سلام دوستان، من ازین مملکت خسته شدم واقعا، شما چطور؟
من یه برنامه نویس هستم که دو سال پیش با همکارم یه استارتاپ رو در زمینه موسیقی شروع کردیم و شروع کارمون یه ربات تلگرامی بود، بعد از دو هفته معرفی کردن ربات، تلگرام فیلتر شد و نصف تلاش های چند ماهه ما همش به باد رفت، فاز دوم پروژمون وبسایت بود سه ماه پیش سایت رو معرفی کردیم و مجدد با این قطعی بی سابقه اینترنت مواجه شدیم، تازه کلی چالش و موانع قانونی دیگه ای وجود داره که خارج از بحث اینترنت هستش.
من به این نتیجه رسیدم که ایران جای موندن نیست واقعا، انرژی و جونی آدم خرج میشه بعدش بدون پاداش با یه دستور احمقانه به بادش میدن. بارها و بارها به این نتیجه رسیدم که باید ازین سرزمین رفت، اما به دلایل مختلف موندم ولی تو این چند روز بیشتر از هر زمان دیگه ای احساس کردم جونی و انرژیم تو این مملکت داره تلف میشه به صورت جدی به فکر مهاجرت کاری افتادم.
اکنون من و خیلی های دیگه با یک تصمیم و دو راهی مواجه هستیم، ماندن یا نماندن مسئله این است؟
ماندن
ماندن تو این کشور ممکنه یکسری مزیت ها داشته باشه، مثلا زندگی در وطن و همزیستی با مردمانی که هم زبان خودت هستن، حتی دوست شدن با دختر و پسر هایی که هم زبان خودت هستن و در فرهنگ مشترکی بزرگ شدید مزیتیه که در کشور های دیگه احتمالا به سادگی اتفاق نیوفته.
از طرفی مسئله افسردگی خیلی پر رنگ هست در ایران، من خودم ادمی هستم که خیلی تحلیل های مختلف انجام میدم در ذهنم، از اونجایی که پس زمینه روانشناسی دارم متوجه شدم که طیف گسرده ای از مردم و دوستان خودم از زندگی راضی نیست و خیلی وقتا دچار حس پوچی و بی خاصیت بودن میکنن. در همین چند روز من بلاگ های سایت blog.ir رو بررسی میکردم و باز متوجه شدم که خیلی از بلاگر ها افراد هستند که دوران بی خاصیت لیسانس رو گذروندن و اکنون در کنج خانه زمین گیر شدن. مسئله این نیست که خودشون افراد تن پرور/لش و بی خاصیتی هستن، زمانی که ما یه ضعیت فردی رو در طیف گسترده ای میبینیم این تصور پیش میاد که مشکل در جای دیگر است نه از خود افراد. (البته من بعضی ریشه های این مشکلات رو باز اندیشی میکنم اما توضیح دادنشون در اینجا میسر نیست) قطعا خودتون هم ممکنه این حس رو داشته باشید یا متوجه این موضوع شده باشید.
ممکنه بعضی ها بگن افسردگی و حال بد دست خود انسان هستش، بله قبول دارم، اما در یک جامعه متعادل، یک جامعه ای که رو به رشد همه جانبه باشه.
مهاجرت
تصمیم سخت برای جدا شدن از زندگی گذشته، برای به مخاطره انداختن همه انچه که هستی همراه با امیدواری برای آینده بهتر، جامعه آزادتر، دوستان فهیم تر، رابطه آزاد و رفاه.
ممکنه برنامه نویسی جزو شغل هایی باشه که در یک سن خاص بشه راحت باهاش مهاجرت کرد، اما به احتمال زیاد خیلی از افراد مثل من به فکر رفتن افتادن، دوست دارم نظراتتون رو بنویسید، داستان هاتون رو تعریف کنید، آیا شما هم میخواید برید؟ توانایی رفتن رو دارید، هزینه، روحیه، تخصص، تحصیلاتش رو دارید؟