nazanin Shahsiah
nazanin Shahsiah
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

کافکا نخوانده از دنیا نری!


تا جایی که تجربه شخصی اجازه دهد، خواندن رمان موجب تحول رویکرد من می‌شود. مواقعی هم پیش می‌آید که به درک نکردن بعضی وجوه رمان‌ها آگاه می‌شوم که می‌دانم ناشی از بی‌تجربگی‌ست. تاثیرات متن بخصوص در لحظه خواندن، بیشتر خودش را نشان می‌دهد. اغلب چند روز بعد از تمام کردن کتاب کم‌کم از فضایی که رمان برای من تداعی کرده بود فاصله می‌گیرم. اما در مورد کارل اینطور نیست!

در این یک ماه گذشته هرجا می‌روم از کارل صحبت می‌کنم درمورد چیزی که برای من عیان کرد. کافکا شخصیت کارل را در رمان ناتمام امریکا شکل داده است. شخصیتی که ظاهرا در رمان‌های دیگرش هم وجود داشته ولی با نام اختصاریِ آقای "کِی"، و در این رمان به صورت کامل درآمده. از طرفی رمان امریکا پاره نوشته‌هایی بود که پیش از دو رمان قصر و محاکمه نوشته شد و پس از آن دو یعنی به عنوان آخرین اثر او منتشر شد. نیمه‌های کتاب در جایم خشک شده بودم و تعجب از سر روی من می‌ریخت که چطور کافکا این متن را نوشته و خالق این اثر چه انسان حساسی‌ست. پیچیدگی‌ای که در شخصیت کارلِ پانزده- شانزده ساله وجود دارد، گره‌های درونی من را باز کرد. صداقت، تنها توصیف مناسب شخصیت کارل است و تناقضات انسانی که با صداقت و امر اخلاقی میانه‌ای ندارند، پیش برنده‌ی داستان.

سه سال پیش، رمان امریکا به من هدیه داده شد، صفحه اول کتاب نوشته بود: "به نازنینِ نازنین به امید سالی خوب و سال‌های بهتر و اصلا هرچی دلش خواست اسفند 95". جمله ساده و صمیمی بود اما هیچ نشانی از من نداشت. گویا شخصتی از من در نگاه دوستانم شکل نگرفته بود و شاید بهتر این باشد که بگویم: "گویا شخصیت من شکل نگرفته بود". یک ماه پیش دوستی به من گفت: "کافکا نخوانده از دنیا نری!" من هم همان روز رمان امریکا را خواندم و چه خوب شد که خواندم؛ و می‌دانم کتاب بعدی که به من هدیه داده می‌شود، حتما نشان از من دارد.

در مورد تمامی وجوهی که رمان امریکا به من نشان داد می‌توانم ساعت‌ها صحبت کنم؛ انسان، حساسیت، گره‌های درونی، صداقت، تناقض ... و البته که می‌توانم صحبت کنم اما نوشتن‌اش کار هر کسی نیست! ولی ترجیح‌ام برآن است که رمان کافکا را مثل یک کتاب مقدس، به خواننده‌اش وا نهم تا او نیز بتواند آنچه را که طالبش هست بیابد.




بارها و بارها به کارل فکر می‌کنم، به هیجانی که سرتاپای من را فرا گرفته بود، به تصویرهایی که کافکا توصیف می‌کرد و صحنه‌ی تئاتر اکلاهما...

رمان امریکا

نوشته فرانتس کافکا

ترجمه علی اصغر حداد

نشر ماهی




شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید