دکتر محمدرضا محمدی
دکتر محمدرضا محمدی
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

کَشتی شکستگانیم

جامعه‌ی لجام گسیخته، با پیوندهای سست، جامعه متشکل از انسانهای متفرق، دروغ‌ها و حباب‌های بزرگ؛ میل به پراکندگی و تکثیر انزوا؛ میل به بی میلی، پوچی عمیق، یاس فراوانِ نهادینه شده در نهاد سلولهای بنیادین درحال تکثیرمان؛

انسانهای رها شده بحال خویش؛ گذشته از گذشته های سخت و رها شده در کشتی نامعلوم سیلابهای متلاطم، درآینده‌ای موهوم...همه ما سرنشین یک کشتی و یک سرنوشت بی ناخدائیم؛

خدایگان کوچیده از نهان و سرشت باورمان؛ تنها باور، تنهایی تک تک دور افتاده از خودمان است که برماست‌..از "ما"ی خلع شده از اندیشه، از باور و یقین؛

خلع زیستن از حق زیستن‌..زیستنی سخت، پیچیده و درهم پیچیده‌ی جانهای جان به لب رسیده و در نوسان و ترسان خود؛

قیمت امید به بی امیدی دیگری؛ در ارز بی ارزش، در طلای به خاک افتاده در خاک و آب به یغما رفته، همه چیز ذیل نفعِ شخصی چربیده بر منفعت جمعی؛

همه در هیچیِ شتاب و پیشی گرفتن از تقدیری که فرجامی یکسان برای همه مان زیر سر خود دارد! همه در فکر خود، برای خود و به نفع خود؛ که همه ما سرنشین کشتیِ کشتی شکستگانیم!


امیدزندگیاقتصادسیاستدروغ
روانشناس روانکاو مدرس دانشگاه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید