مهر ماه ؛ کتابی که داستانش در مدرسه یا دانشگاه اتفاق میافتد
کتاب درباره اتفاقات مدرسهی ولتون و احوال دانش آموزانش به ما میگه ؛ یک دبیرستان شبانه روزی پسرانهی ممتاز در آمریکا.
داستان با مراسم شروع سال تحصیلی جدید در کلیسا آغاز میشه.
از توصیف همین مراسم میفهمیم با چه فضای خشک و انعطاف ناپذیری مواجهیم که در اون بر رعایت ضوابط و شئون خاصی تأکید میکنه.
در ولتون دانش آموزان مثل سرباز شعار های تو خالی رو تکرار میکنن. منظورم از تو خالی اینه که کسی به این شعار ها باور نداره (اونا مدرسه رو هلتون یعنی جهنم خطاب میکنن) حتی دانش آموزی مثل نیل پری که یک شاگرد پرافتخار و برجسته است هم اصول رو مسخره میدونه و به زور پدرش هست که اینجاست. و همینطور تاد و...
نکتهی دیگهای که در ابتدا با اون مواجه میشیم نوع نگارش کتابه که به نظر خام دستانه میاد.
کتاب جذاب و پرکشش نوشته نشده و از طرفی شخصیت پردازی و نحوهی معرفی شخصیت ها در روند داستان طوری نیست که مخاطب با اون ها آشنا بشه ، به اسم هاشون عادت کنه ، اون ها رو به خاطر بسپاره و باهاشون ارتباط بگیره.
این نواقص (به زعم من) ممکنه نشأت گرفته از مترجم یا در اثر اقتباس باشن.
کتاب خیلی نکات مهم ، آموزنده و تاثیر گذاری داشت و شاید بشه گفت حیفه این محتوا در همچین قالبی عرضه بشه که ممکنه مخاطب همراهش نشه و نصفه رهاش کنه.
من فیلم انجمن شاعران مرده رو هم دیدم و به نظرم خیلی بهتر از کتابشه. شاید این مربوط به نوع اقتباس باشه ؛ ما به فیلم های اقتباس شده از کتاب عادت داریم اما اقتباس کتاب از فیلم برای من عجیب و ناشناخته بود.
برگردیم به محتوا ؛
نکتهی کلیدی به نظر من مسئولیت پذیریه.
والدین کادر مدرسه و... دانش آموزان مجبور به انجام کار هایی میکنن ، اختیار و حق انتخاب اونها رو به رسمیت نمیشناسن و در نتیجه اونها رو در یک شرایط غیر عادی و غیر طبیعی قرار میدن اما مسئولیت وضعیتی که به وجود آوردن و پیامد های اون رو نمیپذیرن.
تیر خلاص، خودکشی نیل پری، در پایان داستان بود.
نیل پسر سازگاری بود. اون زندگی رو با تمام سختی هایی که بهش تحمیل میشد دوست داشت ؛ اما زمانی که ناامید شد و هیچ راهی برای دنبال کردن کار هایی که دوست داشت در کنار خواستههای پدرش ندید دست به خودکشی زد.
انتظار داشتم این اتفاق تلنگری باشه به والدینش به عنوان مسببین این مرگ و حتی مدرسه و سایر اولیا تا به اشتباهاتشون پی ببرن ، با عواقب این اشتباهات رو به رو بشن و ... اما نه تنها چنین تاثیری نداشت بلکه دنبال یه قربانی گشتن تا تقصیر ها رو به گردن دیگری بندازن و کسی رو برای سرزنش کردن داشته باشن.
و حتی همین فرایند عادلانه دنبال نشد. قربانی از قبل انتخاب شده بود و تلاش فقط برای اثبات این مدعای پوچ از طریق گرفتن اعتراف اجباری از دانش آموزان بود!
قربانی کسی نبود جز آقای کیتینگ...
اما آقای کیتینگ کسی بود که زندگی رو به بچه ها آموخت ، به اون ها یاد داد در هر شرایطی امیدوار باشن و یادشون نره زنده هستن و باید زندگی کنن (در لحظه)
همه فقط به خودشان فکر میکنن. پدر و مادر نیل میخواهند از زیر بار مسئولیت شونه خالی کنن ، نولان میخواهد مدرسهاش را از ورشکستگی و بدنامی نجات دهد و بچهها میخواهند اخراج نشوند.
اما تاد تنها کسی هست که پشت آقای کیتینگ رو خالی نمیکنه. تاد پسر منزوی و افسردهای بود که کلاس انگلیسی با آقای کیتینگ اون رو نجات داد ؛ به اون اهمیت داد ، بهش فهموند ارزشمنده و اعتماد به نفسش رو زنده کرد.
از طرفی نیل هم برای تاد خیلی عزیز بود چون مثل آقای کیتینگ به تاد کمک کرد از پیلهی خودش خارج بشه پس اون نمیخواست علت مرگ دوستش پوشیده بمونه و پدر مادر نیل به عنوان مقصران اصلی نادیده گرفته بشن.
و در نهایت اضافه کنم که داستان بالا پایین زیادی نداره و هیجان و شوک های خاصی به مخاطب وارد نمیکنه. بیشتر به نظر میاد ما هم یکی از دانش آموزان ولتونیم و قراره از آموزه های کیتینگ درباره ادبیات و شور زندگی استفاده ببریم و با جملات و قصار و اشعار انجمن شاعران مرده از خود بی خود شویم.
«رفقا در وجود همهی ما نیاز بزرگی هست که دوست داره پذیرفته و تایید شه. اما باید به چیزی که در شما متفاوت و منحصر به فرد هست اعتماد کنید. حتی اگر عجیب و غریبه یا بقیه اون رو نمیپسندن. به قول فراست: یک دوراهی در جنگل سر برآورده بود و من جادهای را در پی گرفتم که رد کمتری در آن نمایان بود و این همانی بود که راه متفاوت میساخت»
نازنین
هفتم آبان ۱۴۰۱