگزیر با دیدن اندامهای خودمان همراه است.

*
من در این جستار نشان دادم که هنر فرش میتواند توجه ما را به جنبههای منحصر به فردی از هنر و زیباییشناسی جلب کند. زاویهای که فرش مشاهده میشود تجربه هنری متفاوتی در مخاطب ایجاد میکند. رنگهایی که به صورت معمول در فرش استفاده میشوند زیبایی رنگهای متواضع و عمیق، اما فراموش شده را یادآوری میکند و گونهای که فرش ابتدائا با پا و نه با دست بعنوان ارگان تخصصی لمس احساس میشود ما را به لمس اشیاء با ارگانهای غیرمعمول دعوت میکند.