سرصبحی گیر کرده بودیم که اسم اون خواننده زن که صداش دستگاهی بود چی بوده! یه مدتی یه آهنگ عجیب داشت که هیچی نداشت اما وایرال شد. هر جا میرفتی از بوتیک تا خونه فکوفامیل، از کوچه و خیابون تا کوی و برزن؛ یه نفر این آهنگ گذاشته بود. لامصب صدا داغو. موزیک یه سمپل ساده. شعر نامفهوم و دری وری. اما همه جا شنیده میشد. علتش یه چیز بود، آزادی!
آزادی مفهوم عجیبه. خیلی عجیبه. اگر بخوام یه مثال ساده از حسم به آزادی بزنم دقیقا اپله. بله اپل. وقتی یه گوشی آیفون دستت میگیری و طراحی و سختافزار و نرمافزارش رو قربون صدقه میری، نمیدونی پشت این شئ پرزرقوبرق و جذاب یه کارخونه آدم هست که هر کدومشون ۱۰ ساعت تو شرایط سخت کار میکنن.
آزادی دقیقا همینه. پرزرق و برق و سخت. جذاب اما به قول شاعرا جانکاه. وقتی حرف از آزادی و زندگی مستقله دقیقا همین اتفاق میوفته.
اما چی شد که یاد این افتادم؛ دیشب دیروقت رسیدم خونه لازم بود غذا بپزم، محسن نون بخره، تمیزکردن خونه و کلی کار خردهریز و درشت دیگه هم بود. خسته بودیم اما باید انجام میدادیم، چرا؟ چون زندگی مستقل عین همون آیفون جذاب و سخته. استقلال همونقدر که دستت رو برای آرامش باز میکنه مخل آرامشت هم میشه.
دنیا پر از این تناقضهاست. عین اکسیژن که عامل حیاته اما همونقدر هم باعث اکسید شدن سلولهای بدن و مرگ میشه. مثل همین موزیک «یه یه یه» دیجی مریم که با وجود همه ضعفهاش به ایرانیهای اوایل دهه ۸۰ حق انتخاب بین موزیک سنتی کسلکننده یک دست یا نهایتا سرودهای تلویزیونی و پاپهای مجوزدار سروتهزده و یه موزیک جدید مخفی هیجانانگیز و قاعدتا بیدرجه رو داد. خب برای یه مرغ قفسی چه چیزی بهتر از یه باغ سرسبز و پر از شاهین. این لوپ باطل قطعا اتفاق جدیدی نیست و حتما بعد از این هم به وجود میاد.